دانلود تحقیق نظریه هارولد اینیس و فردیناندتونیس
مقدمه
اینیس در اثرش به نام سو گیر سلطه کتابت را در نظر دارد به عقیده او برتری کتابت بعد از قرن ۱۵ موجب کم رنگی و کاستی درس شفاهی شد . در چنین جامعه ای بسیاری از فعالیتهای ارتباطی انسان جدا از جمع و در خلوت صورت میپذیرد (مطالعه کتاب) و ملیت و ملی گرایی گسترش می یابد وی دوران سو گیری ارتباط را نامطلوب میداند و به ورای اثر خط و کتاب (تلویزیو ) نظر ویژه ای دارد به نظر اینیس تلویزیون موجب میشود که توازنی سالم بین حواس پدید آید و مشارکت جای گوشه گیری بنیشیند.
فردیناندتونیس : فیلسوف و جامعه شناس آلمانی معتقد است که در دنیا دو نوع گروه انسانی وجود دارد . گروهی که اجتماع نامیده میشود و گروهی که به جامعه معروف است . طبقه بندی دوگانه او بر اساس نوع اراده افراد و رابطه های ناشی از آن استوار است
۱- اجتماع : وی اجتماع را به عنوان نوعی زندگی اجتماعی عالی تعریف میکند و معتقد است هر فرد انسانی به عنوان عنصری از اعضای اجتماع بطور خود انگیخته وظایف خود را انجام میدهد . یعنی گروهها روابط افراد جنبه طبیعی ، غریزی و عاطفی دارد . بین افراد پیوندهای طبیعی ، خونی و خانوادگی برقرار است . و افراد به علت محدودیت مکانی و جمعیتی گروه همدیگر را میشناسند .
۲- جامعه : به عقیده وی در گروههای بزرگ انسانی که جامعه نامیده میشوند به سبب فراوانی و گوناگونی جمعیت روابط طبیعی ، خانوادگی و همبستگی های قبیله ای و قومی موجود نیست . افراد کثیری در سرزمین وسیعی که با هم زندگی میکنند هدفها و منافع معینی را پیگیری میکنند در این نوع جوامع که تکامل آن را در سرمایه داری میبینیم روح حسابگرانه چنان رشد میکند که هر کس برای خودش وجود دارد و افراد واحدهایی هستند که عملا میتوانند جای یکدیگر را بگیرند در این جوامع مالکیت خصوصی محترم است .
فلسفه رسانه از نگاه اینیس و مک لوهان
به سختی قابل تصور است که کسی از فلسفه رسانه صحبت کند و نامی از هارولد اینیس[۱] و مارشال مک لوهان[۲] نبرد. گذشته از این، بسیاری از کتاب هایی که در مورد فلسفه فناوری می نویسند مجبورند که به صورت تلویحی یا آشکار از این دو نفر نام ببرند. پدیدار شناسان مرتب از این دو نفر یاد می کنند و اکثرا تنها سعی می کنند که یک پانویس بر آرای آنها بنویسند یا اصلاحات کوچکی در نظرات آنها اعمال کنند. اجازه بدهید ببینیم این دو متفکر چه همفکری ها و چه اختلافاتی با هم داشته اند. در این نوشتار ابتدا شباهت ها و بعد تفاوت های این دو نفر بر شمرده و شرح داده می شوند.
هارولد اینیس و مارشال مک لوهان در یک زمینه رشد کردند. مک لوهان در برخی نوشته ها و جملات مشهورش از مارکس الهام گرفته بود اما بخش عمده نظریه های خود را بر مبنای عقاید اینیس بنا گذاشت که او هم از قضا کانادایی بود (باران و دیویس، ۲۰۱۱). اینیس در واقع استاد مک لوهان بود (ون لون، ۲۰۰۶) و از همان ابتدا به عقاید شاگردش مک لوهان علاقه مند شد. هر دو آنها در دانشگاه تورنتو درس خواندند و استاد شدند. مک لوهان وقتی دید اینیس یکی از کتاب های او را به عنوان منبع درسی برای دانشجویان سال چهارم اقتصاد معرفی کرده شگفت زده شد (واتسون، ۲۰۰۶). اینیس متولد ۱۸۹۶ بود و در سال ۱۹۵۲ درگذشت حال آنکه مک لوهان متولد ۱۹۱۱ بود و در سال ۱۹۸۰ در گذشت. یکی از دلایل اهمیت مک لوهان این است که او در زمانی نظریات خود را اعلام کرد که نگرش های فرهنگ گرایانه و پارادایم اثرات محدود در اوج قدرت خود بودند و اینیس هم با اینکه کمتر با فرهنگ گرایان درگیر بود، در همین فضا و علیه آن می نوشت.
اینیس و مک لوهان هر دو مخالف نگاه ابزار گرایانه به فناوری بودند. نگاه ابزارگرایانه به فناوری به این معناست که فناوری تنها یک وسیله است که می توان از آن خوب، بد، و یا موثر استفاده کرد (ساکالوفسکی، ۲۰۰۰). ابزارگرایی کمتر در میان متفکران علوم انسانی و بیشتر در علوم دقیقه و مهندسی هوادار دارد. عامه مردم هم معمولا ابزارگرا هستند. اما، فلاسفه به خوبی می دانند که فناوری ابزار صرف نیست و «بودن در جهان» ما را تعیین می کند. هارولد اینیس و مارشال مک لوهان هر دو مخالف ابزار گرایی بودند.
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 11
مطالب مرتبط