دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درباره ازادی اعتصاب
آزادى اعتــصـاب
آزادى اعتصاب رسمى و غير رسمى
دستمزد ايام اعتصاب صندوق اعتصاب
مصطفى صابر: منظور از آزادى اعتصاب مشخصا چيست. دامنه آزادى اعتصاب چقدر بايد باشد؟ اعتصاب رسمى و غير رسمى چيست ؟ آيا هر اعتصابى رسمى شناخته ميشود و هيچ محدوديت و قيد و شرطى روى اعتصاب ميتواند وجود داشته باشد يا خير؟ منصور حکمت لــطفا شما شروع کنيد.
منصور حکمت: هيچ نوع محدوديتى روى آزادى اعتصاب نبايد وجود داشته باشد. حق دست از کار کشيدن در هر لــحظه که کارگران، هر تعدادى شان، اراده بکنند مثل حق نفس کشيدن است. اگر اين حق را از کارگر بگيرند بهمان درجه جامعه را به دوره برده دارى برگردانده اند. کارگر بايد بتواند دست از کار بکشد و بگويد بدلــيل اينکه اشکالــى در کار مى بينم کار را متوقف ميکنم. اين به معنى زدن زير اصل قرارداد کار يا نفى کار کردن و نفى کل موازينى که تولــيد جامعه بر آن مبتنى است نيست. کارگر ميگويد در اين مقطع معين کار نميکنم چون اشکالــى در کار ميبينم. آزادى اعتصاب يعنى هيچکس نميتواند کارگرى را که کار را متوقف کرده است مجبور کند که کار کند. اگر حق اعتصاب وجود نداشته باشد يعنى اينکه اگر من کارگر دست از کار بکشم ايشان ميتواند بيايد و مرا بطور فيزيکى مجبور کند کار کنم. کسى نميتواند آزادى اعتصاب را خط بزند و همراه با اين کار سرنيزه را نياورد. چون اگر من دست از کار بکشم تو بالاخره چکار ميکنى تا مرا به کار ناگزير کنى؟ بنابراين من فکر ميکنم آزادى اعتصاب هيچ قيد و شرطى بر نميدارد. و دقيقا به درجه اى که اين آزادى را محدود ميکنند، کارگر را از موقعيت يک انسان آزاد در جامعه، يعنى همان صورت از نظر حقوقى آزادى که جامعه سرمايه دارى به فرد داده است، خارج کرده اند و به موجودى تبديل کرده اند که اختيار خودش را ندارد.
منتها مسالــه اى که در مورد آزادى اعتصاب وجود دارد آن وضعيتى است که اعتصاب براى خود کارگر بوجود مياورد. براى مثال در کشورى ممکن است بگويند که فقط در مورد اعتصاب رسمى حقوق ايام اعتصاب پرداخت ميشود و در اعتصاب غير رسمى حقوق پرداخت نميشود. هرکس ميتواند دست از کار بکشد، و الــبته اگر اعتصابش غير رسمى باشد حقوق نميگيرد. در کشور ديگرى براى مثال ميگويند اعتصاب آزاد است مشروط بر اينکه موضوع اعتصاب به همان کارگاه و همان بخش از کارگران مربوط باشد. يعنى شما نميتوانيد در دفاع از مبارزات کارگران بخش ديگر در جامعه و يا در دفاع از يک امر اجتماعى دست به اعتصاب بزنيد. فقط هنگامى مجاز به اعتصاب هستيد که در کارخانه خودتان خبرى شده باشد و يا بر سر دستمزد خودتان بلائى آمده باشد. اين محدوديت نوع دوم از جنس محدود کردن آزادى اعتصاب بطور کلــى است. اما اينکه موازين پرداخت حقوق در اعتصاب رسمى و غير رسمى چيست اينها ميتواند در چهارچوب اصل آزادى اعتصاب مورد بحث باشد و خود جنبش کارگرى ميتواند اين موازين را تعيين بکند. اين حق مسلــم هر کارگرى است که هرلــحظه ميخواهد ابزار را به دلــيلــى زمين بگذارد و دست از کار بکشد. اما ممکن است اکثريت کارگران با اينکار موافق نباشند.ممکن است سازمان مستقل کارگرى با اين کار موافق نباشد. اينها يک تفاوتهائى بويژه در جنبه مالــى اعتصابات ايجاد ميکند. دستمزد حين اعتصاب چه ميشود. اين را ميتوان در چهارچوب آزادى کامل اعتصاب هنوز بحث کرد. بحث اعتصاب رسمى و غير رسمى در خودش اين فرض را دارد که مرجعى براى اعلام رسميت و يا عدم رسميت اعتصاب وجود دارد. و اين مرجع نميتواند جز يک مرجع کارگرى و منتخب کارگران باشد. بايد سازمان و نهادى کارگرى باشد و توسط کارگران به رسميت شناخته شده باشد. ممکن است گفته شود که تا آزادى تشکل نباشد اعتصاب رسمى هم بنابراين معنى ندارد و تکلــيف مسالــه آزادى اعتصاب نامشخص ميشود. من فکر ميکنم حتى در بدترين حالــت هم کارگران ميتوانند مجمع عمومى واحدى را که دست به اعتصاب زده است بعنوان مرجعى که ميتواند رسميت اعتصاب را اعلام بکند و بر اين مبنا خواهان حقوق کامل ايام اعتصاب بشود قرار بدهند. خلاصه کلام حق اعتصاب يک حق مسلــم انسانى است و نقض آن برملا کننده و افشاء کننده بردگى طبقاتى اى است که در جامعه سرمايه دارى برقرار است. در اين چهارچوب ميشود تازه در مورد اعتصاب رسمى و غير رسمى و موازين مالــى اعتصاب صحبت کرد. اين را هم بگويم که فکر نميکنم کشورى باشد که آزادى بى قيد و شرط اعتصاب در آن برقرار باشد. هر کشور سرمايه دارى به نحوى از انحاء آزادى اعتصاب را محدود کرده است. اما براى کارفرما چنين محدوديتى وجود ندارد. اگر کسى دارد ادعا ميکند که جامعه اش مبتنى بر مواجهه آزاد صاحبان وسائل تولــيد است، يکى سرمايه دار يعنى مالــک ابزار تولــيد و منابع فنى و فيزيکى کار و ديگرى صاحب منبع زنده تولــيد يعنى نيروى کار، آنوقت سلــب آزادى اعتصاب مثل اين ميماند که کارفرما حق نداشته باشد سرمايه اش را جابجا بکند. آزادى اعتصاب براى کارگر غير قابل چشم پوشى است و کارگرى که به همين بند رضايت داده باشد که آزادى اعتصاب نداشته باشد و يا اين آزادى محدود باشد ديگر باقى قيد و بندهاى بردگى و بندگى را دارد قبول ميکند.
