دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درباره فلسفه عبادت
فلسفه آفرينش انسان، بندگى و عبادت و عبوديّت است. اين صريح كلام الهى در قرآن كريم است كه مىفرمايد:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (2)
جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نيافريدم.
اين حكمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهى نيز بوده است. در قرآن مىخوانيم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت» (3)
در هرامّتى پيامبرى برانگيختم كه (به مردم بگويند:) بنده خدا باشيد و از طاغوت بپرهيزيد.
ناگفته نماند كه اين بندگى كردن، سودى به خدا نمىرساند بلكه مايه عزّت و سعادت خود انسان است وگرنه خداوند بى نياز مطلق است:
من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
اگر معلّم به شاگردانش مىگويد: درس بخوانيد، نفع اين درس خواندن به خود آنان بر مىگردد و براى معلّم سودى ندارد.
ريشه هاى عبادت
1. عظمت خدا
برخورد با يك شخصيت برجسته، انسان را به تواضع وا مىدارد، ديدار با يك دانشمند بزرگ، آدمى را به تكريم و احترام وا مىدارد، چون كه انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصيت و اين دانشمند، خود را كوچك و كم سواد مىبيند. خداوند، مبدأ همه عظمتها و جلالهاست. شناخت خدا به عظمت وبزرگى، انسان ناتوان وحقير را به كُرنش وتعظيم در برابر او وامىدارد.
2. احساس نياز و وابستگى
انسان، عاجز، نيازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بى نيازى و غناى مطلق، و سر رشته دار امور انسانهاست. اين هم عاملى است، تا انسان در برابر خداوند «بندگى» كند.
3. سپاس نعمت
توجه به نعمتهاى بى حساب و فراوانى كه از هر سو و در هر زمينه ما را احاطه كرده، قوىترين انگيزه را براى پرستش پروردگار ايجاد مىكند. نعمتهايى كه حتّى پيش از تولّد شروع مىشود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شايستگى داشته باشيم) از آن بهرهمند خواهيم شد. قرآن به اين نكته اشاره كرده و به مردم زمان پيامبر صلى الله عليه وآله مىفرمايد:
«فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْف» (4) بايد خداى كعبه را عبادت كنند، خدايى كه آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس، ايمن ساخت.
4. فطرت
در سرشت انسان، پرستش و نيايش وجود دارد. اگر به معبود حقيقى دست يافت، كه كمال مطلوب همين است، و اگر به انحراف و بيراهه دچار شد، به پرستش معبودهاى بدلى و باطل مىپردازد. بت پرستى، ماه و خورشيد پرستى، گوساله و گاو پرستى، نمونههايى انحرافى است كه وجود دارد، كسانى هم پول و مقام و همسر و ماشين و مدال و … را مىپرستند.
انبيا آمدهاند تا فطرت را در مسير حق، هدايت كنند و انسان را از عبادتهاى عوضى نجات بخشند. حضرت على عليه السلام در مورد بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله مىفرمايد:
«فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً بِالْحَقَّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاوثانِ اِلى عِبادَتِهِ …» (5) خداوند حضرت محمّد صلى الله عليه وآله را برانگيخت، تا بندگانش را از «بتپرستى» به «خدا پرستى» دعوت كند.
روحِ عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر درست رهبرى نشود به عبادت بت و طاغوت مىگرايد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكى هست، ولى اگر راهنمايى نشود، كودك خاك مىخورد و لذّت هم مىبرد. بدون هدايت صحيحِ اين گرايش فطرى نيز، انسان به عشقهاى زودگذر پوچ يا پرستشهاى بى محتواى انحرافى دچار مىشود.
چگونه عبادت كنيم؟
مگر نه اينكه نشانى هر خانه را بايد از صاحب خانه گرفت؟ و مگر نه اينكه در هر ضيافت و مهمانى، بايد نظر ميزبان را مراعات كرد؟
عبادت، حضور در برابر آفريدگار است و نشستن بر سر مائدههاى معنوى كه او براى «بندگان» خود فراهم كرده است.
پس، چگونگى عبادت را هم از او بايد فراگرفت و به دستور او عمل كرد و ديد كه او چه چيز را عبادت دانسته و عبادت را به چه صورت از ما طلبيده است؟
غير از شكل ظاهرى عبادات، به خصوص نماز كه بيشتر در چگونگى آن سخن خواهيم گفت، محتواى عبادت را بايد از ديد اولياى دين و متن مكتب شناخت و به كار بست.
بهترين عبادتها آن است كه:
1. آگاهانه باشد.
دو ركعت نمازِ انسان آگاه و دانا، از هفتاد ركعت نماز شخص نادان برتر است. و عبادت كننده ناآگاه، همچون الاغ آسياب است كه مىچرخد ولى پيش نمىرود. (6)
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: كسى كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با كه سخن مىگويد، گناهانش بخشيده مىشود. (7) در اين صورت است كه نماز، معراج روح مىشود و عامل بازدارنده از فساد و موجب قرب به خدا مىگردد.
2. عاشقانه باشد.
آنچه موجب نشاطروح در عبادت مىشود وعابداز پرستش خود لذّت مىبرد، عشق به اللّه و شوق به گفتوگوى با اوست.
عبادتهايى بى روح و از روى كسالت و سستى و خمودى، نشانه نداشتن شور و شوق نيايش و نجوا با پروردگار است. در دعا مىخوانيم: «… وَ اجْعَلْ نِشاطِى فى عِبادَتِكَ» (8)
خداوندا! نشاط مرا در عبادت خودت قرار بده.
آنان كه از عبادت لذّت نمىبرند، همچون بيمارانى هستند كه از غذاى لذيذ، لذّت نمىبرند.
اگر اين شوق وعشق باشد، ديگر چندان نيازى به تبليغ، تشويق و تحريك از بيرون نيست، بلكه انگيزه درونى انسان را به عبادت وامىدارد و آنگونه كه براى ديدار شخصيت معروف ومحبوبى، لحظه شمارى مىكنيم واز آن ديدار، مسرور مىشويم، از عبادت هم به وجد و نشاط مىآييم.
براى عاشقان، شنيدن صداى «اذان» اعلام فرا رسيدن لحظه ديدار است. پيامبر اسلام به بلال مىفرمود: «اَرِحْنا يا بلال» (9) اى بلال! ما را از غم و تلخى نجات بخش. اين شوق زايد والوصف آن حضرت را به نماز مىرساند.
3. خالصانه باشد.
هيچ چيز همچون «ريا» و خودنمايى و مردم فريبى، آفت عبادت نيست. از طرف ديگر، هيچ چيز چون خلوص، ارزش آفرين عبادت و نماز نيست. البتّه داشتن اخلاص در عبادت بسيار دشوار است، و دل و جان را از تهاجم وسوسههاى ابليسى رهاندن، رنجى بزرگ دارد و همتى بلند و ارادهاى نيرومند مىطلبد. عبادت تا خالص نباشد، در درگاه الهى پذيرفته نيست و تنها پيشانى بر زمين سودن و قرائت صحيح داشتن و در صف اوّل جماعت ايستادن و … ملاك نيست. بايد نماز و بندگى از رنگِ ريا پاك و به رنگِ الهى «صبغةاللّه» (10) آراسته باشد تا به خدا برسد. تعبير قرآن چنين است:
«وَمَآ أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» (11)
هيچ دستور عبادى براى مردم نيامده مگر آنكه امر به اخلاص در آن شده است.
4. خاشعانه باشد.
خشوع، حالت قلبى انسان در عبادت و نتيجه توجّه كامل به مقام بندگى در آستانِ الهى است. آنكه نياز و عجز خود را مىداند و عظمت و كمال الهى را مىشناسد و در عبادت، خود را در برابر آن خداى بى همتا و آگاه مىيابد. حالتى متناسب با اين «حضور» پيدا مىكند، در اين حالت قلب، خاشع مىشود، نگاه افتاده مىگردد و توجّه از هر چيز ديگر بريده و به معبود متوجّه مىشود.
قرآن در توصيف مؤمنان و عبادتشان مىفرمايد: «الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَشِعُونَ» (12) در نمازشان خاشعاند.
اين حالت، محصول آن توجّه است، در حديث مىخوانيم: «اُعبُدِ اللّهَ كَأَنَّكَ تَراهُ» (13) خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مىبينى. «فَصَلِّها لِوَقتِها صَلاةَ مُوَدَّعٍ» (14)
چنان نماز را در وقت خودش بخوان كه گويا آخرين نماز است. يعنى همواره اين حالت را داشتن كه گويا فقط براى همين يك نماز، فرصت باقى است.
5 . مخفيانه باشد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «اَعظَم العبادة اَجراً اَخفاها» (15) پاداش عبادتى بيشتر وبزرگتر است كه مخفىتر باشد. اين براى آن است كه عبادت (به خصوص عبادتهاى مستحب) در حضور جمع، زمينه بيشترى براى تظاهر وريا دارد.
البتّه اين در مواردى است كه اسلام، خود امر به عبادت آشكار نكرده باشد، همچون نمازجماعت در مسجد كه از نماز فرادى در خانه برتر است.
شيطان، دشمن رستگارى انسان است و سوگند خورده است كه همواره در راه انسان، چاه گمراهى بكند و پرتگاه گناه پديد آورد و انسان را مانند خودش جهنّمى كند. از اين رو، براى تباه ساختن عمل انسان، دام مىگسترد و عبادت او را فاسد مىكند. يا از راه ريا و خراب كردن نيّت. يا پديد آوردن عُجب و خودپسندى به خاطر عبادت. يا از طريق سلب توفيق از انسان. و … يا از راه كشاندن به گناه، كه موجب تباه شدن و هدر رفتن زحمت انسان در طريق بندگى مىشود.
