دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درمورد نماز در كلام على عليه السلام
حضرت علىعليه السلام بارها در نهجالبلاغه از نماز و ياد خدا سخن به ميان آورده كه در كتابى به نام «نماز در نهجالبلاغه» گردآورى شده است. ما در اينجا جملاتى را در مورد فلسفه ذكر و ياد خدا كه مهمترين مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مىكنيم:
مىفرمايد: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَة وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوة» (31) خداوند ذكر و يادش را صيقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگين با ياد خدا شنوا و چشمهاى بسته با ياد او بينا شوند.
آنگاه حضرت در مورد بركات نماز مىفرمايد:
«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِكَة وَ نُزّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكينَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الكِرامات» فرشتگان آنان را در بر مىگيرند و آرامش بر آنان نازل مىشود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جايگاه خوبى برايشان آماده مىشود.
در خطبهاى ديگر مىفرمايد:
«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» (32) نماز گناهان را مثل برگ درختان مىريزد و گردن انسان را از ريسمان گناه آزاد مىكند.
آنگاه در ادامه، تشبيهى جالب از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نقل مىفرمايد كه: نماز همچون جوى آبى است كه انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آيا ديگر آلودگى باقى مىماند؟
در خطبه 196 گوشههايى از مفاسد اخلاقى همچون كبر و سركشى و ظلم را برمىشمرد و سپس مىفرمايد: درماين اين مفاسد نماز و روزه و زكات است. آنگاه در مورد آثار نماز مىفرمايد:
«تَسْكيناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشيعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْليلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفيضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَةً لِلْخَيْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَة آنَسَهُمْ ذِكْرك» نماز به همه وجود انسان آرامش مىبخشد، چشمها را خاشع و خاضع مىگرداند، نفس سركش را رام، دلها را نرم و تكبر و بزرگمنشى را محو مىكند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهايى، ياد تو موجب انس و الفت آنها مىشود.
البتّه روشن است كه همه مردم چنين بهرههايى را از نماز ندارند، بلكه تنها گروهى هستند كه شيفته نماز و ياد خدا هستند و آن را با تمام دنيا عوض نمىكنند.
سيماى نماز از نظر امام علی
هر چه براى نماز گفته و نوشته شود حق آن ادا نمىشود و چگونه ممكن است عمودِ دين و پرچم اسلام و يادگار اديان و انبيا و محور قبولِ همه اعمال در چند جمله بيان شود؟
نماز، برنامه هر صبح و شام است بهنگام صبح اولين كلامِ واجب نماز و بهنگام شام آخرين واجب، نماز است. پس آغاز و انجامِ هر روزت با ياد خدا و براى خدا است.
نماز در سفر يا وطن، در زمين يا هوا، در فقر يا غنى، رمز آنست كه در هر كجا هستى و هر كه هستى مطيع او باشى نه غير او.
نماز، ايدئولوژى عملى مسلمان است كه در آن عقائد و افكار و خواستهها و الگوهاى خود را بيان مىكند.
نماز، استحكام بخشيدن به ارزشها و جلوگيرى از فروپاشى شخصيتِ افراد و اعضاى جامعه است كه اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مىريزد.
اذانِ نماز، شيپورِ توحيد است كه سپاه متفرّقِ اسلام را در يك صف و زير يك پرچم فرا مىخواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مىدهد.
امام جماعت يكى است تا رمز اين باشد كه امام جامعه نيز بايد يكى باشد تا اداره امور متمركز باشد.
امام جماعت بايد مراعات ضعيفترين مردم را بكند و اين درس است كه در تصميمگيرىهاى جامعه مراعاتِ طبقه محروم را بكنيد. پيامبر خدا بهنگام نماز صداى گريه طفلى را شنيد نماز را به سرعت تمام كرد تا اگر مادر طفل در نماز شركت كرده كودكش را آرام كند! (52)
اولين فرمان بدنبال آفرينش انسان، فرمان سجده بود كه به فرشتگان فرمود: براى آدم سجده كنيد. (53)
اولين نقطه زمين (مكّه و كعبه) كه از زير آب بيرون آمد و خشكى شد مكان عبادت بود. (54)
اولين كار رسول خدا پس از هجرت به مدينه ساختن مسجد بود.
نماز هم انجام معروف است هم نهى از منكر. هر روز در اذان و اقامه مىگوييم «حىّ على الصلوة حىّ على الفلاح حىّ على خير العمل» كه همه امر به بالاترين معروفها يعنى نماز است.
از سوى ديگر نماز انسان را از فساد و فحشا بازمىدارد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر» (55)
نماز، حركاتى است برخاسته از آگاهى و شناخت. شناختِ خداوند كه به فرمان او و براى او و اُنس با او قيام مىكنيم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستى (56) و كسالت (57) نهى كرده است تا آنچه را در نماز مىگوييم با توجه و آگاهى باشد.
نماز، آگاهىبخش است. هر هفته روزهاى جمعه نمازجمعه برپا مىشود و قبل از نماز دو خطبه خوانده مىشود. اين دو خطبه بجاى دو ركعت از نماز و به عبارتى جزئى از نماز است. خطبههايى كه به فرموده امام رضاعليه السلام بايد مردم را از تمام مسائل جهان آگاه كند.
شنيدن خطبهها و آنگاه نماز خواندن يعنى آگاه شدن و بعد نمازخواندن.
نماز خروج از خود و پرواز بسوى خداست و قرآن مىفرمايد:
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» (58) هركس از خانهاش به قصد هجرت بسوى خدا و رسولش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش بر خداست.
امام خمينى مىفرمايد: هجرت از خانه دل بسوى خدا، يكى از مصاديق آيه است، هجرت از خودپسندى و خودخواهى و خودبينى به سوى خداپرستى و خداخواهى و خدابينى بزرگترين هجرتهاست. (59)
نماز به منزله اسم اعظم الهى بلكه خودِ اسم اعظم است.
در نماز، عزّت ربّ و ذلّت عبد مطرح است كه اين دو مقام بس عالى است.
نماز پرچم اسلام است. «عَلَمُ الْاِسْلامِ اَلصَّلوة» (60)
همانگونه كه پرچم نشانه است، نماز نيز نشانه و علامت مسلمانى است. چنانكه پرچم مورد احترام است و اهانت به آن، اهانت به يك ملّت و كشور است، اهانت و بىتوجهى به نماز نيز بىتوجهى به كلّ دين است. چنانكه برپابودن پرچم نشانه حيات سياسى و نظامى و قدرت است. در برپابودن نماز نيز اين امور مطرح است.
نماز و قرآن
در مواردى قرآن و نماز در كنار هم آمدهاند، مانند:
«يَتلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ» (61)
قرآن تلاوت مىكنند و نماز به پاى مىدارند.
و يا در جاى ديگر مىفرمايد: «يُمَسِّكوُنَ بِالْكِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوة» (62) به قرآن تمسّك مىجويند و نماز به پاى مىدارند.
گاهى براى نماز و قرآن، يك صفت آورده شده، چنانكه كلمه ذِكر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكر» (63) ما ذكر را نازل كرديم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى» (64) نماز را بخاطر ياد من به پاى دار.