مصطفى صابر: سوالــى اينجا مطرح ميشود و آن اينست که طبق صحبت هاى شما بنابراين مثلا اگر در يک کارخانه يک سوم کارگران بخواهند اعتصاب بکنند و بقول شما دست از کار بکشند با اين حساب نميتوانند اعتصابشان را رسمى کنند چون دو سوم بقيه چنانچه مجمع عمومى اى در کار باشد به احتمال زياد راى منفى ميدهند.
منصور حکمت: نخير. بحث من ابدا بر سر اين نيست که چه کسرى از کارگران اگر طرفداراعتصاب باشند اعتصاب رسمى است. اين را بايد سازمان کارگرى مربوطه تعيين کند. اگر من بعنوان راى دهنده در آن مجمعى باشم که ميخواهد اين موازين را تعيين کند که اگر چه درصدى از کارگران بخواهند اعتصاب کنند اعتصاب رسمى خواهد بود، ميگويم ده درصد. هنوز چنين سازمانى را نداريم. اينطور نيست که نصف بيشتر کارگران يا بخش قابل ملاحظه اى از کارگران بايد موافق باشند تا اعتصاب رسمى بشود. ممکن است بخش معينى از قسمت معينى اين حد نصاب را تامين کند. ممکن است در يک کارخانه فقط يک قسمت بخاطر مسائلــش اعتصاب کند و کل کارخانه، با اينکه مستقيما در اين مسالــه ذينفع نيست، به آن قسمت حق بدهد و کلا بيايد بيرون. يعنى اعتصاب آن قسمت را رسمى اعلام کند. تصميم راجع به اين چيزها دست خود تشکل کارگرى است و فکر ميکنم اگر دست خود کارگر باشد ملاکى ميگذارد که دست و بال خودش را نبندد.
مصطفى صابر: در مورد اعتصاب رسمى و غير رسمى باز مشکلى که من دارم بجاى خود باقى است. من فکر ميکنم رسمى و غير رسمى کردن اعتصاب محدوديت هائى بر آزادى بى قيد و شرط اعتصاب ميگذارد. و فکر ميکنم گفتن اعتصاب رسمى و غير رسمى لزومى ندارد. اعتصاب به اين معنى است که عده اى از کارگران تصميم ميگيرند که کار را متوقف کنند و طبعا اين در يک واحد و يک محدوده معينى معنى دارد که همانطور که ايرج آذرين هم گفت بالاخره يک عده اى بقيه را قانع ميکنند و دست به اعتصاب ميزنند. نگرانى من از تقسيم اعتصاب به رسمى و غير رسمى اينست که محدوديت ايجاد کنيم و بهانه اى دست کارفرما بدهيم که بتواند دستمزد حين اعتصاب کارگران را ندهد و اعتصاباتى را، که کارگران براى کسب حقوقشان براه انداخته اند، تحت عنوان غير رسمى بودن سرکوب کند.
منصور حکمت: ببينيد اتفاقا برعکس تصور شما مقولــه اعتصاب رسمى به کارگر قدرت ميدهد. اعلام اعتصاب رسمى يعنى اينکه از آن لحظه به بعد در اعتصاب بودن کارگران وضعيت قانونى و داده شده جامعه است و هرکس خلاف آن کار کند کار غير قانونى کرده وبايد ببرندش زندان. اعتصاب غير رسمى يعنى من دست از کار کشيده ام و تو به کارت ادامه ميدهى تا تکلــيف اختلاف روشن بشود. اين را هم کسى حق ندارد دست به تنش بزند. اما اعتصاب رسمى يعنى اگر پاسبان از آن اطراف رد شد بايد پاسبان را بياندازند زندان و اگر کارفرما خواست جنسهاى انبار را جابجا کند بايد ببرندش زندان. چرا که اعتصاب رسمى است. دوم اينکه اين به طبقه کارگر وحدت ميدهد. اگر من و شما وقتى ميخواهيم اعتصاب صورت بگيرد مسالــه را به تشکل کارگرى مان، به مجمع عمومى مان، ببريم و اين مجمع به اعتصاب راى بدهد، آنوقت آن يکى هم که درد خاصى ندارد بايد بيايد بيرون. هيچ کارفرمائى حق ندارد از جاى ديگر، از خارج اتحاديه وشورا و تشکل کارگرى، استخدام کند و سر کار بگذارد. در اعتصاب غير رسمى اتحاديه مى ايستد و نگاه ميکند و قسمت ها بکار خودشان ادامه ميدهند. جنس ها را هنوز ميبرد و ميفروشد. بنابراين بحث بر سر تبديل شدن اعتصاب به قانون مملــکت است. وقتى يک سازمان کارگرى مستقل اعتصاب را رسمى اعلام ميکند، دارد به دولــت ميگويد که در اين حوزه معين اصل بر اعتصاب است و هرکس که خلاف آن کار کند عمل غيرقانونى انجام داده است و قابل تعقيب است. اين نکته اصلــى است. اما ببينيد يک مسالــه ديگر هم هست. وقتى کارگر ايرانى از اعتصاب حرف ميزند فورا در ذهن همه، خود کارگر و ديگران، “شلوغى” مجسم ميشود. مردم بهم ميگويند “آقا از آن خيابان رد نشو آنجا کارخانه فلان اعتصاب است يکوقت يک تيرى، سنگى، چيزى به کله ات ميخورد” و هرکس ميشنود که کارگر جائى اعتصاب کرده است پاشنه کفشش را ورمى کشد و اگر کنجکاو نباشد از يک کوچه ديگر ميرود. اما وقتى بانکها پول کسى را بلــوکه ميکنند آن خيابان امن و امان است. اينهم اعتصاب است ديگر. وقتى فلان وزارت خانه حقوق يک عده را نميدهد اعتصاب کرده است. دست از فعاليت متعارف و نرمال خودش کشيده است. دست به اقدام فوق العاده زده و کار عادى اش را نميکند. ولى نه پاسبانى ميايد نه چيزى. ما تابحال نديده ايم که پلــيس بزور به دفاتر اتحاديه کارفرمايى بريزد (همانها که اين قانون ميگويد بايد تشکيل بشود و معلــوم نيست چرا خودشان براى اينها شوراى اسلامى کارفرمايان درست نميکنند) و اينها را بگيرد و زندان ببرد و بگويد که چرا پولهايتان را خوابانده ايد. اين را نديده ايم. اما تا دو کارگر با هم جمع ميشوند وميگويند دست از کار بکشيم اول از همه به کلانترى و ژاندارمرى محل خبر ميدهند که با دوتا جيپ بيايد آنجا. اين اقدام بطور کلــى با آزادى اعتصاب مغاير است. اما درحالــت اعتصاب رسمى آن کسى که در خانه اش نشسته و خبر اعتصاب را ميشنود فورا فکر نميکند که فلانجا شلوغ است. بلــکه اين را ميفهمد که در آنجا کارگران بطور رسمى و قانونى دست از کار کشيده اند. به اين ترتيب اعتصاب براى کارگر همانقدر امرى عادى و براى جامعه امرى برحق ميشود، که