همچون كشاورزى كه محصول زحمتهاى طاقت فرسايش، با جرقهاى مىسوزد و دود مىشود، و يا جامى از آب زلال كه با افتادن حشره يا ريختن خاك در آن، آلوده مىشود.
شرايط تكليف
از ميان موجودات، انسان ويژگى تكليف را داراست و اين از امتيازات و افتخارات اوست كه از سوى خداى هستى، فرمان مىيابد و عهده دار انجام كارها و وظايفى مىشود كه خواسته پروردگار جهان است.
يكى از علما، هميشه سالگرد بلوغ خود را كه مرحله رسيدن به «تكليف» است جشن مىگرفت و مىگفت: در چنين روزى، لياقت مسئوليت پذيرى و انجام تكاليف الهى را يافتهام. روز رسيدن به تكليف، روز مباركى است و شايسته است كه براى آن «جشن تكليف» گرفت.
به هر حال، آنچه كه شرط تكليف انسان است به صورت فشرده از اين قرار است:
1. بلوغ
بلوغ سنّى آن است كه پسران، پانزده سال را تمام كرده، به سن 16 سالگى وارد شوند (16) و دختران 9 سال را به پايان رسانده، ده ساله شوند.
با اين بلوغ تكليفى، انجام همه واجبات دينى و پرهيز از محرّمات، بر انسان لازم مىشود و در صورت تخلّف، گناه كرده و مورد مؤاخذه الهى قرار مىگيرد.
غير از اين بلوغ، بلوغهاى ديگرى هم هست. همچون:
الف) بلوغ سياسى در مسائل اجتماعى و آگاهىهاى سياسى و شناخت جامعه و روابط حكومتى و …
ب) بلوغ اقتصادى كه رسيدن به مرحلهاى از رشد است كه انسان بتواند در اموال خود، عاقلانه و بر اساس مصلحت، دخل و تصرّف كند و قادر بر حفظ اموال خود باشد.
ج) بلوغ ازدواج، كه دختر و پسر، غير از سنّ و سال، توانايى اداره زندگى و پذيرش مسئوليت ازدواج و تشكيل خانواده را داشته باشند.
گرچه بلوغ، شرط تكليف است، ولى پيش از رسيدن به سنّ تكليف، هم نوجوانان وظيفه دارند با عادت دادن خود به انجام وظايف و دورى از گناهان، آماده ورود به مرحله تكليف شوند، و هم اولياى آنان موظّفاند به نحوى آنان را تربيت كنند و به نماز و عبادت و پرهيز از معاصى عادت دهند كه هنگام تكليف، مشكلى از نظر شناخت وظيفه و آگاهى به مسائل و مبانى دينى و اجراى دستورات الهى نداشته باشند.
2. قدرت
تكليف، تابع توان است. خداى دادگر، از هيچ كس عملى فوق طاقت او نخواسته است و اگر كسى نسبت به انجام كارى ناتوان باشد، تكليفى هم ندارد. خداوند در قرآن مىفرمايد:
«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَهَا» (17)
خداوند هيچ كس را جز در حدّ توان او تكليف نمىكند.
3. اختيار
شرط ديگر تكليف، اختيار است. اگر فشار و اجبار، مانع انجام وظيفه شد، در شرايط اضطرار و ناچارى، انسان مكلّف نيست و ترك تكليف هم كيفر ندارد، مثل آنكه حكومتى طاغوتى مانع رفتن انسان به حج شود، يا ظالمى انسان را به زور، وادار به خوردن روزه كند.
4. عقل
عقل، وجه برترى انسان بر حيوان و شرط تكليف و پشتوانه معرفت و عمل اوست. كيفر و پاداش انسان نيز بستگى به آن دارد. كسى كه ديوانه و سفيه باشد، از محدوده تكاليف بيرون است. بنا به اهمّيت اين گوهر پربها در وجود انسان و زندگى او، خداوند هر چه را كه به عقل و كارآيى آن لطمه بزند حرام ساخته، مانند شراب، و به آنچه موجب كمال و شكوفايى آن شود، دستور داده است، همچون دانش آموختن، مشورت كردن، مسافرت و كسب تجربه و …
عبادت، در ترازوى سنجش
گفتيم: عبادت، يعنى بندگى و پرستش، اطاعت امر خدا و انجام تكليف الهى، خواستِ خود را فداى خواسته پروردگار كردن و گردن نهادن به احكام شرع.
آنچه به عنوانِ تكليف و عبادت انجام مىشود، به لحاظ نيّت و محتوا و كيفيّت انجام و خصوصيات فردى هر كس، مراحل و مراتبى مىيابد.
گاهى عمل عبادى، تنها مرتبه صحّت و درستى را از نظر رعايت شرايط دارد، گاهى به مرتبه قبول مىرسد، و گاهى هم صفت كمال مىيابد. پس براى عبادات، شرايط زير مطرح است:
1. شرايط صحّت عبادات
2. شرايط قبولى عبادات
3. شرايط كمال عبادات
و اينك توضيحى پيرامون اين سه مرحله و سه نوع شرايط:
شرايط صحّت عبادت
هدفِ درست و شكلِ صحيح عبادت، دو عامل مهمّ در صحّت آن است. يعنى هم مقصود از عبادت، بايد رضاى خدا و قصد قربت و انجام فرمان الهى باشد، نه جلب نظر مردم و ريا و خودنمايى، و هم صورت ظاهرى آن، طبق دستور باشد، حتّى در جزئيات آن.
عمل خالص و نيّت خدايى در عبادات، آن است كه چشمداشت تمجيد و تشكّر از مردم نداشته باشيم، براى خدا كار كنيم و اجر خود را در بندگى و طاعت، از او بخواهيم.
امام صادقعليه السلام فرمود: «وَالعَمَلُ الخالِصُ الَّذى لا تُريدُ اَنْ تَحمِدَكَ عَلَيْهِ اَحَدٌ اِلاّ اللّهُ» (18)
عمل خالص عملى است كه در انجامش، جز از خدا، از احدى انتظار سپاس وستايش نداشته باشى.
عامل ديگر صحّت عبادت به شكل آن مربوط است، يعنى عمل، طبق آنچه گفتهاند و مطابق دستور شرع باشد، نه بر اساس ذوق و سليقه شخصى يا مد روز يا پسند مردم. اينكه مثلاً نماز را چگونه بايد خواند، كجا آهسته و كجا بلند، كجا نشسته و كجا ايستاده، كجا چهار ركعت و كجا دو ركعت، و … همه طبق دستور باشد، گرچه همه عبادت است.
رسول خداصلى الله عليه وآله فرموده است:
«لا قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ و لا نيّةٌ اِلاّ بِاِصابَةِ السُّنَةِ» (19) هيچ ارزشى براى گفتهها و عملها نيست، مگر آنجا كه به سنّت برسيم و متعبّد باشيم و طبق دستور، عمل كنيم.
اگر به شما بگويند در صد قدمى گنجى است كه مىتوانيد استخراج و تصاحب كنيد، اگر 98 قدم يا 102 قدم برويد و حفر كنيد، به گنج دست نخواهيد يافت و رنج بيهوده كشيدهاند.
در گرفتن شماره تلفن، يك شماره كم و زياد، تماس را با خانه يا اداره ديگرى بر قرار مىكند و كليد، اگر يك دندانه كم يا زياد يا جابجا ساخته شود، قفل را نخواهد گشود.
امّا كسانى از روى انحراف، در شك عبادت خدا تغييراتى مىدهند. اين تغيير دادنها گاهى از روى لجاجت است، گاهى روشنفكر مآبى علّت آن است، گاهى مقدّس مآبى و كلاه شرعى سبب آن مىشود و گاهى جهالت و نادانى يا عوامل ديگر.
«تعبّد» آن است كه حتّى در شكل عمل هم، آنگونه كه دستور دين است، بى كم و كاست، عمل كنيم تا به مفهوم صحيح، «بندگى» كرده باشيم.
شرايط قبولى عبادت
مقصود، شرايطى است كه رعايت آنها، علاوه بر درستى عمل، موجب قرب به خدا و جلب رضاى او مىشود. ممكن است نمازى صحيح باشد ولى سبب رشد و تزكيه روح نشود، همچون دارويى كه شفابخش نباشد، يا جنسى در بازار بىمشترى باشد. عبادت هم، گاهى تنها در حدّ نجات بخشى از كيفر است، ولى گاهى انسان را محبوب خدا و عمل را مقبول درگاهش مىسازد.
در آيات و روايات، نكات بسيارى پيرامون قبولى عبادت و عمل مطرح است كه به عنوان نمونه، چند مورد ذكر مىشود.
1. در بُعد اعتقادى، «ايمان»
قرآن كريم مىگويد: اعمال شايسته و صالح، از كسى كه «مؤمن» باشد، موجب حيات طيّبه مىشود. «مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً» (20) و در آيه ديگرى مىفرمايد: «وَمَن يَكُفُرْ بِالْإِيمَنِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» (21) كسى كه كفر ورزد و ايمان را نپذيرد، اعمالش تباه مىشود.
آنكه خدا را باور ندارد، چگونه انتظار دارد پرستشهايش مورد پذيرش آفريدگار قرار گيرد؟
2. در بُعد سياسى، «ولايت»
آنچه عمل را در مسير صحيح و خدايى قرار مىدهد، پيروى از رهبرى آسمانى و شايسته است. در سايه چنين رهبرى و ولايتى، خط صحيح عمل و عبادت، كارساز مىشود و در غير آن، يا بىخاصيت و بىاثر مىشود، يا عبادت هم در راستاى اهداف دشمنان راه خدا قرار مىگيرد.