جالب آنكه گاهى بجاى كلمه نماز كلمه قرآن آمده است، مانند آيه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً» (65) كه گفتهاند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح استبگذريم كه خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، يكى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اكثر سورههاى قرآن، هم در بزرگترين سوره (بقره) و هم در كوچكترين سورهها (كوثر) آمده است.
نماز و قصاص!
نه تنها در اسلام، بلكه در همه اديان الهى قانون قصاص مطرح است كه طبق آن كيفر كسيكه گوش قطع كند آنست كه گوشش بريده شود و كيفر كسى كه دندان بشكند آنست كه دندانش شكسته شود تا عدالت اجرا شود. يكى از موارد قصاص آنست كه دست دزد بايد قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و كف دست باقى مىماند. زيرا قرآن مىگويد: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (66) محلّ سجده براى خداست.
چون انسان هنگام سجده بايد كف دست خود را بر زمين گذارد لذا در كيفر سارق بايد به مسأله نماز و سجده توجه داشت و كف دست او را قطع نكرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!
نماز و رهبرى
اگر نماز توسط رهبران الهى اقامه شود بساط ظلم و طاغوت را برهم مىزند. نماز عيد امام رضاعليه السلام آنچنان با هيبت و عظمت آغاز شد كه حكومت ظالم بر خود لرزيد و فهميد كه اگر اين نماز به پايان برسد حكومتِ بنىعبّاس نيز به پايان خواهد رسيد. لذا مأمون دستور داد كه امام را از وسط راه بازگرداندند.
دليل آنكه نمازهاى امروز مسلمين اثرى ندارد آنست كه به قسمتى از قرآن عمل شد و قسمتى فراموش شد. زيرا قرآن مىفرمايد:
«وَاَقيمُواالصَّلوةَ وآتُوا الزَّكاةَ وَ اَطيعُوا الرّسُولَ» (67)
نماز به پاى داريد و زكات دهيد و از رسول خدا اطاعت كنيد.
امّا امروز بعضى نماز مىخوانند و زكات نمىدهند و بعضى اهل نماز و زكات هستند، ولى ولايت كفار را پذيرفتهاند. به عبارت ديگر ايمان به خدا دارند، اما كفر به طاغوت ندارند و اين ايمان ناقص است. در حالى كه خداوند مىفرمايد: «فَمَنْ يَكْفُر بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدْاسْتَمْسَك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» (68) هركس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به ريسمان محكم الهى چنگ زده است.
يعنى هم كفر به طاغوت و هم ايمان به خدا لازم است، در حالى كه امروزه مسلمين برائت از كفر و طاغوتها را فراموش كردهاند. لذا قرآن در مورد كسانى كه به طاغوت مراجعه مىكنند مىفرمايد: آنها خيال مىكنند كه مؤمن هستند: «اَلَمْ تَرَ اِلىَ الَّذينَ يَزْعُمُونَ اَنَّهُم آمَنُوا»
نمازهاى مشكلگشا
اسلام سفارش مىكند هرگاه حاجت يا مشكلى داشتيد، با خواندن نمازهايى مخصوص حلّ مشكل خود را از خدا بخواهيد، كه مناسب است در اينجا يك نمونه از آن نمازها را بياوريم.
نماز جعفر طيّار
جعفر طيّار برادر حضرت علىعليه السلام است كه در هجرت به حبشه توانست با استدلال و رفتار مناسب خود دل نجاشى و عدّه كثيرى را به اسلام جذب كند و مؤسّسِ اسلام در قارّه آفريقا شود. او در جنگ موته دو دستش را در راه خدا داد و خداوند بجاى آن دو بال در بهشت به او داد و لذا به جعفر طيّار مشهور شد. هنگامى كه جعفر از حبشه بازگشت، پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: آيا مىخواهى هديه با ارزشى به تو عطا كنم؟ مردم گمان كردند كه حضرت مىخواهد طلا يا نقرهاى به او بدهد و لذا هجوم آوردند تا هديه پيامبر را ببينند. اما پيامبر فرمود: نمازى به تو هديه مىكنم كه اگر هر روز آنرا انجام دهى، از دنيا و آنچه در دنياست براى تو بهتر باشد و اگر هر روز يا هر جمعه يا هر ماه يا هر سال بجاى آورى، خداوند گناهان بين دو نمازت را (گرچه يكسال باشد) بيامرزد.
اين نماز به سندهاى معتبر از شيعه و سنّى نقل شده است و نام اِكسير اعظم و كبريت احمر به خود گرفته است.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: هرگاه مشكل يا حاجتى داشتيد پس از خواندن نماز جعفر دعا كنيد كه انشاءاللّه مستجاب مىشود. نحوه اين نماز در اوايل مفاتيح در اعمال روز جمعه پس از ذكر نمازهاى امامان معصوم آمده است.
البتّه اين نماز يكى از دهها نماز مستحبى است كه براى رفع مشكلات وارد شده است. اخيراً كتابى تحت عنوان نمازهاى مستحبى تأليف شده كه حدود سيصدوپنجاه نماز مستحبى را با اسم و رسم آورده است و اين خود از اهميت نماز است كه اينهمه تنوّع دارد و بهر مناسبتى نمازى وارد شده است.
قداست نماز
قداستِ نماز به قدرى است كه زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است.
قرآن در سوره مائده آيه 106 مىفرمايد: هرگاه كسى در سفر دچار بيمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و يا غير مسلمان را بر وصيّتِ خود گواه گيرد، لكن مراسم اداى شهادت بايد پس از نماز باشد، يعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند كه فلان مسلمان در مسافرت چه وصيت كرده است.
امروزه مرسوم است كه مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مىدهند، امّا خود قرآن در اين مورد مىفرمايد: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد!
کامل بودن نماز
خداوند، هم در آفرينشِ تكوينى و هم در دستورات تشريعى عالىترين و كاملترين برنامهها را بكار برده است. مثلاً در آفرينش شير مادر تمام ويتامينهايى را كه نوزاد نياز دارد در شير مادر جمع كرده است.
اگر به آفرينشِ انسان نگاه كنيم مىبينيم آنچه در طبيعت وجود دارد در وجود انسان نيز قرار داده شده است.
اگر در طبيعت صداى رعد است، در انسان فرياد است.
اگر در طبيعت گياه و نبات است، در انسان رويش مو است.
اگر در طبيعت رودخانه است، در انسان رگهاى ريز و درشت است.
اگر در طبيعت آب شور و شيرين است، در انسان اشك شور و آب دهان شيرين است.
اگر در طبيعت معادن بسيار است، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است.
شعرى است كه به حضرت علىعليه السلام نسبت مىدهند كه فرمود:
أتزعم انّك جِرم صغير
و فيك انطوى العالم الاكبر
اى انسان! تو گمان مىكنى جُثّه كوچكى هستى، درحالى كه جهانى بزرگ در تو نهاده شده است.
نماز نيز يك هنرنمائىِ الهى است كه خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار داده است. چه كمالى است كه براى انسان ارزش باشد اما در نماز يافت نشود؟
ياد خدا، يك ارزش و تنها وسيله آرامبخش دلهاست و نماز ياد خداست. «اللّه اكبر»
ياد قيامت يك ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز يادآور «يوم الدين» است.
در خطّ انبيا و شهدا و صالحان بودن يك ارزش است و ما در نماز از خدا مىخواهيم در «صراط الذين انعمت عليهم» قرار بگيريم.