هر نوع اعمال خشونت علــيه آن و هرنوع دست درازى به آن را از نظر جامعه غير موجه و مذموم ميکند. اين بنظر من نکته بسيار تعيين کننده اى است. بحث برسر رابطه جامعه است با اعتصاب. بر سر مسالــه وحدت کارگرى است. نکته ديگرى که ميخواهم بگويم اينست که اعتصاب رسمى اساسا انعکاس قدرت تشکل کارگرى است. در صورتى که اعتصاب غير رسمى يک اعتراض است که الــبته کسى حق ندارد جلوى آن را بگيرد. اما وقتى کارگر ميگويد اعتصاب رسمى است همراه آن تشکل کارگرى را در صدر جامعه قرار ميدهد. بعنوان يکى از پاهاى اصلــى تعيين سرنوشت آدمها. اگر کارگران برق گفتند اعتصاب رسمى، ديگر دولــت نميتواند مردم را تحريک کند که برق تان خاموش ميشود. کمااينکه ممکن بود براى خودش صرف نکند و سوخت نخرد و برق را در ساعاتى خاموش کند. همانطور که دولــت انتظار دارد مردم با قطع برق از طرف دولــت بسازند با قطع برق بدلــيل اعتصاب هم بايد بسازند. فکر ميکنم اين رابطه جامعه را با کارگر اعتصابى بهبود ميدهد، چرا که هرکس ميفهمد که فلان اتحاديه دارد براى گرفتن حق کارگران از امکانات قانونى خودش استفاده ميکند. کسى نخواهد توانست به سادگى جامعه را علــيه کارگر تحريک کند. اينها مسائل مهمى است ومن کاملا اعتقاد دارم که مقولــه اعتصاب رسمى بايد باشد و در هر قانون کار واقعى تعريف بشود.
ببينيد، بسيارى چيزها “حق” هست اما استفاده از آنها خيلــى سخت است. کسى مثال ميزد که در آمريکا همه “حق دارند” درانتخابات رياست جمهورى راى بدهند، اما بين محل زندگى بعضى ها تا اولــين صندوق راى گيرى ٢٥٠ کيلــومتر فاصلــه است و در غياب وسيلــه نقلــيه عمومى و شخصى اينها راى نميدهند. اينها عملا حق راى دادن ندارند چون کسى نميايد از آنها راى بگيرد. قاعده عمومى در مورد حق اعتصاب هم همين است. قانون کار بايد حــق اعتصاب را برسميت بشناسد. اما هنوز فاکتورهائى وجود دارد که اين را تضمين ميکند که اعتصاب عملى هست يا نه. بوروژازى چگونه کمر اعتصاب ها را ميشکند؟ بنظر من اساسا با فشار اقتصادى. البته در کشورهايى مانند ايران اول قشون ميکشند. اما حتى آنجا هم معمولا، يا در دوره هايى، کارگران مقاومت ميکنند واز اين مرحلــه بيرون ميايند و زير فشار سرکوب زانو نميزنند. اما وجه مشترک روش بورژوازى علــيه اعتصاب در همه جا اعمال فشار اقتصادى است. بنابراين حقوق ايام اعتصاب جاى اساسى در بحث آزادى اعتصاب دارد. براى همين است که کارگران هميشه اعتصاب را با مقولــه صندوق اعتصاب کنار هم ميبينند و تشکيل صندوق اعتصاب اولــين قدم راه انداختن هر اعتصابى است. به اين معنى يک بعد از بحث آزادى اعتصاب اينست که کسى حق ندارد علــيه اعتصاب قشون بياورد. و بنظر من اگر کارگرى روز اعتصاب بزند و کسى را که براى سرکوب اعتصاب آمده بکشد، از نظر حقوقى بايد به مقتول مثل کسى که خودش را زير ماشين انداخته است نگاه کرد. ايشان اصلا آنجا چکار ميکرده. چه کسى به او گفت که دم کارخانه برود. اين آدمها بنا براصل آزادى اعتصاب قابل مجازاتند. اما طرف ميتواند ارتشش را نياورد، ميتواند مانند مورد اعتصاب معدنچيان انگلــستان جنس را انبار کرده باشد و صبر کند. بورژوازى انگلــستان هم کارگران را زد و هم ذغال سنگ انبار کرده بود و صبر کرد. مدتها صبر کرد. معدنچيان يکسال و اندى دوام آوردند و حتى جنگيدند. از پس پلــيس انگلــستان و تاکتيکها و روشهاى سرکوبگرانه اش که برآمدند. ٥٠٠ کيلومتر دورتر از محل اعتصاب معدنچى را که از خانه بيرون ميامد توقيف ميکردند. کارگران از پس اين بر آمدند. آنچه که کمر اعتصاب معدنچيان را در انگلــستان شکست، نهايتا فشار اقتصادى بود. براى مقابلــه با اين فشارهاى اقتصادى است که بنظر من مسالــه دستمزد ايام اعتصاب جزء لايتجزاى آزادى اعتصاب است. و اينجا بحث اعتصاب رسمى تعيين کننده است. منتها اعتصاب غير رسمى چه؟ آيا در اين مورد نبايد دستمزد پرداخت شود؟ بنظر من اعتصاب غير رسمى اى که بعدا رسمى ميشود بايد حقوقش از روز اول آن محاسبه و پرداخت بشود. کارگرى که ابتکار عمل را با اعتصاب غير رسمى بدست ميگيرد و بعد بخشهاى ديگر طبقه خود را مجاب ميکند که بايد به صحنه بيايند، نبايد بابت اين ابتکار عمل و پيشرو بودنش ازنظر مالــى متضرر بشود. به اين معنى حتى در مورد اعتصاب غير رسمى هم جا دارد که دستمزد پرداخت بشود. بيش از اين ديگر خود کارگران براى اعتصاب کردن صندوق درست ميکنند و غيره. بنظر من مسالــه فراهم کردن امکان مادى براى اعتصاب نکته بسيار مهمى است. از تضمينهاى حقوقى در مقابل دولــت و پلــيس و دادگاههايش و غيره تا تضمين هاى مالــى. مثال ديگر مسالــه ضرورت وجود تضمينهائى براى اموال اتحاديه ها وسازمانهاى کارگرى است. ممکن است فردا براى اموال فلان تشکل کارگرى، حتى اگر چنين تشکلــهائى وجود داشته باشند، ورقه مصادره و ضبط صادر کنند. همه اينها بايد در بند مربوط به آزادى اعتصاب گنجانده شده باشد. اينکه هيچ دادگاه و مرجعى حق دست بردن به اموال تشکلــهاى کارگرى را ندارد، اينکه کارفرما حق جابجائى محصولات و اموال را در حين اعتصاب ندارد و اگر کارفرما بيايد و از اموال کارخانه “خودش” حين اعتصاب چيزى ببرد بايد بعنوان دزد بگيرندش. رسمى شدن اعتصاب کارگرى يعنى تبديل شدن حالــت اعتصاب به موقعيت متعارف قانونى و هرکس که اخلالــى در آن وارد کند بايد قانونا مورد تعقيب قرار بگيرد.