اگر مسافران، با رانندهاى راه شناس و امين مسافرت كنند، هر چند ژنده پوش و نامرتّب باشند، سرانجام به مقصد مىرسند. ولى سرنشينان شيك پوش و آراسته اتومبيلى كه به رانندهاش اطمينان نيست، ناشى يا مست است يا مسير را عوضى مىرود، هرگز به مقصد نمىرسند، بلكه چه بسا نابود مىشوند.
امروزه كشورهاى اسلامى، ارزشمندترين دستورالعملهاى اسلامى را در اختيار دارند ولى بخاطر گردن ننهادن به رهبرى معصومين يا جانشينان آنان و تن دادن به ولايت جور وحكومت طاغوتها، دچار ذلّت، تفرقه وضعفاند.
عبادت در سايه رهبرى صحيح، مفهوم راستين خود را مىيابد و خداوند آن را مىپسندد و مىپذيرد.
در حديث از امام باقر عليه السلام آمده است:
«مَنْ دانَ اللّهَ بِعِبادَةٍ يَجْهَدُ فيها نَفْسَهُ وَ لا اِمامَ لَهُ مِنَ اللّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ» (22) كسى كه ايمان به خدا دارد و عبادتهاى جانفرسا هم انجام مىدهد، ولى امام شايستهاى از طرف خدا ندارد، تلاشش بى فايده و نپذيرفته است.
در حديثى ديگر مىخوانيم:
«مَنْ لَمْ يَتَوَلَّنا لَمْ يَرْفَعِ اللّهُ لَهُ عَمَلاً» (23)
هر كه ولايت ما را نپذيرد و به رهبرى ما گردن ننهد، خدا عملى را از او بالا نمىبرد.
3. در بُعد اخلاقى، «تقوا»
بندگى خدا با شرط تقوا و ترك گناه، قبول مىشود. قرآن پس از ذكر داستان هابيل و قابيل، كه هر دو به درگاه خداوند قربانى كردند و قربانى يكى پذيرفته و ديگرى ردّ شد، مىفرمايد: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (24)
خداوند، تنها از اهل تقوا، «قبول» مىكند.
آنكه دزدى كند و مال ديگران را انفاق كند، مقبول نيست. آنكه حق مردم را بخورد وبه نماز بايستد، نمازش مردود است.
آنكه نماز را ترك كند ولى جهاد نمايد، يا به ديگران ستم كند و نماز بخواند، يا به ديگرى تهمت بزند و غيبت كند و به زيارت هم برود، يا چشم ناپاك به نواميس مسلمين داشته باشد و نماز شب هم بخواند، آن نماز و جهاد، و اين زيارت و نافله را خدا نمىپذيرد، چون همراه با تقوا نيست و بدون تقوا هيچ عملى براى انسان، عمل خير به حساب نمىآيد.
4. در بُعد اقتصادى، «رسيدگى به محرومين»
نيازمندان و فقيران، بندگان خدايند. آن عبادت و بندگى كه همراه با رسيدگى به وضع بندگان ناتوان و محروم خدا نباشد، بى ارزش است. در آيات و روايات، موضوع «نماز» و «زكات»، معمولاً در كنار هم آمده است كه يكى ارتباط با خداست و ديگرى ارتباط با خلق خدا.
از امام رضا عليه السلام نقل شده كه فرمود:
«مَنْ صَلّى وَ لَمْ يُزَكِّ لَمْ تُقْبَلْ صَلوتُهُ» (25) نماز افرادى كه زكات ندهند، پذيرفته نيست.
آرى نپرداختن حقوق واجب محرومين، اموال انسان را آميخته به حرام مىكند و زندگى از مسير الهى بيرون مىرود.
5 . در بُعد اجتماعى، «خوش رفتارى»
اساس جامعه اسلامى بر اخوّت و صفا و برادرى ميان مسلمانان است. هر چه كه اين روابط را به هم بزند و وحدت را بشكند و حرمت افراد را زير پا بگذارد، چنان ناپسند است كه قبول عبادت را هم با مشكل مواجه مىسازد. غيبت و بهتان باشد، يا تفرقه انگيزى و نمّامى، سوء خلق و بدرفتارى باشد، يا مردم آزارى و قطع رحم.
بر عكس، صله رحم، حسن خلق، مودّت با مردم و حسن نيّت با ديگران، موجب رضاى خدا و قبول اعمال است. در اين زمينهها حديث بسيار است. به اين روايت توجّه كنيد.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
هر كس مسلمانى را غيبت كند، تا چهل روز، نماز و روزهاش قبول نمىشود، مگر اينكه غيبت شده او را ببخشد. (26)
رسول خدا صلى الله عليه وآله به ابوذر فرمود:
از هجران و قهر كردن با برادر دينى بپرهيز، چرا كه با اين ترك رابطه، عمل قبول نمىشود. (27)
و امام صادق عليه السلام فرمود:
بد اخلاقى و بدرفتارى عمل را تباه مىكند، آن گونه كه سركه عسل را. (28)
6. در بُعد خانوادگى، «رعايت حقوق»
والدين و فرزندان نسبت به هم حقوق متقابل دارند و كسانى كه اين حقوق را مراعات نكنند، خدا نماز و كارهاى نيك آنها را نمىپذيرد. (29)
به روايت امام صادق عليه السلام : «مَنْ نَظَرَ اِلى اَبَويْهِ نَظَرَ ماقِتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ. لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ لهُ صَلاةً» (30)
فرزندى كه از روى خشم به پدر و مادر خود نگاه كند – هر چند والدين در حق او كوتاهى و ظلم كرده باشند – نمازش از سوى خدا پذيرفته نيست.
آرى پيوند با خدا در صورتى مفيد است كه پيوند خانوادگى، با رعايت حقوق و وظايف متقابل ميان افراد، مراعات شود.
نماز، معراج روح و نردبان معنّويت است. در صورتى مىتوان از اين نزدبان عروج كرد كه پايهاش لغزان نباشد. پايه استوار ارتباط با خدا، روابط صحيح ميان افراد خانواده است.
نشانه قبولى عبادت
با اين همه شرايطى كه براى قبولى عبادت و نماز است، بايد مراقب بود نماز بى فايده و پرستش بى خاصيت نداشته باشيم. صِرف انجام تكليف، كافى نيست، بايد چنان انجام وظيفه كرد، كه صاحب فرمان كه خداوند است، بپذيرد.
على عليه السلام مىفرمايد: «كُونُوا عَلى قَبُولِ الْعَمَلِ اَشدَّ عنايتاً مِنْكُمْ عَلَى الْعَمَلِ» (31) بيشترين توجه شما، به قبولى عمل باشد، نه اصل عمل!
با اين حساب، از كجا مىتوان فهميد كه طاعتمان را خدا پذيرفته است؟
امام صادق عليه السلام نشانه آن را چنين بيان مىكند:
«مَنْ اَحَبَ اَنْ يَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلوتُهُ اَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْيَنْظرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلوتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلتْ مِنْهُ» (32)
هر كه مىخواهد بداند آيا نمازش پذيرفته شده يا نه، ببيند آيا نمازش، او را از گناه و زشتى بازداشته است؟ به هر مقدار كه نمازش، مانع گناه و منكر شود، نمازش قبول شده است.
شرايط كمال عبادت
غير از شرط صحّت و شرايط قبول، شرايطى هم براى كمال عبادت است. يعنى اگر اين شرايط باشد، عمل عبادى ارزشى فوقالعاده و كمالى بالاتر خواهد داشت. عبادات واعمالى كه شرايط زير را داشته باشد، برتر وكاملتر است:
1. مشكلتر بودن
در عبادت، بايد دشوارى آن را تحمل كرد و بر سستى و تن پرورى غلبه يافت و به پرستشى عاشقانه و پيوسته پرداخت. علىعليه السلام فرموده است: «اَفْضَلُ الاَعْمالِ ما اَكْرَهْتَ نَفسَكَ عَلَيهِ» (33) بهترين كارها، عملى است كه خود را (علىرغم عدم پذيرش نفس) بر آن وادار كنى.
آنكه در لحظات سخت، از رسولخدا حمايت ويارى كند.
آنكه با پاى پياده به سفر حج و زيارت برود.
آنكه با جان و مال، در راه خدا مبارزه كند.
آنكه در راه دين، سختى بيشترى تحمّل كند، از فضيلت بيشترى برخوردار است.
2. نظم و تداوم
عبادت اگر برنامههاى دائمى ومنظّم داشته باشد، بهتراست. در روايات آمده است كه مؤمن، اوقات وكارهاى خود را تقسيم مىكند وبخشى را براى عبادت ومناجات با خدا قرار مىدهد.
3. مهمتر بودن
در كارها بايد اهمّ و مهمّ كرد و كارهاى «مهمّ» را فداى كارهاى «مهمتر» نمود.
وقتى بستگان انسان نيازمند هستند، چرا صدقه به ديگران؟
وقتى كارهاى مستحب، به واجبات انسان ضرر بزند، چه نيازى به انجام آنها؟
وقتى كارى، نفع عامترى دارد، چرا پرداختن به امورى كه خيرش محدود و موقّت است؟
على عليه السلام مىفرمايد:
«لا قُرْبَةَ بَالنَّوافِلِ اِذا اَضَرَّتْ بِالْفَرائِضِ» (34) هرگاه نمازهاى مستحب، به نمازهاى واجب ضرر برساند، ديگر آن نافلهها موجب قرب به خدا نخواهد شد.
4. بركت داشتن
گاهى كمال يك عمل، در بركت داشتن آن است، يعنى كارى باشد كه خير و سود آن، جاودان و گسترده و باقى باشد، نه موقّت و گذرا.
5 . سبقت گرفتن
در كارهاى نيك، پيشتاز بودن و شتاب به سوى صالحات و خيرات، امتيازات ويژهاى دارد.