انزجار و برائتِ خود را از ستمپيشهگان و گمراهان با جمله «غير المغضوب عليهم ولاالضّالين» اعلام مىداريم.
عدالت كه در رأس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است.
پيروى از امام جماعت در نماز، يك اصلِ با ارزش اجتماعى است كه بجاى خودسرى و تكروى تابع رهبرى عادل باشيم.
در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست: عادلترين، فقيهترين، فصيحترين،…
ايستادن رو به قبله يادآور ارزشهاى بسيارى است، مكّه شكنجهگاه بلال، قربانگاه اسماعيل، زادگاه علىبنابيطالب، پايگاه قيام مهدى، آزمايشگاه ابراهيم و عبادتگاه تمام انبيا و اولياست.
در نماز هرچه هست تحرّك است، در هر صبح و شام، در ركوع و سجود و قيام، حركت در رفتن به مسجد و مصلّى، پس ساكن و ساكت و گوشهگير نباش، بلكه همواره در تلاش و حركت باش، البتّه در جهت خداوند و بسوى او.
در نماز روح و جان انسان غبارروبى مىشود، نماز، غبار غرور و تكبر را مىريزد، چون هر شبانهروز دهها بار بلندترين نقطه بدن را به خاك مىمالد. و سجده بر خاك بهتر از سنگ است كه تذلّل در به خاك ماليدن است.
بر زمين و آنچه از زمين روئيده مىشود سجده كن، بشرط آنكه خوردنى نباشد تا به فكر شكم نيفتى!
بر زمينِ پاك سجده كن كه از راه نا پاك نمىتوان به پاكى و سرچشمه پاكىها رسيد.
گريه از خوف خدا يك ارزش است و قرآن سجده همراه با گريه را ستايش كرده است: «سُجِّداً وَ بُكِيّاً» (81)
نماز يك خط الهى است كه از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسيم شده است:
نوزاد كه بدنيا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو كه سفارش به نماز مىكند، «حىّ على الصلوة» و بهنگام مرگ نيز او را با خواندن نماز ميّت دفن كن. در طول زندگى نيز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش. «واعبُد رَبّك حتّى يَأتِيكَ اليَقِين» (82)
نماز پيوند انسان با طبيعت است. براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر بايد به خورشيد نظر كنى. براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه كنى، براى انجام نمازهاى مستحبى در ايام مباركه به حركات ماه دقت كنى. براى غسل و وضو به آب وبراى سجده وتيمم به خاك رو آورى.
اين ارتباط ميان نماز با خورشيد و ماه و ستاره و آب و خاك بدست كدام طرّاح حكيم برنامهريزى شده است؟
ديگر واجباتِ دين نيز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزهدار حق خوردن و آشاميدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون كسى كه به حج مىرود كعبه قبله و محور كارهاى اوست. نمازگزار همچون كسى است كه به جهاد مىرود، لكن به جهاد اكبر كه جهاد با نفس است. نماز خود بالاترين امر به معروف و نهى از منكر است.
هجرت از مهمترين ارزشهاى دينِ ماست و حضرت ابراهيم بخاطر نماز هجرت كرد و همسر و فرزند خود را در كنار كعبه گذارد و فرمود: «رَبَّنا اِنّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِيَّتى بِوادٍ غَيْر ذى زَرْعٍ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوة» (83) پروردگارا! من فرزندانم را در بيابانى خشك ساكن كردم تا نماز اقامه شود.
جالب آنكه حضرت ابراهيم نمىگويد: براى برپاداشتن حجّ هجرت كردم، بلكه مىگويد: هدفم از هجرت اقامه نماز بود.
به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است.
اگر زينت و نظافت يك ارزش است، اسلام سفارش مىكند كه: «خُذُوا زينَتَكُم عِنْدَ كُلِّ مُسْجِد» (84) به هنگام شركت در مساجد خود را زينت كنيد و زينتهاى خود را برگيريد. با لباس پاكيزه و معطّر وارد مسجد شويد.
چنانكه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زيورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنها خود را زينت كنند. (85)
حتّى به مسأله مسواك توجه شده و در روايات مىخوانيم: نماز با مسواك، هفتاد برابر نماز بدون مسواك است. (86) و فرمودهاند قبل از رفتن به مسجد سير و پياز نخوريد (87) كه بوى دهان شما ديگران را اذيّت نكند و مردم را از مسجد فرارى ندهد.
به هرحال اين نمازِ اسلام است و اين نمازِ ما. نمازى كه يا نمىخوانيم، يا غلط مىخوانيم، يا بىتوجه مىخوانيم و يا بدون جماعت و يا در آخر وقت!!
مساجد كه زمانى ابراهيم و اسماعيل و زكريا خادمش بودند (88) و مادر مريم نذر مىكند فرزندش خادم مسجد باشد، (89) مىرسد به جائى كه خادمانش غالباً افرادى از كار افتاده و پير و مريض و فقير و بىسواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبى حرم امام رضاعليه السلام افتخار است، اما غبارروبى خانه خدا هيچ!
چرا بايد مساجد ما به گونهاى باشد كه هركس وارد مىشود غم و اندوه و كسالت او را بگيرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و يا مجلس فاتحهخوانى كه همواره پارچه سياه بر در مسجد آويزان باشد؟
البتّه بحمداللّه در چند سال اخير حركتى در مساجد پيدا شده و بسيارى از آنها مجهز به كتابخانه و صندوقِ قرضالحسنه و ديگر امور خدماتى شدهاند.
چه زيباست حديثى كه مىفرمايد: روز قيامت سه چيز از مردم شكايت مىكند: عالمى كه مردم به او مراجعه نكنند، قرآنى كه در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى كه مورد بىاعتنايى مردم واقع شود. (90)
سخن در باب مسجد بسيار است و اخيراً كتابى تحت عنوان سيماى مسجد در دو جلد تأليف شده است كه جايگاه مسجد را در جامعه اسلامى روشن مىكند. اما در يك كلام مسجد در صدر اسلام محل اجتماع مسلمين براى تصميمگيرىها و مشورتها، براى كسب علم و دانشها، پايگاه رزمندگان و جهادگران، محل رسيدگى به مشكلاتِ فقراء و بيماران، مركز قيام عليه حكومتهاى ظالم و ايراد خطابههاى تند عليه آنان بوده است.
همين جايگاهِ رفيع مسجد بوده است كه در طول تاريخ، مسلمين بهترين معمارىها را در ساخت مساجد خود بكار برده و براى اداره مساجد اموال بسيارى را وقف مىكردهاند، تا مساجد همواره آباد و سرپا باشند.
نيّت
اولين ركن نماز نيّت است.
نيّت، يعنى آنكه بدانيم چه مىكنيم و چه مىگوييم و براى كه و چه حركت مىنمائيم.
ارزشِ هر كارى به نيّت و انگيزه آنست، نه فقط صِرف عمل. لذا حساب كسى كه بخاطر حفظ نظم و احترام به قانون، پشت چراغ قرمز مىايستد از حساب كسى كه از ترس پليس يا جريمه مىايستد جداست. در همه عبادات و خصوصاً نماز، نيّت جايگاه ويژهاى دارد و اصولاً چيزى كه يك كار را عبادت مىكند، نيّتِ الهى آن كار است كه اگر آن نيّت نباشد، هرچه هم ظاهر كار خوب و صحيح باشد، امّا ارزش عبادت ندارد. پيامبر گرامى اسلام در اين باره مىفرمايند:
«اِنَّمَا الْاَعْمالُ بِالنّيَّات» (91)
كارها به واسطه انگيزهها ارزش پيدا مىكند وبا آنها سنجيده مىشود.