مصطفى صابر: يک محور و پايه صحبت شما اينست که کارگر بعنوان فروشنده نيروى کار اين حق را دارد که هروقت خواست نفروشد و شرايط ديگرى براى فروش نيروى کارش تعيين بکند. آيا همين حق را نميشود در قانون کار به طرف مقابل يعنى کارفرما داد؟ يعنى اينکه هروقت دلــش خواست کار را متوقف بکند و کارخانه را بخواباند و بگويد به اين ترتيب حاضر نيستم ادامه بدهم.
منصور حکمت: تا بحال کسى نتوانسته است عملا اين “حق” را از کارفرما بگيرد. اما بنظر من از نظر حقوقى کاملا ميشود اين “حق” را به کارفرما نداد. بنظر من کارفرما بايد به اشکال مختلف زير کنترل نهادهاى کارگرى باشد. طرف از يک امتيازات از پيشى در جامعه برخوردار است و بافرض اينها تازه در کارخانه با کارگر مواجه ميشود. اگر او هم حاضر باشد مثل کارگر ٣٥ ساعت کار کند، چيزى از کارفرما بودنش باقى نميماند. نبايد به کارفرما اين حق را داد که هروقت دلش خواست کار را بخواباند، زيرا معاش ميلــيونها نفر را اين جامعه به ناحق زير نگين انگشتر ايشان گذاشته و ايشان هر روز تصميم بگيرد که عده اى را به گرسنگى بياندازد ميتواند. بنظر من اين جزو حقوق هيچ بشرى در اين دنيا نيست. عاطل کردن وسائل تولــيد در يک کشور به صرف مالــکيت بايد در يک سطح پايه اى تر، در سطح قانون اساسى کشور، در يک جامعه جرم محسوب بشود. بنابراين نميشود کارفرما را بهمان درجه آزاد گذاشت.
درباره اعتصاب
در مرتبه اول بايد توضيحی برای وقوع و انتشار اعتصابها پيداکنيم. هر کس که اعتصابهايی را، چه از تجربيات شخصی خود و چه از گزارشات ديگران، ويا روزنامهها، بخاطر بياورد فورا متوجه ميشود که هر جا که کارخانه بزرگ برپا شده وبر شماره شان افزوده ميشود اعتصاب اتفاق ميافتد و بسط مييابد. بندرت ممکن است کهحتی يک کارخانه بزرگ از ميان کارخانههايی که صدها (و در برخی موارد هزارها) کارگردارند پيدا کرد که در آن اعتصاب اتفاق نيفتاده باشد. زمانی که تعداد کارخانههایبزرگ در روسيه معدود بودند تعداد اعتصابها هم کم بود. ولی از زمانی که کارخانههایبزرگ چه در محلات صنعتی قديم و چه در شهرها و دهات جديد شروع به زياد شدن کردند،تعداد اعتصابها هم زيادتر شده است.
به چه دليلی توليد کارخانههای عمده هميشه منجر به اعتصاب ميشود؟ به اين دليل کهسرمايهداری ناچار بايد به مبارزه کارگران بر عليه کارفرمايان منجر شود و وقتیتوليد به صورت عمده است اين مبارزه ناچار صورت اعتصاب بخود ميگيرد. اين را توضيحميدهيم.
سرمايهداری نام آن نظامی است که در آن زمين، کارخانهها، وسائل و غيره… متعلقبه تعداد کمی از ملاکين و سرمايهداران است، در حالی که توده مردم يا اصلا از هستیساقط هستند يا مايملک بسيار کمی دارند و مجورند خود را به صورت کارگر کرايه بدهند.