پيوستن به اسلام در آغاز امر، برتر از مسلمان شدن در روزگار غلبه و قدرت مسلمين است. (35) به سوى نماز اوّل وقت بايد شتافت. در كارهاى خداپسند بايد پيشقدم بود. تأكيد بر «سارعوا» (36) و «سابقوا» (37) ، در قرآن و حديث نشان آن است كه سرعت و سبقت در عبادت مايه كمال عبادت است.
6. نشاط و دوام
منافقان، نماز را با كسالت و بى نشاط مىخوانند. (38)
اهل شك، در عبادتشان دچار ترديد و سستى مىشوند.
عبادتى كاملتر است كه همراه با نشاط، و برخوردار از استمرار و پيوستگى باشد. عملِ اندك و با دوام، برتر از كار زيادى است كه انسان از آن ملول و خسته شود و دست بكشد.
خداوند، در توصيف عبادت فرشتگان فرموده است: شبانه روز، بدون خستگى، خدا را تسبيح مىگويند. (39)
7. بصيرت و يقين
عملى كه از روى بينش عميق و آگاهى و يقين باشد، به مراتب برتر از كارهاى سطحى و عبادتهاى تهى از يقين است. در حديث مىخوانيم:
«اِنَّ الْعَمَلَ الدّائِمَ الْقَليلَ عَلَى الْيَقينِ، اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْكَثيرِ عَلى غَيْرِ يَقينٍ» (40)
عمل اندك ولى پيوسته و مداومى كه همراه يقين باشد، نزد خدا برتر از عمل بسيارى است كه فاقد بصيرت ويقين باشد.
شرايط ديگرى براى كمال عبادت وجود دارد كه در اين مختصر از آنها مىگذريم …
سيماى نماز
تاكنون آنچه خوانديد، به «عبادت» مربوط مىشد.
البتّه عبادت، عنوان عامى است كه نمونهها و مصداقهاى فراوانى را در بر مىگيرد و تنها در «نماز» خلاصه نمىشود. حج، روزه، امر بمعروف و نهى از منكر، جهاد، طلب روزى حلال، خدمت به همنوعان، درس خواندن و درس گفتن، عزادارى بر شهيدان كربلا، نيكى به پدر و مادر، يتيم نوازى، پرداخت خمس و زكات و … همه و همه عبادت است. (البتّه به شرط خدايى بودن نيّت)
ولى در ميان اعمال عبادى، «نماز» برجستگى و درخشندگى خاصى دارد و جلوه درخشان عبادت و پرستش خدا به حساب مىآيد. اوصاف نماز، فلسفه و حكمتش، فايده و آثارش، شرايط و آدابش، مكان و زمانش در آيات و روايات بسيارى آمده كه پرداختن به آنها طولانى خواهد شد. امّا سعى مىكنيم بر اساس قرآن و حديث، قطرهاى از درياى معارف اسلامى درباره نماز را بازگوييم.
نماز، بزرگترين عبادت و مهمترين سفارش همه انبياست.
لقمان، پسرش را به نماز توصيه مىكند. (41)
حضرت عيسى در گهواره مىگويد: خدايم مرا به نماز و زكات توصيه كرده است. (42)
رسول خدا صلى الله عليه وآله نماز را نور چشم خود مىداند. «قُرَّةُ عَيْنى فِى الصَّلاةِ» (43)
نماز، فريضهاى است كه خدا را به ياد انسان مىآورد. (44) و پيمان خدا با مردم است. (45)
نماز، سيماى مكتب است. «اَلصَّلوةُ وَجْهُ دينكُمْ» (46)
نماز، دواى تكبّر است. «وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ» (47)
نماز، وسيله تشكّر و سپاس از نعمتهاى الهى است، عمود و پايه دين، كليد بهشت، وسيله آزمايش و شناخت مردم و محو كننده گناهان، و پاك كننده دل و جان آدمى است.
روزى پنج نوبت، با حفظ شرايط كامل نماز، در پيشگاه خدا ايستادن و نعمتهاى او را ياد كردن و از او حاجت و نياز خواستن، همچون شست و شو در نهر آبى است كه آلودگىها را مىزدايد. (48)
نماز، اوّلين سؤال در قيامت است، كه اگر پذيرفته نشود، كارهاى ديگر هم مقبول نيست.
نماز، تنها عبادتى است كه در هيچ حال از انسان ساقط نمىشود حتّى در ميدان جنگ ودر شرايط اضطرار، بيمارىو…
نماز، اعلام بندگى در برابر خدا و زير بار نرفتن در مقابل طاغوتها و ستمگران است.
نماز، زنده نگه داشتن آيين توحيدى حضرت ابراهيم، و سنّت رسولاللّه ومكتب حسينبنعلىعليهما السلام است.
نماز، براى عاشقان خدا، شيرين ولى براى منافقان، تلخ و سنگين است: «وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَشِعِينَ» (49)
نماز، كوبنده شيطان و مأيوس كننده اوست. حضور در برابر آفريدگار است.
نماز هماهنگى با همه ذرّات عالم است. جهان، محراب وسيعى است كه همه كائنات، در آن به تسبيح و سجود در برابر خدا مشغولاند. به نماز ايستادن، همراهى با همه آفريدهها و فرشتگان در پرستش و ذكر پروردگار است.
در اهميت نماز، همين بس كه على عليه السلام در ميدان نبرد صفّين، و امام حسين عليه السلام در ظهر عاشورا دست از جنگ كشيدند و به عشق الهى، به نماز ايستادند. شخصى به حضرت على عليه السلام ايراد گرفت، امام فرمود: ما براى همين مىجنگيم تا مردم، اهل نماز باشند. به سيد الشهدا، در زيارتنامهاش خطاب مىكنيم: گواهى مىدهم كه تو نماز را بر پا داشتى. «اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ …»
در مشكلات و اضطرابها، ياد خداى بزرگ و استمداد از او، آرام بخش دلها و راهگشاى انسان در سختىهاست و تكيهگاهى است كه مؤمنان به خدا دارند. از اين رو قرآن دستور مىدهد كه به وسيله «صبر» و «نماز» از خداوند يارى بطلبيد.
«وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ» (50)
امام صادق عليه السلام در واپسين دم زندگى خويش، همه بستگان را جمع كرد و در وصيت خويش به آنان، اهميت نماز را يادآور شد و فرمود:
هر كه نماز را سبك بشمارد، از شفاعتِ ما محروم است.
مرز ميان اسلام و كفر، ترك عمدى نماز است. چگونه مسلمانى است آنكه رابطه خود با خدا را بريده و از نماز روى برتافته است.
رسول خدا فرمود: «مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ» (51) هر كه عمداً نماز را ترك كند، كفر ورزيده است.
و در كلام علوى مىخوانيم كه فرمود:
«مَنْ ضَيَّعَ الصَّلوةَ فَهُوَ لِغَيْرِها اَضْيَعُ» (52) كسانى كه نماز را سبك شمارند و آن را تباه و ضايع سازند، غير نماز را بيشتر ضايع خواهند ساخت.
نماز، موقعيّتى است كه بايد در آن به خدا توجّه داشت نه ديگرى، و هر چه را از نظر دور داشت مگر خدا را. بايد خداى را زنده و حاضر و ناظر بدانيم و احساس حضور در برابر آن خالق عظيم را در خويش، زنده نگاهداريم. پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله فرموده است:
همين كه انسان در نماز به غير خدا توجّه مىكند، خداوند به او خطاب مىكند: به چه كسى توجه مىكنى؟ آيا پروردگارى جز من سراغ دارى؟
آيا جز من، مراقب و ناظرى در كار است؟
آيا به بخشندهاى جز من دل بستهاى …؟
اگر توجه به من داشته باشى، من و فرشتگانم به تو توجّه خواهيم كرد و … (53)
نماز، سپاس نعمت
انسان، اسير محبّت ديگران است و نعمت و نيكى، انسان را به مقام سپاس و تشكّر مىكشيد.
اگر كسى نعمتى به ما بخشيد و احسانى در حق ما كرد، با زبان و عمل، سپاسگزار او مىشويم.
ما بنده خداييم و غرق در نعمتهاى او، پس در هر نفسى، نه يك نعمت بلكه صدها نعمت موجود است و بر اين نعمتها نه يك شكر، بلكه هزاران شكر لازم است. كافى است كه اندكى چشم بصيرت بگشائيم و ببينيم لطف و فضل خدا را درباره خودمان، آنگاه خواهىنخواهى سپاس او خواهيم گفت.
نماز، نوعى سپاس از نعمتهاى فراوان و بىشمار اوست.
خداوند، به ما هستى بخشيد. آنچه براى زندگى مادى و معنوى لازم داشتيم، عطا كرد. هوش و عقل و استعدادمان داد. قطرات باران، برگ درختان، ماهيان دريا، پرندگان آسمان، نور خورشيد و هدايت عقل و ولايت پاكان و راهنمايى وجدان را جهت سعادت ما ارزانى داشت.
اعضايى متناسب، قوايى مفيد، مربّيانى دلسوز، طبيعتى رام و مسخّر براى ما قرار داد، تا با او بيشتر آشنا باشيم. اگر لب ما نرم نبود، توان سخن گفتن نداشتيم. اگر انگشت شصت نداشتيم، حتّى دكمه يقه خود را نمىتوانستيم ببنديم.
اگر آبها، شور و تلخ بود، درختان نمىروييد. اگر زمين جاذبه نداشت، اگر فاصله خورشيد به ما نزديكتر بود، اگر هنگام تولّد، مكيدن را نمىدانستيم، اگر قدرت نطق و گويايى نداشتيم، اگر چشممان نابينا بود، اگر از موهبت عقل بى بهره بوديم … و هزاران اگر ديگر. به تعبير قرآن، نعمتهاى الهى، قابل شمارش نيست. آيا اين همه نعمت، تشكّر لازم ندارد؟ آيا بى انصافى و حق ناشناسى نيست كه انسان، غرق نعمتهاى خدا باشد ولى حالت سپاس به درگاه صاحب نعمت نداشته باشد؟
نماز، تشكّر از خداست كه ولىّ نعمت ماست، هر چه داريم از اوست.