آرى، فرق مادى يا معنوى بودن يك كار، در تفاوت نيّتها و هدفهاست.
نيّت خالص
نيّت خالص آن است كه انسان فقط براى خدا كار كند و در عمق جانش هدفى جز او و رضاى او نداشته و از مردم انتظار تشكر يا پاداش نداشته باشد. (92)
نانى كه اهل بيت رسول خداعليهم السلام در چند شب پىدرپى هنگام افطار به يتيم و اسير و فقير دادند، ارزش مادّىِ زيادى نداشت، اما چون خالصانه بود خداوند بخاطر آن يك سوره نازل كرد. (93)
و عطّار نيشابورى در مورد آن مىگويد:
گذشته زين جهانوصف سنانش
گذشته زآن جهان وصف سِه نانش
در تاريخ مىخوانيم كه كسى در جبهه كشته شد و همه گفتند: او شهيد است، اما حضرت فرمودند: او «قَتيل الحِمار» است، يعنى كشته راه الاغ! مردم تعجّب كردند، اما حضرت فرمود: هدف او از آمدن به جبهه، خدا نبود، بلكه چون ديد دشمن سوار بر الاغ خوبى است، با خود گفت: او را مىكشم و الاغش را به غنيمت مىبرم، اما موفق نشد و آن كافر اين مسلمان را كشت، پس او «قَتيل الحِمار» است. (94)
خالص كردن نيت، كارى بس دقيق و مشكل است. گاهى افكار غيرخدائى چنان در عمق جان انسان رسوخ مىكند كه خود انسان هم متوجّه نيست، و لذا در روايت آمده است: ريا و شرك از حركت مورچه سياه در شب تاريك بر سنگ سياه، آرامتر و دقيقتر است. (95) چه بسيار افرادى كه به خيال خود قصد قربت دارند، اما هنگام فراز و نشيبها معلوم مىشود كه قصد آنها صددرصد خالص نيست.
به قول علاّمه شهيد مطهرى، نيّت يعنى خودآگاهى، و ارزش عبادت به معرفت و آگاهى است. در روايات مىخوانيم:
«نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» (96)
نيّت مؤمن از عمل او بهتر است.
همانگونه كه در مقايسه جسم و روح، روح مهمتر از جسم است و انسانيتِ انسان به روح اوست، در مقايسه عمل و نيّت، نيّت مهمتر از خود عمل است، چرا كه روحِ عمل است.
نيّت به قدرى ارزش دارد كه اگر انسان نتواند كار خيرى را انجام دهد، امّا نيّت آنرا داشته باشد كه انجام دهد، خداوند پاداش آنرا به او مىدهد.
قصد قربت
قصد قربت، يعنى نزديكى به مقام پروردگار، و ناگفته پيداست كه وقتى مىگويند: فلانى به فلان مقامِ كشورى نزديك است، مراد نزديكى مكانى و جسمى و فيزيكى نيست وگرنه پيشخدمتها از همه نزديكترند، بلكه مراد از نزديكى، نزديكى معنوى و مقامى و اُنس است.
انجام كارها براى جلب رضاى خداوند نيز به معناى آن نيست كه خداوند تحت تأثير كارهاى ما قرار بگيرد و تغيير حال بدهد، كه در اين صورت محلّ حوادث و تغيير مىشود، بلكه قرب به خدا، يعنى بالارفتن روح از نردبان وجود، كه نتيجهاش نفوذ پيداكردن در هستى است. يعنى نزديك شدن به سرچشمه هستى و او را در دل خود يافتن.
همانگونه كه مراتب وجود در جماد و نبات و حيوان و انسان تفاوت دارد، مراتب انسانها نيز در قرب به سرچشمه هستى متفاوت است و انسان مىتواند تا آنجا به خداوند قرب پيداكند و مقرّب درگاه الهى شود كه خليفه خدا در روى زمين گردد. عبادت همراه با قصد قربت، انسان را نورانىتر، كاملتر و با ظرفيت وجودى بيشترى مىگرداند.
همه عبادات و خصوصاً نمازهاى مستحبى نقش مهّمى در اين امر دارند، چنانكه در حديث مىخوانيم:
«لا يَزالُ الْعَبْد يَتَقَرَّبُ اِلىَّ بِالنَّوافِل» (97)
انسان مىتواند همواره از طريق نمازهاى مستحبى به خدا نزديك شود.
نمازِ واجب ممكن است از ترس دوزخ يا قهر خدا انجام شود، امّا نماز نافله نشانه عشق است و رمز اُنس با معبود.
درجات قرب
لفظ «درجات» در قرآن، مكرّر و با تعبيرهاى مختلفى آمده است كه نكات لطيفى دربر دارد. براى بعضى مىفرمايد: «لَهُمْ دَرَجات» (98) براى آنها درجاتى است. اما درباره عدّه ديگرى مىفرمايد: «هُمْ دَرَجاتٌ» (99) آنان خود درجه هستند. مانند افراد بزرگى كه اگر در پايين مجلس هم بنشينند آنجا مىشود بالا، يعنى خود آنان درجه سازند، نه آنكه درجه و مقام آنها را بالا ببرد.
اين درجهبندى معنوى مخصوص انسانها نيست، بلكه سلسله مراتب در ميان فرشتگان نيز هست. قرآن در مورد جبرئيل مىفرمايد: «مُطاعٍ ثَمَّ اَمين» (100) يعنى مورد اطاعت ديگر فرشتگان است.
به هر حال درجات انسانها در اطاعت از خدا متفاوت است:
1- گاهى فقط مطيع است، اما نه از روى رضا.
2- گاهى نه فقط مطيع كه محبّ است، يعنى بر اساس عشق و محبّت اطاعت مىكند.
3- گاهى بالاتر از اطاعت و محبّت، به معرفت كامل مىرسد و هرچه مىبيند او را مىبيند.
حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلاَّ وَ رَأَيْتُ اللَّه قَبْلَه و بَعْدَه و مَعَه» (101)
راه رسيدن به قرب
رسيدن به قرب الهى و قصد قربت از دو راه است:
يكى شناخت عظمت و مقام خداوند و ديگرى شناخت پوچى و بىاعتبارى غير او.
قرآن همواره نعمتها و الطاف الهى را بر بندگان مطرح مىكند تا انسان را عاشق خدا كند. ذكر صفات او، آفريدههاى او، امدادهاى مادى و معنوى او و دهها نعمت بزرگ و كوچك، همه و همه بخاطر آنست كه محبت و عشق ما را به خدا زياد كند.
از طرف ديگر آيات زيادى ضعف و پوچى غير او را شمرده و مىفرمايد: غير او نه عزّتى دارد نه قدرتى، اگر همه جمع شوند و بخواهند مگسى خلق كنند نمىتوانند، جز او چه كسى مىتواند به نداى افراد مضطرّ و درمانده پاسخ دهد؟ آيا درست است كه ديگران را در كنار خدا مطرح كنيم و آنها را همسان و يكسان با خدا بدانيم؟
خاطره
يكى از مراجع تقليد جهان تشيّع، آيةاللّه العظمى بروجردى بود. ايشان در ايام سوگوارى در منزلش عزادارى برپا مىكرد. در يكى از اين جلسات حال ايشان خوب نبود، لذا در همان اتاق شخصى خود استراحت مىكردند و به صداى سخنران گوش مىدادند.