صاحبان زمينها و کارخانهها کارگران را کرايه ميکنند و آنها را به ساختن اجناسمختلف، از چه نوع فرقی نميکند، واميدارند؛ اجناسی که بعدا در بازار به فروشميرسانند. به علاوه مزدی که صاحبان کارخانهها به کارگران ميدهند آنقدری است که فقطبرای ادامه يک زندگی بخور و نمير برای خودشان و خانوادهشان کفايت ميکند در صورتیکه آنچه کارگران مازاد بر اين مقدار توليد ميکنند، به صورت سود، به جيب کارخانهدارسرازير ميشود. بنابراين، تحت نظام سرمايهداری، توده مردم کارگران مزدور ديگرانهستند، آنها برای خودشان کار نميکنند بلکه بخاطر دستمزد، برای کارفرمايان کارميکنند. قرين به عقل است که کارفرمايان هميشه کوشش در کم کردن دستمزد دارند؛ هر چهبه کارگران کمتر بدهند سود خودشان بيشتر است. کارگران سعی ميکنند که بيشترين دستمزدممکن را بدست بياورند تا بتوانند برای خانوادهشان غذای کافی و سالم تهيه کنند، درخانههای خوب زندگی کنند، و مانند بقيه مردم لباس بپوشند نه بسان گدايان. بنابرايندائما دعوائی بين کارگران و کارفرمايان بر سر دستمزد جريان دارد. کارفرما آزاد استو کارگری را که بنظرش مناسبتر بيايد اجير ميکند و بنا بر اين دنبال ارزانترين کارگرميرود. کارگر هم در انتخاب کارفرمای خودش آزاد است و بنابراين دنبال گرانترين کسميگردد. يعنی آنکه بيشترين مزد را بپردازد. يک کارگر، چه در شهر کار کند، چه خود رابه مالک کرايه دهد و چه به يک دهقان ثروتمند، و يا يک مقاطعه کار و يا يک صاحبکارخانه، او هميشه با يک کارفرما طرف است و با او بر سر دستمزد دعوا دارد. ولی آيابرای يک کارگر تنها امکان دارد به تنهايی مبارزه کند؟ تعداد افراد کارگر رو بهازدياد است. دهقانان در حال خانه خرابی هستند و از ده به سوی شهر و کارخانهها فرارميکنند. ملاکين و صاحبان کارخانهها در حال بکار انداختن ماشين آلاتی هستند کهکارگران را از شغلهايشان محروم ميسازد. در شهرها تعداد روزافزونی بيکار و در دهاتبيش از پيش گدا پيدا ميشود. برای کارگر ديگر دارد غير ممکن ميشود که به تنهايی باکارفرما مبارزه کند. اگر کارگر تقاضای دستمزد مناسبی بکند و يا به کم کردن دستمزدهارضايت ندهد، کارفرما به او خواهد گفت: بيرون! و اضافه خواهد کرد که دم دروازه تعدادزيادی مردم گرسنه وجود دارند که با خوشحالی حاضرند با دستمزد کم کار کنند.
وقتی مردم تا حدی بيچاره شده باشند که هميشه تعداد زيادی بيکار در شهرها و دهاتوجود داشته باشد و جائی که صاحبان کارخانهها ثروتهای کلان روی هم انبار ميکنند وخرده مالکين توسط ميليونرها از ميدان بدر ميشوند، آنوقت برای سرمايهدار ممکن ميشودکه کارگر را بکلی خرد کند، از او و زن و فرزندانش هم همچنين، تا حد مرگ کاربردهوار بکشد. مثلا اگر نگاهی به مشاغلی که در آنها کارگران موفق به جلب حمايتقانون از خودشان نشدهاند و نميتوانند در مقابل سرمايهداران مقاومت نشان دهندبيفکنيم، مدت کار روزانه خارج از حد و حساب طولانی را، که گاهی سر از ١٩-١٧ ساعتميزند، ملاحظه خواهيم کرد. کودکان ٥ يا ٦ ساله را خواهيم ديد که فشار کارشان بيشتراز حد طاقتشان است. يک نسل از کارگران دائما گرسنه را خواهيم ديد که بتدريج ازگرسنگی ميميرند. مثلا کارگرانی که در خانه خودشان برای سرمايهداران کار ميکنند. بعلاوه هر کارگری ميتواند تعداد زيادی از اين مثالها بخاطر بياورد! حتی در رژيمهایبردهداری و فئودالی هم هيچگاه ستم کشيدگی زحمتکشان به دهشتناکی ستم کشيدگی کارگراندر رژيمهای سرمايهداری، وقتی که آنها نتوانند مقاومت نشان دهند و يا از حمايتقوانينی که اعمال دلبخواهی کارفرمايان را محدود کند برخوردار شوند، نبوده است.
بنابراين کارگران برای اينکه از بیمقدار شدن خودشان تا چنين حدودی جلوگيری کننديک مبارزه مأيوسانه را شروع ميکنند. از آنجا که ميبينند که هر کدامشان به تنهايی درمقابل سرمايهداری بی قدرت است و ستم سرمايه تهديد به نابود کردنشان ميکند، شروع بهطغيان دسته جمعی در مقابل کارفرمايان ميکنند. اعتصابات کارگری شروع ميشوند. درابتدا کارگران غالبا نميدانند که چه ميخواهند، چون بهاهدافاعمال خودشانآگاهی ندارند. تنها ماشينها را خرد ميکنند و يا کارخانهها را خراب ميکنند. فقطميخواهند خشم خود را به صاحب کارخانهها نشان بدهند؛ نيروی دسته جمعی خود را امتحانميکنند تا بتوانند از يک وضعيت غير قابل تحمل خارج بشوند؛ بدون اينکه بفهمند چراموقعيتشان اينقدر نوميدانه است و برای چه بايد تلاش کنند. در تمام کشورها خشمکارگران در اول شکل طغيانهای منفرد بخود گرفت. پليس و کارخانهداران روسيه به آنها “شورش” ميگويند. در تمام کشورها اين طغيانهای منفرد از يک طرف به اعتصابهای کم وبيش صلح آميز و از طرف ديگر به مبارزه همه جانبه طبقه کارگر برای آزادی خودش منجرشده.
اهميت اعتصابها (يا وقفه در کار) برای مبارزه طبقه کارگر چيست؟
برای اينکه به اين جواب بدهيم بايد اول تصوير کاملتری از اعتصاب داشته باشيم. مزد کارگران همانطور که ديديم، توسط قراردادی بين کارگر و کارفرما تعيين ميشود واگر تحت شرايطی کارگر منفرد کاملا بی قدرت باشد، واضح است که کارگران بايد برایخواستهايشان بطور دسته جمعی مبارزه کنند و برای جلوگيری از اين که کارفرما مزدها راپايين بياورد و يا برای بدست آوردن مزد بيشتر مجبورند اعتصابهايی سازمان دهند. اينواقعيت است که در هر کشور سرمايهداری اعتصابات کارگری وجود دارند. همه جا، در تمامکشورهای اروپايی و آمريکايی، کارگران وقتی متحد نيستند خود را زبون احساس ميکنند وفقط به صورت دسته جمعی ميتوانند در مقابل کارفرما مقاومت نشان دهند. يا با اعتصابکردن و يا با تهديد به اعتصاب، با تکامل سرمايهداری و باز شدن کارخانهای بزرگ، وخلع يد افزون شونده خرده سرمايهداران توسط سرمايهداران بزرگ، احتياج به مقاومتدسته جمعی کارگران بيشتر و بيشتر ميشود، چرا که بيکاری زياد ميشود، رقابتسرمايهداران که سعی ميکنند اجناس خود را با نازلترين قيمت توليد کنند، بيشتر ميشود (که به اين منظور ميبايد به کارگران هر چه کمتر دستمزد بدهند) و نوسانات صنعتیمحسوستر و بحرانها ملتهبتر ميشوند. وقتی که صنعت شکوفان است، کارخانهدارانسودهای کلانی ميبرند ولی اصلا به فکر شريک کردن کارگران در سود نميافتند. ولی باپيش آمدن بحران سعی مکنند که ضررها را به گردن کارگران بياندازند. در جوامع اروپايیلزوم اعتصابات در جامعه سرمايهداری تا حدی توسط هر کسی شناخته شده که قوانين اينکشورها تشکيل اعتصابات را منع نميکنند. فقط در روسيه است که قوانين وحشيانه بر ضداعتصابات هنوز اعمال ميشوند.