البتّه اين سپاس، براى خدا سودى ندارد، بلكه براى خودمان مفيد است و نشان معرفت ماست. همچنان كه تشكّر يك دانشآموز از معلّم، بيانگرِ كمال و رشد فكرى اوست و از تشكّر او چيزى عايد معلّم نمىشود.
چه غافلاند، آنان كه بر سر سفره نعمت خدا، عمرى مىنشينند و يكبار هم به شكرانه اين موهبتها در آستان آن خداى متعال، پيشانى عبوديت و سجده شكر بر زمين نمىگذارند!
ادب و آداب نماز
حضور شاكرانه و عابدانه در برابر پروردگار، دلى پاك مىخواهد و نيّتى خالص، زندگى و رفتارى خداپسندانه مىطلبد و معرفتى عميق و بصيرتى مكتبى. زبانى دور از گناه مىخواهد و چهرهاى نيالوده به نافرمانى معبود. توجّه و حضور قلب در نماز، ادب لازم در اين عبادت والاست.
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگام نماز، از دنيا و آنچه در آن است مأيوس شو، تمام هدف و توجّت به خدا باشد و ياد روزى باش كه در برابر دادگاه عدل الهى قرار مىگيرى. (54)
رعايت آداب ظاهرى و باطنى و شرايط صحّت و قبول و كمال، عمل را مطلوب خدا مىسازد و نماز را شايسته صعود به درگاه خدا مىسازد.
آداب نماز، كه در قالب احكام نماز بايد مراعات شود، در هر سه بخش نماز جارى است:
1. مقدّمات نماز، يعنى امورى كه بايد قبل از شروع به نماز به آنها پرداخت.
2. مقارنات نماز، يعنى اعمال و آداب متن نماز.
3. تعقيبات نماز، يعنى امور پس از نماز.
مقدّمات نماز
1. طهارت
نمازگزار، بايد پيش از آن كه شروع به نماز كند «وضو» بگيرد. امام باقر عليه السلام فرموده است:
«لا صَلوةَ اِلاَ بِطَهُورٍ» (55) نماز بدون وضو نماز نيست.
وضو، جزئى از ايمان است، نورانيت و صفاى درونى مىآورد، نشاطآور و كسالت زداست، به علاوه نظافت جسم را نيز همراه دارد. وضو، انسان را آماده نماز مىسازد. فيض كاشانى گفته است: يك مرتبه از مادّيت برخاستن و به معنويت سفر كردن دشوار است، امّا وضو، انسان را كمكم آماده مىسازد. (56)
وضو، كفاره گناهان كوچك است و خوب است انسان در همه حال با وضو باشد و حتّى هنگام خوابيدن هم وضو بگيرد.
بى وضو دست زدن به خطّ قرآن و نام خدا و پيامبر و امامان حرام است. طهارت به منزله اجازه ورود به حضور خداست. البتّه طهارت، مراتبى دارد:
طهارت ظاهر، از نجاسات و آلودگىها.
طهارت اعضا، از گناهان و جرايم.
طهارت روح، از مفاسد و رذايل اخلاقى. (57)
لازم به تذكّر است كه گاهى طهارت لازم براى نماز، با غسل ميسر است. كسى كه جنب باشد يا به دليل ديگرى غسل بر او واجب شود بايد غسل كند. در مواردى هم وظيفه نمازگزار، تيمّم بر خاك و زمين است، آنجا كه آب نباشد، يا ضرر داشته باشد، يا وقت براى غسل و وضو نداشته باشد، يا آب براى آشاميدن و حفظ جان لازم باشد و …
درباره هر يك از اَشكال وضو، غسل وتيمّم كه مصداقهاى «طهارت»اند، مسائل متعدّدى در رسالههاى مراجع تقليد آمده است كه پرداختن به آنها ما را از هدف اين كتاب، دور مىكند.
2. لباس و مكان نمازگزار
در نماز، پوشش بدن لازم است. البتّه حدّ واجب براى مرد پوشاندن عورت است، ولى بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند و زن، بايد تمام بدن (به جز صورت ودست و پا تا مچ) را بپوشاند.
لباس، بايد پاك و مباح باشد. در نماز، بهتر است جامه سفيد پوشيده شود، انگشتر عقيق بدست باشد و از لباسهاى چرك و تنگ و سياه و لباس افراد لاابالى كه از نجاسات پرهيز نمىكنند استفاده نشود.
مكان نيز بايد مباح باشد. در جايى كه مال ديگران است، بى اجازه و رضايت نمىتوان نماز خواند و رعايت اين شرطها در نماز، هم مراعات ادب است و هم رعايت حق ديگران..
درباره مكان و لباس نيز مسئله فراوان است. (به رسالههاى عمليه رجوع شود)
3. شناخت قبله
نماز، بايد به سوى قبله باشد، قبله ما كعبه مقدّس است. گرچه خدا در طرفِ خاصى نيست كه به او رو كنيم، هر طرف رو كنيم، خدا آنجاست «اَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» ولى هم براى گراميداشت خاطره ابراهيم، بنيانگذار خانه توحيد، هم براى متوجّه ساختن دل به نقطهاى مقدس، هم براى هماهنگى و نظم عبادت كنندگان و نمازگزاران در جهتگيرى عبادى و هم براى اسرار ديگر، مأموريم كه قبله نمازمان را «كعبه» قرار دهيم.
مسلمانان، اوايل به سوى «بيت المقدس» نماز مىخواندند. يهوديان زخم زبان مىزدند كه مسلمانان قبله ندارند و به سوى قبله ما عبادت مىكنند. پيامبر منتظر تكليف الهى بود، فرمان رسيد هر كجا هستيد، روى را به سوى مسجدالحرام كنيد. (58)
اين فرمان، اين درس را مىدهد كه مسلمانان، بايد متكّى به خود و مستقل باشند، حتّى در مسئله قبله و جهتِ نماز. از اين رو، امّت اسلام، نماز و دعا و ذبح حيوان و حتّى خواب و خوراك را به سوى قبله انجام مىدهند، تا به موازات توجّه ظاهرى به كعبه، دل و جان انسان نيز جهتگيرى خدايى داشته باشند و همه جا و در همه حال، به ياد خدا و توحيد باشند.
كعبه، هم يادگار ابراهيم و اسماعيل و محمّد صلى الله عليه وآله است، هم نقطه شروع حركت عاشورايى امام حسين عليه السلام و هم تكيهگاه امام زمان عليه السلام در قيام جهانى خويش خواهد بود.
4. اذان
اذان، شعار توحيدى مسلمانان است.
اذان، اعلام يكتايى خدا، رسالت حضرت محمد صلى الله عليه وآله ولايت على عليه السلام، رستگارى در سايه نماز، و «تكبير» خداوند است. اذان، فرياد بر ضدّ معبودهاى خيالى، معرفى عقيده اسلامى، و شعار اسلام است.
نحستين مؤذّن اسلام، «بلال حبشى» بود كه با اذان او، مردم به نماز حاضر مىشدند (59) و مؤذن شدن او، دليل اعتبار «تقوا» و «ايمان» در ديدگاه اسلام است، نه رنگ و قيافه و نژاد و ثروت!
اذان، هم فراخواندنامّت اسلام به شركت در نماز جماعت است، هم آماده سازى جان و دل براى ورود به «نماز».
وقتى طنين ملكوتى اذان در فضا مىپيچد، دل مؤمنان را به سوى خدا مىكشد و بر وحشت و خشم كافران مىافزايد.
مرحوم شهيد نواب صفوى به ياران خود دستور داده بود هنگام ظهر و مغرب، هر كجا بوديد، با فرياد بلند اذان بگوييد. همين اذانها وحشتى در دل مأموران نظام طاغوت به وجود آورده بود. اين گوشهاى از معناى حديثى است كه مىفرمايد: با صداى بلندِ اذان، شيطان عصبانى مىشود و فرار مىكند. (60)
بى جهت نيست كه «گلادستون» سياستمدار انگليسى در پارلمان گفته بود: تا نام محمد صلى الله عليه وآله بر فراز منارهها بلند است و تا كعبه پابرجاست و قرآن كتاب راهنماى مسلمين است، امكان ندارد سياست ما در سرزمينهاى اسلامى استوار شود. (61)
آرى … اذان، شعار باطل كوب و دشمنشكنِ توحيد است.
ما نيز از عمق جان، علىرغم خواسته مشركان و كافران امروزى در سراسر جهان، اعلام مىكنيم:
اللّه اكبر … اللّه اكبر … لا اله الاّ اللّه محمّد رسول اللّه …
مقارنات نماز
در محراب نماز
اينك، آماده ورود به متن نمازيم.
غير از حركات ظاهرى نماز، كه هر كدام فلسفه و رازى دارد، و غير از ذكرها و تسبيحهاى آن، كه هر كدام مفاهيم بلندى را در بر گرفته است، روح نماز، همان «توجّه» است. نمازگزار با اخلاص و آگاهِ به رمز و راز عبوديت، بايد همواره و در تمام لحظات و فقرات نماز، بداند كه چه مىكند، در چه مقامى ايستاده است، با كه سخن مىگويد، طرف خطابش كيست و حرف و خواستهاش چيست.
اين «حضور قلب»، عنصر اصلى سازندگى نماز و «ياد خدا» است كه فلسفه بلند و عميق نماز است.