يكى از حاضران در مجلس عزا مىگويد: براى سلامتى امام زمان و آقاى بروجردى صلوات.
ناگهان ديدند كه ايشان عصاى خود را به در مىكوبد، نزديكان آقا حاضر شدند و پرسيدند: چه امرى داريد؟ اين مرجع بزرگوار فرمودند: چرا نام مرا در كنار نام امامزمانعليه السلام برديد؟ من كه لايق نيستم شما نام مرا در رديف نام امام ببريد و براى هر دو صلوات بفرستيد. (105)
اين مرجع دينى كه نايب امام زمان است حاضر نمىشود نامش در رديف نام امام معصوم آورده شود، اما بسيارى از ما از روى كجفهمى و بىادبى، نام موجوداتى ضعيف و سراپا نياز و احتياج را در كنار خداوند قادر مطلق متعال قرار مىدهيم و گويا آنها را در يك رديف مىدانيم.
كيفيّت يا كمّيت
اسلام به چگونگى كار و هدف و انگيزه آن توجه بسيار كرده است. قرآن از عملِ بهتر ستايش مىكند نه عملِ بيشتر، و مىفرمايد:
«لِيَبْلُوَكُمْ اَيّكُم اَحْسَنُ عَمَلاً» (106)
خداوند شما را در بوته امتحان قرار مىدهد تا مشخّص شود كداميك از شما بهترين عمل را بجاى آورد.
حضرت علىعليه السلام در ركوع انگشترش را به فقيرى داد و آيهاى از قرآن بخاطر آن نازل شد. مردم گمان كردهاند نازل شدن يك آيه بخاطر يك انگشتر، از آن جهت بوده كه انگشتر قيمتى بوده و لذا گفتهاند: قيمت انگشتر به مقدار خراج و مالياتِ شامات و سوريه بوده است.
در حالى كه انگشترى با چنين قيمت هرگز با زهد علىعليه السلام سازگار نيست، چنانكه با عدل على هم نمىسازد كه او چنين انگشترى در دست كند و بعضى در فقر و ندارى باشند. اما حقيقت آنست كه نزولِ آيه «اِنَّما وَلِيّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيموُنَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (107) بخاطر كيفيت عمل بود نه كميّت آن، بخاطر اخلاص وقصد قربت بود، نه وزن وحجم وقيمتِ انگشتر.
خاطره
بهلول گروهى را ديد كه مسجدى مىسازند و ادعا مىكنند كه براى خداست، او بر سنگى نوشت: بانى اين مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب كرد. روز بعد كه كارگران سنگ را ديدند به هارونالرشيد ماجرا را گفتند او بهلول را حاضر كرد و پرسيد چرا مسجدى را كه من مىسازم به نام خودت كردهاى؟
بهلول گفت اگر تو مسجد را براى خدا مىسازى بگذار نام من بر آن باشد خدا كه مىداند بانى مسجد كيست، او كه در پاداش دادن اشتباه نمىكند. اگر براى خداست چه نام من باشد چه نام تو اين كه مهم نيست. بهلول با اين كار به او فهماند كه قصد قربت ندارد بلكه قصد شهرت و نام دارد. به همين جهت قرآن اعمال كفار را به سراب تشبيه مىكند كه بنظر آب مىآيد امّا واقعيتى ندارد: «وَالَّذينَ كَفَروُا اَعْمالُهُم كَسَرابٍ بِقيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» (108)
اعمال كافران همچون سرابى است در بيابان خشك، كه انسان تشنه آنرا آب مىپندارد.
اصولاً اسلام، عملى را صالح مىداند كه هر چهار عنصر آن نيك باشد: عمل، انگيزه، وسيله و شيوه.
نه تنها در ابتداى كار قصد قربت لازم است، بلكه در طول عمل بايد قصد قربت دوام داشته باشد، والاّ كلّ عمل باطل است. اگر موتور هواپيما حتى دقيقهاى از كار بيفتد سقوط حتمى است. شرك و ريا در نيّت، حتى اگر يك لحظه باشد تمام عمل را حبط و نابود مىكند.
خاطره
در يك مسافرت هوايى، همه مسافرين هواپيما را كه در آستانه حركت بود پياده كردند و ساعتها پرواز به تأخير افتاد. سبب آنرا پرسيدم، گفتند: يك سوسك در هواپيما ديده شده است! گفتم: اين همه تأخير بخاطر يك سوسك! گفتند: بله زيرا چه بسا همين سوسك يك سيم را بجود و سيستم كنترل هواپيما مختلف شود و حادثهاى رخ بدهد.
چه بسا كارهاى خيرى كه بايد سبب پرواز انسان به سوى خدا شود، امّا بخاطر يك مرض روحى نه فقط موجب صعود، بلكه سبب سقوط او گردد.
آثار و بركات نيّت پاك
با نگاهى كوتاه و گذرا به آيات و روايات، آثار و بركات زيادى براى نيتّ پاك درمىيابيم كه بطور فشرده گوشههايى از آنها را بيان مىكنيم:
1- كسى كه حُسن نيّت داشته باشد رزق او فراوان مىشود. (117) شايد مراد حديث آن باشد كه بخاطر حُسن نيّت، رفتار و برخورد او با مردم به نحو مطلوب مىشود و قهراً افراد بيشترى جذب شغل و كار او مىشوند و درآمد بيشترى بدست مىآورد.
2- حُسن نيّت، توفيقات انسان را زياد مىكند، زندگى طيّب و دلچسب مىشود و دوستان زيادى را براى انسان مىآورد. (118)
الطاف الهى به قدر حُسن نيّت افراد است و هرچه نيت بهتر و خالصتر باشد لطف خداوند نيز بيشتر مىگردد.
3- به انسان طول عمر مىدهد.
در روايات آمده: كسى كه حج را تمام كرد، اگر در موقع بازگشت به وطن نيّت كند و تصميم بگيرد براى سال بعد هم به حج بيايد، خداوند بخاطر همين آرزوى خوب، به او طول عمر مىدهد. (119)
4- حسن نيّت، گذشته انسان را جبران مىكند. علىعليه السلام مىفرمايد: اگر گنهكار با حسن نيت توبه كند خداوند آنچه را به عنوان كيفر از او گرفته به او پس مىدهد و هرگونه مشكلى در كارش باشد اصلاح مىكند. (120)
5 – خداوند به نيّتِ كار خير، پاداش آن كار خير را مىدهد گرچه انسان موفق به انجام آن كار نشود. با نيّتِ صادق، كارهاى نشده براى انسان به حساب مىآيد، چنانكه در روايت آمده: اگر انسان مؤمنى بگويد: اگر خداوند به من امكانات مىداد چنين و چنان مىكردم. و اين آرزو صادقانه باشد، خداوند پاداش آن كارهاى خير را به او مرحمت مىفرمايد. (121) حتى اگر صادقانه آرزوى شهادت كند و از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به درجات شهدا مىرساند گرچه در رختخواب از دنيا برود. (122)
از لطف خدا همين بس كه براى تصميم به كار خير پاداش مىدهد، امّا براى نيّتِ گناه تا وقتى گناهى انجام نشود كيفر نمىكند. (123)
6- نيّت پاك مىتواند مادّىترين امور زندگى را عامل قرب انسان قرار دهد، چنانكه معنوىترين حالات مانند سجده و گريه اگر از روى ريا باشد وسيله دورى انسان از خدا مىگردد.