در هر صورت اعتصابات که ناشی از خود طبيعت جامعه سرمايهداریاند از آغاز مبارزهطبقه کارگر بر ضد اين نظام جامعه خبر ميدهند. روبرو بودن سرمايهداران با کارگرانمنفرد و بی چيز يعنی بردگی مطلق کارگران. ولی وقتی کارگران بی چيز با هم متحد شونداوضاع تغيير ميکند. هيچ ثروتی در دنيا به درد سرمايهدار نميخورد مگر او بتواندکارگرانی را پيدا کند که حاضر باشند نيروی کار خودر را بر روی وسائل و موادی کهمتعلق به سرمايهدارست صرف کنند و ثروت تازهای توليد کنند. تا وقتی که کارگرانناچارند بطور انفرادی با سرمايهداران معامله کنند، بسان بردگان واقعی باقی خواهندماند که مجبورند برای بدست آوردن يک قرص نان مداوم به ديگران منفعت برسانند، کهبايد تا ابد خدمتکاران کرايه شده زبان بستهای باقی بمانند. ولی وقتی کارگرانتقاضاهای خود را بصورت دسته جمعی بيان کنند و حاضر به تسليم شدن در برابر خرپولهانشوند، بردگی آنها بسر ميآيد، تبديل به انسان ميشوند، شروع ميکنند به درخواست اينکه زحمت آنها نبايد فقط در خدمت ثروتمندکردن چند تن پرور باشد، بلکه بايد آنهايیرا که زحمت ميکشند هم قادر سازد که مثل انسانهای واقعی زندگی کنند. کارگران شروع بهپيش کشيدن تقاضای آقا شدن ميکنند. تقاضای اين که زندگی آنها بايد نه آنطور کهسرمايهداران و ملاکين برای آنها در نظر گرفتهاند بلکه آنطور که خودشان ميخواهندباشد. بنابراين اعتصاب هميشه سرمايهداران را مملو از ترس ميکند. چونکه اعتصاب شروعاز بين رفتن سروری آنهاست. يک سرود کارگری آلمانی در مورد طبقه کارگر چنين ميگويد: “تمام چرخها از گردش باز ميايستند، اگر بازوان نيرومند شما آن را اراده کند”. وواقعيت هم همينطور است؛ کارخانهها، زمينهای ملاکين، ماشينها، خطوط راه آهن و غيرههمه مانند چرخهايی در يک ماشين عظيم هستند – ماشينی که مواد مختلفی را استخراجميکند، عمل ميآورد، و تحويل مقاصدشان ميدهد. تمام اين ماشينها توسطکارگرکار ميکنند. کارگری که زمين را شخم ميزند، سنگهای معدن را استخراج ميکند، کالاتوليد ميکند، خانه و کارگاه و راه آهن ميسازد.
وقتی کارگران از کار کردن امتناع ميکنند خطر باز ايستادن تمام ماشين ميرود. هراعتصابی بياد سرمايهدار مياندازد که کارگران و نه آنها آقايان واقعی هستند – کارگران که دارند حقوق خود را با صدای هر چه بلندتر اعلام ميدارند و مطالبه ميکنند. هر اعتصاب به کارگران يادآوری ميکند که موقعيتشان نااميدانه نيست و آنان تنهانيستند. ببينيد اعتصابات هم بر خود اعتصاب کنندگان و هم بر روی کارگران کارخانههایمجاور در حول و حوش و يا کارخانههای همان رشته صنعتی چه تأثير شگرفی دارد. دراوقات معمولی و صلح آميز کارگر بدون غر و لند کارش را ميکند، با کارفرما جر و بحثنميکند، در مورد شرايط خودش هم بحثی ندارد. در موقع اعتصاب او خواستهای خود را باصدای بلند اعلام ميکند، تمام سوء استفادهها را به کارفرما خاطر نشان ميسازد، مدعیحقوق خودش ميشود، او ديگر فکر فکر خود و مزد خودش نيست بلکه در فکر تمام همکارانشاست که همراه او با او ابزار را زمين گذاشتهاند و بدون ترس از هيچ محروميتی، برایخاطر آرمان کارگران بپا خاستهاند. هر اعتصاب مترادف با محروميتهای زيادی برای تودهزحمتکش است، محروميتهای وحشتناکی که فقط با بدبختی های دوران جنگ قابل مقايسه هستند – خانوادههای گرسنه از دست دادن دستمزد، غالبا توقيف و اخراج از شهری که خانه ومحل کارشان است. عليرغم تمام اين رنجها، کارگران به آنهايی که همکاران خود را ترکميکنند تا با کارفرمايان قرارداد ببندند با ديده حقارت مينگرند. عليرغم تمام اينرنجهايی که با اعتصاب همراه است، کارگران کارخانههای مجاور از مشاهده اين کهرفقايشان در مبارزه درگير شدهاند شهامت تازهای پيدا ميکنند. “مردانی که برای خمکردن پشت يک بورژوا اينقدر تاب ميآورند قادر خواهند بود که قدرت تمام بورژوازی رادر هم بشکنند”. اين گفته يکی از آموزگاران بزرگ سوسياليسم، انگلس، در مورد اعتصاباتکارگران انگليس است.