آشنايى به مفاهيم جملات قرائت و ذكرها، و توجّه به معناى اعمال و حركات در نماز، زمينه ساز پيدايش خشوع قلبى و خضوع جسمى و توجّه باطنى به معبود يكتاست. با اين تذكّر، وارد نماز مىشويم:
1. نيّت
سرفصل اين عبادت و نخستين امر واجب در نماز، «نيّت» است. و …
نيّت، تعيين كننده ارزش هر عمل است.
اگر عبادتى، از جهت نيّت، خلل يابد و نمازگزار، دچار ريب و ريا گردد، كاراش بى نتيجه و عبادتش فاسد و رنجش بى اجر خواهد بود. بنا به اهميّت نيّت و خلوص و جايگاه رفيع آن در هر عبادت و عمل، به ويژه در نماز، به بحثى نسبتاً مبسوط درباره آن مىپردازيم.
نيّت چيست؟
انگيزه آگاهانه نسبت به هر عمل «نيّت» آن است و در عبادت، اين انگيزه بايد خدايى باشد و نماز به خاطر رضاى الهى و در جهت تأمين خواسته او و اجراى فرمانش و به قصد نزديكتر شدن به خدا (قصد قربت) انجام گيرد.
اگر در عبادت و نماز، چنين نيّت خالصى وجود داشت، عامل قرب مىشود وگرنه جز دورى از خدا بازدهى ندارد.
نيّت، آگاهى و توجّه به عمل و هدف آن است. هدف نماز كه «ياد خدا»ست بايد همواره در دل و ذهن نمازگزار، زنده باشد و انگيزههاى مادّى و غير خدايى از جمله جلب رضايتِ مردم، ريا، خودنمايى و شهرت در دل و فكر، راه پيدا نكند.
در جادّهها، راه پر خطر را علايم بيشترى مىگذارند. راه بندگى خدا هم، پر از انواع خطرهايى است كه عمل و فكر و نيّت را تباه و منحرف مىسازد. و از اينجاست كه در متون دينى و رهنمودهاى پيشوايان اسلام، تعابيرِ «فىِ اللّه»، «لِلّه»، «فىسبيل اللّه» و … فراوان به كار رفته است. در آيات قرآن، هفتاد بار كلمه «فى سبيل اللّه» (در راه خدا) درباره كارهايى همچون نماز، زكات، جهاد، هجر، شهادت، انفاق، به كار رفته است رنگِ «الهى» به هر كارى بخورد، آن را ارزشمند و جاودان مىسازد. (62)
در سايه نيّت خالص، كار كم، زياد مىشود. عمل كوچك، عظمت مىيابد، انفاقى اندك، پاداشى عظيم مىيابد، كار دنيايى و مادّى، به عملى اخروى و معنوى تبديل مىشود.
اگر كسى عمرى در عبادت و روزه و جهاد و انفاق بگذراند، ولى نه بخاطر خدا، همهاش تباه است، و اگر دِرهمى انفاق، مرتبهاى جهاد، گامى كوچك، سجدهاى كوتاه، براى خدا باشد، نزد خدا محفوظ است و از پاداش خدايى برخوردار.
امام صادق عليه السلام فرموده است: «مَنْ اَرادَ اللّهَ بِالْقَليِلِ مِنْ عَمَلِهِ، اَظْهَرَهُ اللّهُ اَكْثَرَ مِمّا اَرادَ، وَ مَنْ اَرادَ النّاسَ بِالْكَثيرِ مِنْ عَمَلِهِ اَبَى اللّهُ اِلاً اَنْ يُقَلَّلَهُ فِى عَيْنِ مَنْ سَمِعَهُ» هر كه در كار اندك خود، هدف خدايى داشته باشد، بيش از آنكه خودش بخواهد، خداوند كار او را بيشتر جلوه مىدهد و هر كه از كار زياد، جلب نظر مردم را بخواهد خداوند، كارهايش را در ديد شنونده، اندك جلوه مىدهد.
دلها به دست خداست و محبّت مردم نيز با اراده پروردگار است. اگر انسان، محبوبيّت و مودّت ديگران را هم بخواهد، بايد از خداوند كه «مقلّب القلوب» است بطلبد.
به تعبير امام صادق عليه السلام: دل حرم خداست، و در اين حرم و حريم، نبايد غير خدا راه يابد. (63)
چون دل، سراى توست نه بيگانه
در راه دل نشسته و دربانم
حاشا كه جز تو، ره به دلم يابد
جانم فداى تو، اى همه جانانم
اخلاص
كميابترين گوهرها «اخلاص» در عمل است. يعنى كارى را فقط براى خدا خالص ساختن وچيزى را شريك او نساختن.
بسيارى اوقات رعايت مصالح شخصى يا جلب منافع يا جلب توجّه ديگران يا انگيزههاى دنيايى، خط دهنده اعمالِ ماست. اگر بتوانيم نيّت خود را خالص كنيم، رستگاريم و همين عمل براى ما مىماند.
على عليه السلام فرموده است: «اَخْلِصْ لِلّهِ عَمَلَكَ وَ عِلْمَكَ و بُغْضَكَ وَ اَخْذَكَ وَ تَرْكَكَ وَ كَلامَكَ وَ صُمْتَكَ» (64) عمل و علم و دشمنى و گرفتن و نگرفتن و سخن و سكوت خويش را تنها «براى خدا» خالص گردان.
در عبادت و نماز، بايد قصد قربت كرد. حتّى اگر گوشهاى از آن براى غير خدا باشد عمل باطل است و نزد خداوند، نامقبول.
حتى اگر نماز را براى خدا بخوانيم ولى انتخاب مكان و زمان و نحوه خواندن و … براى غير خدا باشد، باطل است. در عبادت خدا نبايد ديگرى را شريك ساخت. قرآن مىفرمايد:
«وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» (65)
احدى را شريك عبادت خدا قرار ندهيد.
حتى اگر رزمندهاى در جبهه، براى غنايم، يا خودنمايى و اظهار شهامت و … بجنگد، ارزش ندارد. (66)
ورود شرك و ريا به عمل انسان، طبق حديث، از حركت مورچه در شبى تاريك، روى سنگ سياه و سفت، بى نمودتر و مخفىتر است! … (67)
به فرموده امام على عليه السلام : «الاِخْلاصُ اَعلَى الايمانِ» (68) اخلاص، بلندترين قلّه ايمان است.
عمل بدون اخلاص، آفتخيز است و نابود شدنى. نيّت استوار و خالص، باعث مىشود انسان هرگز سست و خسته نشود و به عجز و به بن بست نرسد.
راه رسيدن به اخلاص
آنكه جنس خود را ارزان مىفروشد؛ يا به ارزش آن ناآگاه است، يا مشترى را نمىشناسد، يا نرخ و قيمت را نمىداند. قرآن براى آنكه ما كالاى وجود، دل و جان و عمل و عبادت خود را ارزان نفروشيم، در هر سه زمينه ما را راهنمايى مىكند:
انسان را جانشين خدا در زمين و امانت دار الهى و اشرف مخلوقات مىشمارد.
مشترىِ عملهاى نيك انسان را هم، خدا مىداند كه هم اعمال اندك را مىخرد، هم گرانتر مىخرد و هم بدىها را مىپوشاند و رسوا نمىكند. قيمت انسان را هم، بهشت مىداند و لذّتهاى ابدى و همجوارى اولياى خدا.
بيراهه رفتن و دل به غير خدا سپردن را زيان مىشمارد و مىگويد: اگر خود را به كمتر از بهشت بفروشى، ضرر كردهاى!
آنكه به اين نكات توجّه كند، ديگر عبادتش براى جلب توجّه مردم نيست.
خداوند، «ولىّ نعمت» ماست. ياد كردن از نعمتهاى پروردگار، خلوص مىآورد.
امام سجادعليه السلام در دعاى «ابوحمزهثمالى» به خداوند چنين مىگويد:
خدايا! من كوچك بودم، بزرگم كردى.
ذليل بودم، عزّتم بخشيدى.
جاهل بودم، عالمم ساختى.
گرسنه بودم، سيرم كردى.
برهنه بودم، لباسم پوشاندى.
گمراه بودم، هدايتم كردى.
فقير بودم، بى نيازم نمودى.
مريض بودم، شفايم بخشيدى
گنهكار بودم، خطايم را پوشاندى….
راه ديگر اخلاص يابى، توجّه به كوچكى و بى ارزشى و گذرا بودن دنيا و جلوههاى مادّى آن است.
طبق آيات قرآن، دنيا سرمايهاى اندك است، غنچهاى است ناشكفته، كالايى است غرورآفرين و غفلت آور. دل را بايد خانه عشق به بزرگترين محبوب و با ارزشترين هستى ساخت. آنان كه براى غير خدا كار مىكنند، در فرداى قيامت، خواهند ديد كه از آنها كارى ساخته نيست. چرا براى «اللّه» كار نكنيم، كه هم مهربان و بنده نواز است، هم دادگر و رئوف است، و هم نيكىها از يادش نمىرود و هم به كسى ستم نمىكند.
مشتِ رياكار روزى باز مىشود، البتّه نزد خداوند از اوّل باز است. ترس از رسوايى رياكارى، عامل ديگرى در جهت كسب اخلاص است.
آنكه چهل روز، براى خدا خالص شود، فارغ التحصيل مكتب خودسازى است. چنانكه پيامبر فرموده است:
«مَنْ اَخلص للّه اربعين صباحاً ظهرتْ ينابيعُ الحكمة مِنْ قلبه على لسانه» آنكه چهل روز، خالصانه عمل كند، چشمههاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مىشود. (69)
اخلاص، ثمره يقين است. اگر كسى ايمانى از روى يقين به خدا و قيامت و بهشت و جهنم و حساب و كتاب داشته باشد، جز براى رضاى حق تعالى عبادت و عمر نمىكند.