در روايات مىخوانيم: همانگونه كه جسم با روح پايدار است دين با نيت صادق استوار است. (124) دل پاك و حُسن نيت از بهترين ذخائر و گنجينههاى الهى است و هرچه نيت بهتر باشد ارزش اين گنج بيشتر خواهد بود (125) و اصولاً نيّت و تصميم و اراده جدّى، توان بدنى انسان را چندبرابر مىكند.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: خداوند در قيامت مردم را بر اساس نيّاتى كه دارند محشور مىكند. (126) كسى كه هدفش انجام وظيفه باشد براى او نوع كار و رسيدن به نتيجه مهم نيست. چنانكه قرآن مىفرمايد:
«وَ مَنْ يُقاتِلْ فى سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ اَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً» (127)
كسى كه در راه خدا بجنگد، چه كشته شود و چه پيروز شود ما پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
آنچه مهم است جهاد در راه خداست اما اينكه نتيجهاش شكست باشد يا پيروزى، در پاداشِ الهى تأثيرى ندارد. قرآن در جاى ديگرى مىفرمايد:
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُه عَلَى اللَّهِ» (128)
كسى كه براى هجرت بسوى خدا و پيامبر، از خانهاش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش با خداست.
از اين آيه نيز بخوبى فهميده مىشود كه اگر انسان بخاطر خدا از خانه خارج شود، گرچه به مقصد هم نرسد پاداش دارد. مهم نيّتِ عمل است نه خود عمل، مهم قدم گذاردن در راه است نه رسيدن به مقصد.
رسول خداصلى الله عليه وآله به ابىذر فرمود: تصميم بر كار خير داشته باش گرچه توفيق عمل پيدا نكنى، زيرا اين تصميم تو را از جرگه غافلين بيرون مىآورد. (129)
در حديثى ديگر مىخوانيم: هر كارى كه همراه با نيت الهى باشد بزرگ است، گرچه آن كار ساده و كوچك باشد. (130) چنانكه مهمترين كارها، اگر با نيت صحيح نباشد ارزشى ندارد. پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: بيشتر شهداى امّت من در رختخواب از دنيا مىروند و چه بسيارند كسانى كه در جبهه كشته مىشوند اما خدا بر نيتّ آنان آگاه است. (131)
پيامبر گرامى اسلام در جنگ تبوك فرمود: همانا كسانى كه در مدينه هستند اما آرزوى جبهه و شركت با ما را دارند بخاطر همان نيّت در اجر ما شريكند. (132)
چنانكه در روايتى ديگر مىخوانيم: كسى كه با فكر بيدارشدن براى نماز شب به رختخواب مىرود، اگر هم در خواب بماند خداوند خوابش را صدقه و نفس كشيدنش را تسبيح قرار مىدهد و پاداشِ نماز شب را برايش ثبت مىفرمايد. (133)
بىجهت نيست كه به ما سفارش شده حتى در خوردن و خوابيدن هم هدف مقدّسى داشته باشيد. (134) و اگر شخصى را بخاطر خداوند دوست بداريد و خيال كنيد كه او انسان خوبى است، گرچه او دوزخى باشد اما شما مأجور هستيد. (135)
امتياز نيّت بر عمل
امتيازى كه نيّت كار بر نفس كار دارد، اين است كه در انجام كار، گاهى ريا و خودنمائى مطرح است امّا در نيتّ چون يك امر درونى است و آثار ظاهرى ندارد، ريا و سمعه و امثال آن راه ندارد. امتياز ديگر نيتّ بر عمل آنست كه هميشه و همه جا ممكن است و شرائط خاصى نمىطلبد امّا انجام يك عمل نياز به شرائط و امكاناتِ فراوانى دارد.
در روايات، عنوانى است به نام رواياتِ «مَنْ بَلغ» كه اين دسته روايات مىگويد: اگر كسى روايتى شنيد كه مىگويد فلان عمل پاداش دارد و آن عمل را انجام داد، خداوند آن پاداش را به او مىدهد گرچه آن روايت درست نباشد، زيرا كسى كه به آن حديث عمل كرده با حسن نيّت انجام داده است.
درجات نيّت
1- گاهى ترس از قهر خدا يا طمع به لطف او انسان را به كارى وادار مىكند. چنانكه قرآن در اين مورد مىفرمايد: «اُدْعُوهُ خَوْفاً و طَمَعاً» (136) خدا را در هر حال بخوانيد؛ چه حال ترس، چه اميد.
و يا در جاى ديگرى مىفرمايد: «يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً» (137) ما را در حال اميد يا ترس مىخوانند.
2- مرحله بالاتر آنست كه انسان بخاطر تشكر از الطاف او كارى انجام دهد، گرچه پاداش يا كيفرى از جانب خداوند نباشد. چنانكه حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلى مَعْصِيَتِهِ لَكانَ يَجِبُ اَلاَّ يُعْصى شُكْراً لِنِعْمَتِهِ» (138)
اگر خداوند بر معصيتش وعده عذاب نداده بود، بر انسان لازم بود بخاطر تشكر از نعمتهاى او نافرمانى او را نكند.
3- مرحله بالاتر، قرب به اوست كه انسان بدون چشمداشتى به بهشت و يا ترسى از دوزخ، خدا را عبادت كند چون تنها او را شايسته بندگى و عبادت مىداند.
4- بالاترين مرحله آنست كه عشق به خدا انسان را به كارى وادار كند، چنانكه علىعليه السلام عشق به مرگ و لقاى خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر مىداند و حضرت قاسم فرزند امام حسن مجبتىعليهما السلام در كربلا مىگويد: مرگ در راه خدا براى من از عسل شيرينتر است.
تكبيرةالاحرام
اللّهاكبر زائران خانه خدا، اوّلين كلام واجبشان گفتن لبيّك است كه با گفتن آن وارد اعمال حج مىشوند و يك سرى چيزها بر آنها حرام مىشود.
نماز نيز با گفتن اللّهاكبر شروع مىشود و امورى را بر نمازگزار حرام مىكند، مانند خوردن، آشاميدن و حرف زدن، لذا به تكبير اوّل نماز تكبيرةالاحرام مىگويند.
زائران مكّه در مسير راه به هر فراز و نشيب كه مىرسند لبيّك را تكرار مىكنند و اين تكرار مستحب است. نمازگزار نيز در هر خم و راست شدن و قيام و قعود مستحب است اللّهاكبر را تكرار كند.
«اللّه اكبر» اوّلين كلمه واجب به هنگام صبح است.
اوّلين كلمهاى است كه نوزاد مسلمان در آغاز تولد به عنوان اذان و اقامه مىشنود و آخرين كلمهاى است كه بر مرده خوانده مىشود (در نماز ميّت) و سپس وارد قبر مىشود.
يگانه ذكرى است كه در نماز هم واجب است و هم ركن نماز است.
اولين جمله در سرود مسلمانان يعنى اذان است.