غالبا کافی است که يک کارخانه اعتصاب کند تا اينکه اعتصاب فورا در تعداد زيادیکارخانه شروع شود. چقدر اعتصابها بر روحيه کارگران تأثير ميگذارد و چطور آنکارگرانی را که ميبينند رفقايشان چگونه ديگر برده نيستند و فعلا اگر برای مدتی همکه شده با ثروتمندان برابر شدهاند، متأثر ميسازد! هر اعتصابی انديشه سوسياليسم رابشدت به فکر کارگران مياندازد. انديشه مبارزه تمام طبقه کارگر برای آزادی از ستمسرمايه. غالبا اتفاق افتاده است که کارگران يک کارخانه و يا يک بخش از صنعت و يا يکشهر قبل از وقوع يک اعتصاب بزرگ تقريبا هيچ چيزی راجع به سوسياليسم نميدانستند وحتی به ندرت راجع به آن فکر کرده بودند، ولی بعد از اعتصاب گروهها و دستههایمطالعه خيلی در ميان آنها مرسوم شده و تعداد بيشتر و بيشتری از کارگران بهسوسياليسم گرويدهاند. اعتصاب به کارگران ميآموزد که بفهمند که قدرت کارفرمايان وقدرت کارگران در چه نهفته است. به آنها ميآموزد که فقط راجع به کارفرمايان خودشان ويا کارگران همکار خودشان فکر نکنند بلکه تمام کارفرمايان، تمام طبقه سرمايهدار وتمام طبقه کارگر را در نظر بگيرند. وقتی که يک کارخانهدار که از ثمره زحمت چنديننسل از کارگران ميليونها انباشت کرده است از اضافه کردن يک مبلغ جزئی به دستمزدهاامتناع ميکند و يا حتی کوشش ميکند که مزدها را به سطح باز هم کمتری تنزل دهد و اگرکارگران مقاومت نشان دهند هزاران خانواده گرسنه را بيرون ميريزد، بر کارگران روشنميشود که طبقه سرمايهدار در کل دشمن طبقه کارگر است و کارگران تنها ميتوانند رویخوشدان و عمل متحدشان حساب کنند.
غالبا اتفاق ميافتد که کارخانهداران حداکثر سعی خود را ميکنند که خود راخيرخواه نشان دهند و کارگران را فريب دهند و بهرهکشی خود را با وعدههای دروغين وخرده رشوه دادن پنهان کنند. اعتصاب همواره با نشان دادن اين که “خيرخواه” آنها گرگیدر لباس ميش است اين فريب را با يک ضربت نابود ميکند.
بعلاوه، اعتصاب چشم کارگران را نه فقط به ماهيت سرمايهداران بلکه به ماهيت دولتو قوانين نيز باز ميکند. همانطور که کارخانهداران سعی مکنند که خود را خيرخواهنشان دهند، مأمورين دولت و نوکران آنها هم سعی ميکنند که به کارگران اطمينان دهندکه تزار و دولت تزاری، همانطوری که عدالت اقتضا ميکند، همانقدر که در فکرکارفرمايان هستند که کارگران، کارگر درباره قوانين چيزی نميداند، با مأمورين دولتهم تماس ندارد، بخصوص با آنهايی که پستهای بالاتری دارند، در نتيجه اغلب همه آنهارا باور ميکنند. بعد اعتصاب پيش ميآيد. دادستان کل، بازرس کارخانه، پليس و غالبانيروهای ارتش در جلوی کارخانه ظاهر ميشوند. کارگران درمييابند که قانون راشکستهاند؛ کارفرمايان قانونا مجازند که گرد هم جمع شوند و علنا در مورد راههایپايين آوردن دستمزدهای کارگران بحث کنند. ولی کارگران اگر به يک موافقت مشترک برسندمجرم محسوب ميشوند! کارگران از خانههايشان بيرون انداخته ميشوند، پليس دکانهايی راکه کارگران ميتوانند از آنها جنس نسيه بخرند ميبندند حتی وقتی رفتار کارگران کاملاصلح آميز است کوشش به عمل آورده ميشود که سربازان را ضد کارگران تحريک کند. حتی بهسربازان دستور داده ميشود که به کارگران شليک کنند و همان وقتی که آنها باتيراندازی از پشت به کارگران در حال فرار، کارگران بدون اسلحه را ميکُشند، خود تزارمراتب قدردانی خود را به نيروهای انتظامی ميفرستد (به همين ترتيب تزار از نيروهاینظامی که کارگران در حال اعتصاب در ياروسلاو در سال ١٨٩٥ کشته بودند تشکر کرد). کمکم بر هر کارگری روشن ميشود که دولت تزاری بدترين دشمن آنهاست. چرا که ازسرمايهداران دفاع ميکند و دست و پای کارگران را ميبندد. کارگران شروع ميکنند بهفهميدن اين که قوانين فقط برای منافع سرمايهداران ساخته شدهاند، که مأمورين دولتاز اين منافع حفاظت ميکنند، که دهان توده کارگر را بسته و به او اجازه نميدهند کهاحتياجات خود را اعلام کند، که طبقه کارگر بايد برای خودش حق اعتصاب کردن، حق چاپروزنامه کارگری، حق شرکت در مجمع ملی را که قوانين را تصويب ميکند و بر اجرای آنهانظارت ميکند، بدست بياورد. دولت تخودش بخوبی ميداند که اعتصاب چشم کارگران را بازميکند و به همين دليل اين چنين از اعتصاب ميترسند و برای اينکه اعتصاب هر چه زودتردفاع شود متوسل به هر کاری ميشوند. بی دليل نبود که يکی از وزرای داخله آلمان کهبدناميش در پيگرد مستمر سوسياليستها و کارگران آگاه شهرت يافته بود در مقابلنمايندگان دولت اظهار داشت “در پشت هر اعتصاب اژدهای انقلاب خوابيده است”. هراعتصابی اين مطلب را که دولت دشمن آنهاست و طبقه کارگر بايد خود را برای مبارزهعليه دولت و برای حقوق مردم آماده کند در کارگران تقويت ميکند و تکامل ميدهد. بنابراين اعتصابها به کارگران ميآموزد که با هم متحد شوند، به آنها نشان ميدهد کهآنها فقط وقتی متحد باشند ميتوانند بر عليه سرمايهداران مبارزه کنند. اعتصاب بهکارگران ميآموزد که بر عليه تمام کارخانهداران و بر عليه حکومت پليسی استبدادی فکرکنند. به اين دليل است که سوسياليستها ها اعتصاب را “مکتب جنگ” مينامند. مکتبی کهدر آن کارگران ياد ميگيرند که با دشمنانشان برای آزادی تمام مردم، تمام آنهايی کهزحمت ميکشند، از زير يوغ مأمورين دولت و سرمايه جنگ کنند.