نشانههاى اخلاص
از كجا مىتوان فهميد كه عبادتمان خالصانه است؟ نشانههاى اخلاص چند چيز است:
1. عدم توقّع از ديگران
اگر كار براى خداست، انسان مخلص، چشمداشت تشكّر و قدردانى از غير خدا ندارد. اگر قدر نشناسى و ناسپاسى هم ديد، باز در عمل خويش ثابت قدم و استوار است. اين نشانه آن است كه براى خدا كار مىكند.
سوره «هل اتى» در شأن حضرت على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسينعليهم السلام نازل شد، كه سه روز روزه نذرى گرفته بودند، و در هر سه روز، افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند و با آب، افطار كردند. سخن اين خانواده با اخلاصِ، چنين بود: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلَا شُكُوراً» (70) ما شما را بخاطر خدا طعام داديم، و از شما پاداش و تشكّرى نمىخواهيم.
گاه كسى بدون چشم داشتِ مالى، خدمتى انجام مىدهد ولى در باطن دوست دارد اين را همه مردم بدانند و اذعان كنند كه بى مزد و رايگان كار مىكند و اين با اخلاص سازگار نيست. اگر كسى از اين ناراحت شود كه ذكر خيرى از ديگران به ميان مىآيد و از او نه، در واقع در اخلاصِ نيت او خلل وارد مىشود.
2. توجّه به تكليف، نه عنوان
مخلصان، بنده تكليفاند، نه اسير عنوان!
چه بسا كارهاى لازم كه بر زمين مانده، و كسى سراغش نيم رود، تنها به اين جهت كه عنوان مهم و معتبرى همراه ندارد.
اخلاص را از آنجا مىتوان شناخت كه انسان تكليفش را – هر چه باشد – انجام دهد و كارهاى بزرگ و كوچك، با عنوان و بى عنوان، داراى نمود و آوازه يا گمنام و ناشناخته، برايش يكسان باشد. اگر جز اين باشد، رگههايى از ناخالصى در نيتش وجود دارد.
3. پشيمان نشدن
انسان مخلص، از كار نيكى كه كرده، پشيمان نمىشود. چون نزد خدا پاداشش محفوظ است و به وظيفه هم هر چه بوده عمل كرده است. پس پشيمانى چرا؟
اگر به قصد قربت، به ديدار كسى يا به مجلس ختم رفتيد، امّا آنان متوجه حضور شما نشدند و تشكّر نكردند، پشيمانى ندارد. اگر در اين شرايط از رفتن پشيمان شديد، پاى اخلاصتان مىلنگد.
4. عدم تأثير استقبال يا بى اعتنايى
اين هم نشان ديگرى از اخلاص است. اين نباشد كه چون كارتان مورد ستايش واستقبال قرار مىگيرد، تشويق بهانجام آن شويد، واين نباشد كه چون كارتان با بىاعتنايى وبىمهرى مردم روبرو شود سست شويد. اگر كار براى خداست نبايد تشويق و استقبال يا بى اعتنايى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤثر واقع شود. اگر كار براى خداست نبايد تشويق و استقبال يا بى اعتنايى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤثر واقع شود.
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين زمينه، ضابطه و ملاك جالبى به دست ما داده است. مىفرمايد:
«لِلْمُرائِى ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ يَنْشِطُ اِذا كانَ فِى النّاسِ وَ يَزيدُ فِى الْعَمَلِ اِذا كانَ اُثنِىَ وَ يَنْقُص اِذا ذُمَّ» (71)
رياكار، سه علامت دارد: اوّل آنكه وقتى تنهاست، با كسالت و بىحالى عمل مىكند. دوّم آنكه در حضور مردم، نشاط مىورزد. سوّم آنكه اگر تعريفش كنند، مىافزايد و اگر ملامتش كنند، مىكاهد.
5 . يگانگى ظاهر و باطن
از نشانههاى ديگر خلوص، همگونى ظاهر و باطن است. عملش در ظاهر با نيّتش در باطن يكسان باشد. گندمنماى جو فروش نباشد، و همان باد كه نشان مىدهد، «بود» و «نمود»ش يكى باشد.
على عليه السلام فرموده است: «مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَدْ اَدّىَ الاَمانَةَ وَاخْلَصَ الْعبادَة». (72) كسى كه ظاهر و باطنش و نهان و آشكارش و رفتار و گفتارش با هم اختلاف نداشته باشد، او امانت الهى را ادا كرده و عبادت و بندگى را خالص ساخته است. نشانههاى ديگرى هم براى اخلاص وجود دارد كه به همين قدر، بسنده مىشود.
آنكه اخلاص دارد، نورانيتى در دل، توفيقى در عمل، پاداشى در دنيا و آخرت، عاقبت بخيرى و خوش نامى، محبوبيّت و نام نيك خواهد داشت. اين وعده الهى است كه پاداش نيكوكاران خالص و بندگان مخلص ضايع نمىشود.
پس نمازى بخوانيم، با اخلاص و توجّه به خدا.
نمازى كه خواندنش، يك دعاى مستجاب دارد. (73)
نمازى كه به انتظار نشستن براى آن، خود عبادت است. (74)
نمازى كه از انفاق خانهاى پر از طلا بهتر است. (75)
نماز بخوانيم، و حق آن را ضايع نكنيم، در انجام آن سستى و كاهلى نكنيم، گاه و بيگاه، ترك نكنيم، به خاطر مشغوليات ديگر، آن را عقب نيندازيم.
نماز اوّل وقت و به جماعت را فراموش نكنيم. كه … ياد خدا بزرگتر از هر چيز است: «وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ» (76)
2. تكبير
«اللّهُ اكبر»
خدا بزرگتر است. بزرگتر از هر چه به وصف آيد و در ذهن و زبان بگنجد. بزرگتر از آنچه مىگويند و مىخوانند و مىشناسند.
بزرگتر از فكر و خيال و انديشه ما و در واقع بزرگتر از آنكه با ديگران مقايسه شود
با اين كلام نماز شروع مىشود. اين شعار، تكبيرة الاحرام است، يعنى اللّه اكبرى كه با آن به حريم نماز وارد مىشويم و غير خدا را از ياد مىبريم و براى جز او عظمتى نمىشناسيم و كارهاى خلاف را بر خود حرام مىكنيم.
توجّه قلبى به عظمت خدا را با تكبير بر زبان مىآوريم تا زبانمان با دلمان همصدا شود. اللّه اكبر يعنى خدا از همه بزرگها بزرگتر است و از همه عظمتها برتر است. اصلاً اوست كه سرچشمه بزرگى و عظمت و قدرت است، با تكيه بر او از هيچ قدرتى هراسى نيست، با اتّكاى به او، از هيچ منبع و تكيه گاهى چشمداشتى نداريم.
كافران با نام بُت شروع مىكردند، و طاغوتيان همواره نام طاغوت بر زبان دارند.
اللّه اكبر، خط بطلانى است بر همه قدرتهاى طاغوتى، وسوسههاى ابليسى و جاذبههاى مادّى.
چنانكه هواپيما هر چه بيشتر اوج بگيرد، خانهها كوچكتر ديده مىشود، انسان هر چه خداشناستر شود و عظمتها و نعمتها و قدرتهاى الهى را بيشتر بشناسد، جز خدا هر چه هست در نظرش كوچك مىشود و خدا بزرگتر از هر چيز، آرى … «اللّه اكبر»
مرحوم فيض كاشانى مىگويد:
«هرگاه در نماز، حلاوت و شيرينى مناجات را يافتيد، بدانيد كه تكبير شما مورد قبول و تصديق خداوند قرار گرفته، و اگر چنين نبود، بدانيد كه خداوند، شما را نپذيرفته و سخنتان را تصديق نكرده است». (77)
3. قرائت
سوره حمد
«بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ»
با يارى خداوند، با نام و ياد او، با نيّتى الهى شروع مىكنيم. خدايى كه به همه لطف دارد، و هميشه لطيف و مهربان است.
بسم اللّه، در آغاز همه كتابهاى آسمانى بوده است. هر كارى كه با نام خدا شروع نشود، به انجام مطلوب نمىرسد. (78)
بسم اللّه، خدايى كردن كارهاست، و رنگ و نشان خدا زدن بر اعمال و عبادات. پيامبران نيز شروع كارشان با بسم اللّه بوده است، همچون نوح، كه كشتى خود را به نام اللّه به آب انداخت و با نام او آن را متوقف كرد.
شروع هر كار به نام خدا رمز عشق به خداست و توكّل بر او و نشانه بندگى انسان در پيشگاه خداست، يعنى اينكه: خدايا، همواره به ياد توام، با ياد تو شيطان را فرارى مىدهم و به كمك نام تو يادت را در دل زنده نگاه مىدارم.
«الْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ»
حمد و ستايش، مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده جهانيان و سرپرست نظام هستى و صاحب همه نمعتهاى مادى و معنوى است.
ربّ آسمانها و زمين و پروردگار همه موجودات است.
كوههاى سنگين را لنگر زمين ساخته، فاصله خورشيد تا زمين را در حدّ متعادلى قرارداده، به انسانها از دوران طفوليت، راه زندگى وتأمين نيازها را الهام كرده، چشم و گوش وفكر وقدرت وغرائز عطا كرده، ولطف پيدا و پنهانش را شامل حال انسان نموده است. چه ناسپاساند آنان كهزبان به ستايش خدا نمىگشايند. از نعمتها بهرهمند مىشوند و نافرمانى مىكنند، غرق در مواهب الهىاند وبخشنده آنها را نمىشناسند.
انسان و اين همه ناسپاسى و بى معرفتى؟ به راستى كه انسان موجودى ظَلوم و جَهول است! ….