«اللّهاكبر»، بيشترين ذكرى است كه هم در مقدّمات نماز، هم در خود نماز و هم در تعقيبات آن گفته مىشود، بطورى كه يك مسلمان در طول يك روز فقط در نمازهاى پنجگانه واجب (نه نمازهاى مستحب) حدود 360 مرتبه آنرا تكرار مىكند. بدين صورت كه:
1- براى هر 5 نماز اذان وارد شده و در هر اذانى 6 مرتبه «اللّهاكبر» گفته مىشود (مجموعاً 30 مرتبه)
2- براى هر 5 نماز اقامه وارد شده كه در هر اقامهاى 4 مرتبه اللّهاكبر گفته مىشود (مجموعاً 20 مرتبه)
3- قبل از تكبيرةالاحرام، در هر 5 نماز، 6 تكبير مستحب است و تكبير هفتم همان تكبيرةالاحرام واجب است، (مجموعاً 30 مرتبه)
4- تكبيرةالاحرامِ آغاز نمازها كه در مجموع 5 تكبير مىشود.
5 – قبل از هر ركوع در 17 ركعت يك تكبير وارد شده است. (مجموعاً 17 مرتبه)
6- در هر هفده ركعت نماز دو سجده داريم كه براى هر سجده دو تكبير مستحب است، يكى قبل و يكى بعد از آن. (مجموعاً 68 مرتبه)
7- هر نماز يك قنوت دارد كه قبل از هر قنوت يك تكبير وارد شده است (مجموعاً 5 مرتبه).
8 – در پايان هريك از نمازهاى 5گانه 3 تكبير وارد شده است. (مجموعاً 15 مرتبه)
9- بعد از هر نماز 34 مرتبه تكبير به عنوان تسبيحات حضرت زهرا مىگوييم. (مجموعاً 170 مرتبه)
اما حيف كه در طول عمر يك اللّهاكبر با توجه نگفتيم، كه اگر انسانى با ايمان و توجه كامل هر روز بيش از 360 مرتبه بگويد: خدا بزرگتر است، ديگر از هيچ قدرت وابرقدرت و توطئهاى هراس ندارد.
تكبير در نمازهاى ديگر
در نمازهاى عيد فطر و قربان، نه فقط در نماز كه قبل و بعد نماز، شعارها همه تكبير است.
در نماز آيات پنج ركوع داريم وبراى هر ركوع تكبيرى وارد شده است.
در نماز ميّت نيز اصولاً 5 تكبير ركن نماز است.
در نماز چگونه تكبير بگوييم؟
اسلام براى هر كار آدابى را بيان كرده است. در گفتن اللّهاكبر نيز آدابى بايد مراعات شود، از جمله:
1- هنگام گفتن تكبير در نماز، دو دست را تا مقابل گوشها بالا بياوريم، بطورى كه وقتى دستها مقابل گوش رسيد تكبير تمام شده باشد.
امام رضاعليه السلام فرمود: حركت دستها در موقع تكبير در توجه و ابتهال به خدا و حضور قلب مؤثر است. (151)
2- انگشتان دست موقع تكبير بهم چسبيده باشد و بالا رود.
3- كف دستها رو به قبله باشد.
روايات بلندكردن دست هنگام تكبير را زينت نماز معرّفى كردهاند. (152)
معناى تكبير
اللّهاكبر، يعنى خدا برتر از همه موجوداتِ حسّى، ذهنى، مُلكى و ملكوتى است.
اللّهاكبر، يعنى خدا برتر از آنست كه كسى بتواند او را توصيف كند.
اى برتر از خيال و قياس و گمان و وهم
وز هرچه گفتهايم و شنيديم و خواندهايم
مجلس تمام گشت و به پايان رسيد عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهايم
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: چون تكبير مىگويى بايد همه چيز نزد تو كوچك شود جز او. (153) اينكه انسان با زبان تكبير بگويد اما دل به ديگرى بسته باشد دروغگو و حيلهگر است و بخاطر همين امر خداوند شيرينى ذكر خدا را از او مىگيرد.
تكبير در فرهنگ اسلامى
نه فقط در نماز، بلكه در بسيارى از موارد و مواضع، گفتن اللّه اكبر وارد شده است و لذا مسلمانان در صدر اسلام، هم در تلخىها و هم در شادىها تكبير مىگفتهاند كه ما به گوشهاى از آن اشاره مىكنيم:
1- در جنگ خندق، مسلمين هنگام كندن خندق به سنگ محكمى برخورد كردند كه كلنگ شكست اما سنگ نشكست. پيامبر آمد و با ضربهاى سنگ را شكست. مسلمانان يك صدا تكبير گفتند و در همانجا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من سقوط كاخهاى روم و ايران را در برق و جرقه سنگها ديدم. (154)
2- علىعليه السلام در جنگ صفين، هر كس را كه مىكشت با صداى بلند تكبير مىگفت و مسلمين با شمردن تكبيرها فهميدند كه حضرت چه تعداد را به هلاكت رسانده است. (155)
3- شبى كه فاطمه زهراعليها السلام را به خانه علىابن ابيطالبعليهما السلام مىبردند هفتادهزار فرشته، تكبيرگويان به زمين نازل شدند. (156)
4- پيامبر گرامى ما بر جنازه فاطمه بنتاسد، 40 تكبير (157) و بر جنازه عموى خود حضرت حمزه، 70 تكبير خواندند. (158)
5 – مستحب است در مراسم حج هر سنگريزهاى كه به جايگاه شيطان پرتاب مىشود يك تكبير گفته شود. (159)
6- در تسبيحات حضرت زهرا كه ثوابش معادل هزار ركعت نماز مستحبى است، 34 مرتبه تكبير آمده است. (160)
7- هنگامى كه پيامبراكرم متولد شد اولين كلمهاى كه بر زبان آورد كلمه مباركه اللّهاكبر بود. (161)
8 – روزى كه مكّه بدست مسلمانان فتح شد، پيامبر وارد مسجدالحرام شد و به حجرالاسود اشاره كرد و تكبير گفت و مسلمانان با صداى بلند چنان تكبير گفتند كه لرزه بر اندام مشركين افتاد. (162)
9- در روايات مىخوانيم: هرگاه چيزى موجب تعجب شما شد تكبير بگوييد. (163)
10- در جنگ اُحُد، قهرمانى از كفار مبارز مىطلبيد. حضرت علىعليه السلام جلو رفت و چنان ضربهاى بر او وارد كرد كه پيامبر و مسلمانان با صداى بلند تكبير گفتند. (164)
11- پيامبراكرم به حضرت على مىفرمود: هرگاه به هلال ماه يا آينه نظر كردى و يا مشكلى به تو رو آورد 3 مرتبه تكبير بگو. (165)
12- زيد فرزند امام سجادعليه السلام كه عليه حكومت بنىاميّه قيام كرد، شعارش اللّهاكبر بود. (166)
13- در جنگ بدر، پيامبرصلى الله عليه وآله در انتظار هلاكتِ يكى از سران دشمن به نام نوفل بود، همين كه خبر دادند حضرت على او را از ميان برداشت پيامبر تكبير گفت. (167)
14- هنگامى كه حضرت على به خواستگارى حضرت زهرا آمد، پيامبر فرمود: صبركن تا موضوع را با دخترم فاطمه در ميان بگذارم. اما حضرت زهرا سكوت كرد و چيزى نگفت. پيامبر فرمود: «اللّهاكبر سكوتها اقرارها». (168)