ليکن “مکتب جنگ” خود جنگ نيست. وقتی که اعتصاب در ميان کارگران شايع است، برخیاز کارگران (از جمله برخی از سوسياليستها) گمان ميبرند که طبقه کارگر ميتواند خودرا فقط به اعتصابها، صندوق اعتصاب، و يا مجامع اعتصاب محدود کند. که فقط با اعتصابتنها طبقه کارگر ميتواند بهبود قابل توجهی در شرايط زندگی حاصل و حتی آزاديش را کسبکند. وقتی که کارگران ميبينند که چه قدرتی در اعتصاب طبقه کارگر متحد و حتیاعتصابهای کوچک وجود دارد بعضی ها فکر ميکنند که کافی است که طبقه کارگر يک اعتصابعمومی در سراسر کشور تشکيل دهد تا اينکه کارگران هر چه را که ميخواهند ازسرمايهداران و دولت بگيرند. اين عقيده در کشورهای ديگر هم در دورانی که جنبش طبقهکارگر در مراحل اوليه آن بود و کارگران هنوز خيلی بی تجربه بودند ابراز شده بود. اين عقيده اشتباه محض است. اعتصابها يکی از راههايی هستند که کارگران از آندر مبارزه برای آزادی خودشان استفاده ميکنند. ولی تنها راه آن نيست و اگر کارگراننظر خود را به راههای ديگر مبارزه نيز معطوف نکنند، رشد و موفقيتهای طبقه کارگر راکند خواهند کرد. درست است که اگر اعتصابها بخواهند موفقيت آميز باشند صندوق اعتصاببرای تأمين کارگران در طول اعتصاب لازم است. اين صندوقهای کارگری (معمولا صندوقهایکارگران در شعبههای مختلف صنعت و يا در يک کارخانه) در تمام کشورها برقرارند، ولیاينجا در روسيه، اين کار بخصوص اشکال دارد چون که پليس رد آن را برميدارد، پولها راضبط ميکند، کارگران را توقيف ميکند. البته کارگران ميتوانند از پليس پنهان کنند، وطبيعتا اينگونه صندوقها خيلی با ارزش هستند و ما نميخواهيم به کارگران نصيحت کنيمکه آنها را تدارک نبينند، ولی نبايد تصور شود که صندوق اعتصاب تا وقتی که از لحاظقانونی ممنوع است ميتواند تعداد زيادی اعانه دهنده بخود جلب کند و تا وقتی که عضويتچنين تشکلاتی ناچيز است صندوق اعتصابات خيلی مفيد واقع نخواهد شد. بعلاوه، حتی درکشورهايی که اتحاديههای کارگری علنا وجود دارند و مبالغ کلانی در اختيارشان است،طبقه کارگر هنوز نميتواند مبارزه خود را به اعتصاب محدود کند. فقط لازم است يک کج وکولگی در اوضاع صنعت پيدا شود (بحران مانند آنچه دارد در روسيه نزديک ميشود) تااينکه کارخانهداران، حتی بطور عمدی، ايجاد اعتصاب کنند چون به نفع آنهاست که برایمدتی کار را تعطيل کنند. و وجوه صندوق کارگران را به آخر صندوق برسانند. بنابراينکارگران تحت هيچ شرايطی نميتوانند خود را به عمليات اعتصابی و اجتماعات اعتصابیمحدود کنند. دوما اعتصابها فقط وقتی ميتوانند موفقيت آميز باشند که کارگران بتوانندوقت مناسب برای اعتصاب کردن را انتخاب کنند، وقتی که ميدانند چگونه تقاضاهای خود رامطرح کنند، و وقتی که با سوسياليستها تماس دارند و ميتوانند توسط آنها اعلاميه وجزوات به دست بياورند. هنوز تعداد چنين کارگران در روسيه خيلی کم است و هر کوششیبرای زياد کردن تعداد چنين کارگرانی، برای شناساندن آرمان طبقه کارگر به تودههایکارگر و آشنا کردن آنان با سوسياليسم و مبارزه طبقه کارگر بايد به عمل آورده شود. اين وظيفهای است که سوسياليستها و کارگران آگاه بايد انجام آن را مشترکا و باتشکيل دادن حزب سوسياليستی طبقه کارگر به اين منظور به عهده بگيرند. سوما اعتصابهاهمانطور که ديديم به کارگران تمام کشورها آموختهاند که برای حقوق کارگران و حقوقمردم بطور کل، برعليه دولت مبارزه کنند. همانطور که گفتيم فقط يک حزب سوسياليستیطبقه کارگر ميتواند اين مبارزه را با شايع کردن مفاهيم صحيحی از دولت و آرمان طبقهکارگر انجام دهد. در فرصت ديگری اختصاصا راجع به اين که چگونه اعتصابها در روسيهرهبری ميشوند و چگونه کارگران آگاه بايد از آن استفاده کنند بحث خواهيم کرد. اينجافقط لازم است اشاره کنيم که اعتصابها، همانطور که گفتيم “يک مکتب جنگ” هستند و نهخود جنگ و اعتصابها فقط يک وسيله مبارزه و فقط يک جنبه جنبش طبقه کارگر هستند. کارگران بايد از اعتصابهای تک افتاده فراتر رفته، همانطور که عملا در تمام کشورهادارند ميروند، و به مبارزهای برای تمام کسانی که زحمت ميکشند بپيوندند. وقتی کهتمام کارگران آگاه سوسياليست شوند، يعنی وقتی که آنها برای اين آزادی مبارزه کنند،هنگامی که آنها در سراسر کشور برای انتشار سوسياليسم در ميان کارگران و آموختن تمامروشهای مبارزه عليه دشمنان متحد شوند، وقتی که آنها يک حزب سوسياليستی کارگری بناکنند که برای آزادی کل مردم از ستم دولت و آزادی تمام کارگران از زير يوغ سرمايهمبارزه ميکند – فقط آنوقت طبقه کارگر جزء اساسی از آن جنبش عظيم کارگری تمامکشورها، که تمام کارگران را متحد ميکند و پرچم سرخ که بر آن اين کلمات نوشته شده راميافرازد خواهد شد: “کارگران تمام کشورها متحد شويد”
مطالب مرتبط