«الحمد للّه رب العالمين»، يعنى همه ستايشها از آن اوست، كه امكان رشد و تربيت را در انسان و همه موجودات فراهم كرده است.
هم آفرينش از اوست و هم پرورش آنها.
مگر مىتوان سپاسى در خور و تشكرى شايسته ربوبيّت و پروردگاريش نمود؟
از دست و زبان كه بر آيد
كز عهده شكرش به در آيد
زبانها ناتوان از شمارش نعمتهاى اوست، تا چه رسد به اداى حقّ او و سپاس نعمتهايش:
بنده همان به كه ز تقصير خويش
عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداونديش
كس نتواند كه به جا آورد (79)
«الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
سايه رحم هميشگى ورحمت همگانىاش بر سر خاص و عام، افكنده است. كيست بگويد من از رحمت خدا بىبهرهام؟ حتّى براى گناهكاران هم، درى همچون «توبه» گشوده است كه از رحمت او محروم نشوند، و آنان را دوست مىدارد. (80)
رحمتش چنان عام و فراگير است كه مأيوس شدن از رحمت او از گناهان كبيره است. و خود فرمان داده است كه از رحمتش مأيوس نشوند. او همه گناهان را مىبخشد. (81)
خداوند، با رحمت خود، نه تنها لغزشها را مىپوشاند و مىبخشايد، بلكه حتّى لغزشها را به حسنات تبديل مىكند.
نه تنها نعمتهاى مادىاش ما را احاطه كرده، كه نعمتهاى معنوىاش فراگير ماست. نه تنها شيرينىهاى زندگى از رحمت اوست، بلكه حوادث ناگوار، كه گاهى تازيانه عبرت و هشدار بيدار باش و غفلت زدايى است، از رحمت او به بندهاش سرچشمه مىگيرد تا بيشتر در كام هوس فرو نرود و در دام گناه نيفتد.
او رحمان است، رحيم است، بندهنواز و مهربان است، ذرّهپرور و خطاپوش و عذرپذير و بزرگوار است.
«مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
صاحب روز جزا و مالك قيامت است.
لطف خدا، از آغاز آفرينش ما، همراهمان بوده است و زندگى ما را همچنان به طور گسترده فراگرفته است.
حساب آينده ما و سرنوشت قيامت ما هم به لطف او بسته است. گرچه او مالك دنيا و آخرت است، امّا چون مالكيّت كامل و مطلق و بى رقيب او در قيامت براى همه، واضحتر و آشكارتر مىشود، همه حيلهها، وساطتها، تكيهگاهها، اميدها، از اثر مىافتد و تنها فرمان خدا آن روز حاكم و نافذ است، از اين رو مالك آن روز به حساب آمده است: «وَالاَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلّهِ» تمام كارها آن روز به دست خداست.
آن روز از مردم سئوال مىشود: «لِمَنْ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟» امروز، حكومت از آن كيست؟ جواب مىدهند:
«لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار» از آنِ خداى يگانه و قدرتمند.
در نماز، با اين صفت، ياد روزِ سختِ دادرسى در دلها زنده مىشود و خوف و خشيت الهى، بر دلها سايه مىافكند و نماز، دريچهاى مىشود به «ياد قيامت».
در حديث آمده است كه امام سجاد عليه السلام در نماز، هنگامى كه به جمله «مالك يوم الدين» مىرسيد، آن را آن قدر تكرار مىكرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند. (82)
قيامت، روز دين، روز جزا، روز حسابرسى و كيفر كردار است. ياد آن، دلها را نرم مىكند، تكبّر و غفلت را مىزدايد و عظمت الهى را در دل، مجسم مىسازد.
«إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
تا اينجا، مقدمه چينى و زمينهسازى براى اظهار بندگى و ابراز نياز و مددخواهى است. نمازگزار، خدا را به رحمت و كرم، ستوده است، او را سررشتهدار تربيت وهدايت همه جهان وجهانيان دانسته، همه ستايشها را مخصوص او ساخته، سرانجام خود را در دست او ديده است.
با درك عظمت خداوند و نياز خويش مىگويد:
«ايّاك نعبد …» تنها تو را مىپرستيم، تنها بنده توييم، نه برده ديگران. تنها مطيع امر توييم، نه غلام حلقه بگوش جباران و كافران. و …. «ايّاك نستعين»، تنها از تو يارى مىطلبيم و استعانت مىجوييم. حتّى عبادتمان، توفيقى از تو لازم دارد وگرنه شيطان، ما را به سوى طغيان و گردنكشى سوق مىدهد.
توان جسمى و سلامت بدن را از او مىطلبيم، تا قدرت عبادت داشته باشيم. شناخت وظيفه و عمل به تكليف را با استعانت از او انجام مىدهيم. او بايد كمكمان كند تا خداشناس شويم، به ياد نعمتهايش باشيم و به شكرانه آن، در محراب عبادت بايستيم و «بندگى» خود را ابراز كنيم.
قبول نمازمان از سوى اوست. نجات از غرور و عجب به توفيق اوست. علاقه به عبادت و پرستش، از بنده نوازى او سرچشمه مىگيرد. غلبه بر موانع اطاعت و بندگى و رها كردن علايق و جاذبههاى گذرا و فانى، و روى آوردن به كانون زيبايىها و منشأ كمالها به توفيق اوست.
ايّاك نعبد… يعنى تنها بنده تو هستم، نه برده شرق و غرب، نه اسير زر و زور، نه دلبسته مقام و مال و شكم و شهوت…!
ايّاك نستعين … بر هر گونه حقارت پذيرى و استمداد از قدرتهاى مادّى و پوشالى خط بطلان مىكشد وكار واسطهها را بىاثر مىداند.
«اِهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ»
در پيچ وخم راههاى زندگى ودرميان هزاران راه رنگارنگ و گوناگون، راه راست يكى است كه به خدا منتهى مىشود و ما را به خدا مىرساند. در اين كه آن راه چيست و چگونه بايد آن را پيمود، بايد از خدا مدد گرفت و هدايت طلبيد.
در اين عبارت، طلب هدايت از خدا مىكنيم تا ما را به راه راست و «صراط مستقيم» راهنمايى كند. چرا كه راههاى غير مستقيم، بسيار است. راه هوسها، افراط و تفريطها، وسوسههاى شيطانى. راههاى بىمنطق و برهان، مسيرهايى هلاكت بار و آينده سوز. راههاى بى مرشد و راهنما. راهى كه طاغوتها پيش پاى مردم مىنهند، راه سليقههاى شخصى در مقابل راهنمايىهاى دين و… كه اين همه راه نيست، بلكه «بيراهه» است.
پس راه مستقيم كدام است؟
قرآن، راه مستقيم را راه خدا و انبيا مىداند. (83) راه بندگى و عبوديت خدا: «وَأَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِيمٌ» (84) راه پيوند و تمسّك به آيين خدا و پذيرش قانون الهى. (85) راه رهبران معصوم و پيشوايان اهلبيت، كه امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا سوگند راه مستقيم، ما هستيم. (86)
البتّه راه مستقيمِ الهى و حركت در مسير خدا طبق شرايط و مقتضيات، متفاوت مىشود و «تكليف»، كارهاى گوناگونى از ما مىطلبد. وظيفه ما در زمانهاى مختلف و نسبت به اشخاص گوناگون فرق مىكند.
پس گاهى تشخيص راه مستقيم دشوار است و حركت در آن دشوارتر. راهى است باريك و لغزنده و پر خطر، كه يك لحظه غفلت، انسان را به جهنم گناه و فساد و سقوط مىافكند. از اين رو، بايد از خدا راهنمايى خواست، كه هم راهشناس است و هم راهنما. و هم رهنمايانى فرستاده كه از راه به بيراهه نيفتيم و در فكر، عمل، اخلاق، وظايف اجتماعى – سياسى، روش رفتار در خانواده و جامعه، راه دخل وخرج، حشر ونشر، رفت و آمد، معاشرت و داد و ستد، از صراط مستقيمى كه خدا مىخواهد و مىپسندد، دور نشويم.
راه مستقيم، راه اعتدال و ميانه روى و دورى از افراط و تفريط است. حتّى در عبادت، اعتدال امر مطلوبى است. (87)
امام عسگرى عليه السلام در تفسير «اهدنا الصّراط المستقيم» مىفرمايد: نمازگزار با بيان اين جمله مىگويد: راه مستقيم، راهى است كه از كوته فكرى بالاتر و از بلندپروازى و غلوّ، پايينتر باشد.
و امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
راه مستقيم، راهى است كه انسان را به محبّت خدا و دين او سوق مىدهد و از هواپرستى و پيروى از سليقهها و آراىِ شخصى در دين، باز مىدارد. (88)
راه مستقيم، دورى از كوتاهى و زياده روى است. رهرو اين راه نه از فرط آرزو به طمع مىافتد، نه از شدّت طمع به حرص گرفتار مىشود. نه هنگام يأس از تأسف مىميرد، نه وقت ناراحتى اسير طوفان خشم مىشود. نه هنگام شادى بدمستى مىكند، نه تموّل او را ياغى مىسازد و نه ناگوارىها او را به شِكوِه وامى دارد … (89)
پس اين كه راه مستقيم و روش عادلانه چيست، اين را هم بايد از دين آموخت و توفيق آن را از خدا طلبيد.
«صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»
راه مستقيمى كه در آيه قبل، از خدا خواستيم، در اين آيه كمى توضيح داده شده است: راه كسانى كه بر آنها نعمت دادى، نعمت هدايت وتوفيق، نعمتِ علم، جهاد، شهاد ورهبرىدينى.
قرآن كريم، «پيامبران»، «صديقان»، «شهيدان» و «صالحان» را از كسانى دانسته كه خداوند به آنان نعمت عطا كرده است:
مطالب مرتبط