15- در جنگ با خوارج، وقتى فرمانده آنها به هلاكت رسيد، حضرت على تكبير گفت و سجده كرد و همه مردم تكبير گفتند. (169)
16- گروهى از يهود مسلمان شدند و به پيامبر گفتند: پيامبران قبلى جانشين داشتهاند وصىّ شما كيست؟
در اينجا آيه ولايت نازل شد كه رهبر شما خدا و رسول او و مؤمنانى هستند كه در حال ركوع زكات مىدهند. (170) پيامبر فرمودند: به مسجد برويم. وقتى وارد شدند فقيرى را ديدند كه خوشحال است و حضرت على در حال ركوع انگشتر خود را به او داده است. در اين هنگام پيامبر تكبير گفتند. (171)
17- گفتن تكبير به هنگام ورود به حرم امامان معصوم سفارش شده است. چنانكه قبل از خواندن زيارت جامعه، 100 تكبير در سه مرحله مىخوانيم كه به قول مرحوم مجلسى شايد دليل اين همه تكبير آن باشد كه جملاتِ زيارت جامعه شما را دچار غلوّ در مورد امامان نكند. (172)
18- حضرت علىعليه السلام در قضاوتهاى خود وقتى مجرم را شناسايى مىكرد تكبير مىگفت. (173)
19- ميثم تمار كه به جرم طرفدارى از حضرت علىعليه السلام بدستور ابنزياد به دار آويخته شد و با نيزه به او حمله كردند، در لحظه شهادت تكبير مىگفت و از دهانش خون مىآمد. (174)
20- در شب معراج، پيامبر از هر آسمانى كه مىگذشت تكبير مىگفت. (175)
21- جبرئيل نزد پيامبر بود كه حضرت على وارد شد جبرئيل گفت: اى محمّد! به خدائى كه ترا به پيامبرى مبعوث كرد، اهل آسمانها از اهل زمين اين على را بهتر و بيشتر مىشناسند، هرگاه او در جنگها تكبير مىگويد ما فرشتگان نيز با او همصدا مىشويم. (176)
22- در جنگ خيبر وقتى مسلمانان وارد قلعه شدند، چنان تكبير مىگفتند كه يهوديان پا به فرار گذاشتند. (177)
سوره حمد
پس از گفتن تكبيرةالاحرام، بايد سوره حمد خوانده شود و اگر اين سوره در نماز خوانده نشود، نماز باطل است. «لا صلوة الاّ بفاتحة الكتاب» (178)
نام ديگر اين سوره، فاتحةالكتاب است، زيرا قرآن با اين سوره آغاز مىشود. اين سوره هفت آيه دارد (179) و بنا به روايت جابربن عبداللّهانصارى از رسولاكرمصلى الله عليه وآله بهترين سورههاى قرآن است. (180)
سوره حمد، تنها سورهاى است كه بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزى ده بار آنرا در نمازهاى پنجگانه خود بخواند.
در اهميت اين سوره همين بس كه در روايات آمده: اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد تعجب نكنيد. (181)
از نامگذارى اين سوره به فاتحة الكتاب، معلوم مىشود تمام آيات قرآن در زمان پيامبراكرم جمعآورى و به صورت كتاب درآمده و به امر ايشان در آغاز و ابتداى كتاب قرار داده شده است. آيات سوره مباركه حمد، اشاراتى درباره خدا و صفات او، مسأله معاد، و درخواست رهروى در راه حق، و قبول حاكميت و ربوبيّت خداوند دارد. همچنين در اين سوره علاقه خود را به ادامه راه اولياى خدا و بيزارى و انزجار از گمراهان و غضبشدگان ابراز مىكنيم.
سوره حمد مايه شفا است. هم شفا از دردهاى جسمانى و هم شفا از بيمارىهاى روحى. مرحوم علامه امينى در كتاب تفسير فاتحةالكتاب روايات فراوانى را در اين زمينه نقل كرده است.
گرچه بعضى افراد، بسماللّه را جزء سوره ندانسته و يا قرائت آن را در نماز ترك كردهاند، اما مورد اعتراض مسلمين واقع شدهاند. چنانكه معاويه روزى در نماز بسماللّه را نگفت، مردم به او اعتراض كرده و گفتند «اَسَرَقْتَ اَمْ نَسيتَ؟!» آيه را دزديدى يا فراموش كردى؟ (186)
فخر رازى در تفسير خود شانزده دليل مىآورد كه بسماللّه جزء سوره حمد است و آلوسى نيز در تفسير خود اين اعتقاد را دارد. احمدبن حنبل نيز در مُسند خود آورده است كه بسماللّه جزء سوره است.
به اعتقاد اهل بيت رسولاللّه صلواتاللَّهعليهماجمعين، كه صد سال سابقه بر رهبران فقهىِ مذاهب اهل تسنّن دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز بر عصمت و پاكى آنها تصريح شده است، جمله «بسماللّهالرّحمنالرّحيم» خود آيهاى مستقل و جزء سوره است.
امامان معصومعليهم السلام اصرار داشتند كه در نماز «بسماللّه» را بلند بگويند و امام باقرعليه السلام در مورد كسانى كه آيه بسماللّه را در نماز نمىخواندند و يا جزء سوره نمىشمردند فرمود: «سَرقوا اَكرم آية» (187) بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند!
علامه شهيد مطهرى در تفسير سوره حمد، ابنعباس، عاصم، كسائى، ابنعمر، ابنزبير، عطاء، طاووس، فخر رازى و سيوطى را از جمله كسانى معرفى مىكند كه بسماللّه را جزء سوره مىدانستهاند. البتّه در ابتداى سوره برائت (سوره توبه)، بسماللّه نيامده است كه به فرموده حضرت علىعليه السلام بخاطر آن است كه بسماللّه كلمه امان و رحمت است و با اعلام برائت از مشركين سازگار نيست.
بسماللّه
بسماللّه، نشانگر رنگ وصبغه الهى وبيانگر جهتگيرى توحيدى ماست.
بسماللّه، رمز توحيد و به نام ديگران رمز كفر و به نام خدا و ديگران نشانه شرك است. نه دركنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم و نه به جاى نام او نام ديگرى قرار دهيم. معناىِ «سَبِحّ اسْمَ رَبّك» آن است كه حتى اسم پروردگار نيز بايد از هر شريكى منزّه باشد.
بسماللّه، رمز بقا و دوام است و هرچه رنگ خدايى نداشته باشد فانى است. (188)
بسماللّه، رمز عشق به خدا و توكّل به اوست.
بسماللّه، رمز دورى از تكبر و اظهار عجز به درگاه خداست.
بسماللّه، رمز بيمهكردن كارها با نام خداست.
بسماللّه، رمز قداست بخشيدن به كارهاست.
بسماللّه، رمز ذكر و ياد هميشگى خداست كه خدايا ترا در هيچ حال فراموش نمىكنم.
بسماللّه، بيانگر هدف انسان است كه خدايا هدفم تو هستى، نه مردم، نه دنيا و نه هوسها.
بسماللّه، يعنى فقط و فقط از او استمداد مىجويم نه ديگران.
بسماللّه، بيانگر آن است كه محتواى سوره از مبدأ حق و مظهر رحمت نازل شده است.
مطالب مرتبط