مقاله نقش‌ قدرت‌ و توسل‌ به‌ زور در روابط بین الملل

دانلود مقاله نقش‌ قدرت‌ و توسل‌ به‌ زور در روابط بین الملل
۱- مقدمه‌:
قدرت‌، نفوذ و اقتدار واژه‌هائی‌ هستند که‌ در دنیای‌ سیاست‌ زیاد شنیده‌ می‌شود لکن‌استفاده‌ از آن‌ منحصر به‌ این‌ قلمرو نیست‌. در تمام‌ سطوح‌ زندگی‌ اجتماعی‌ ما با عامل‌قدرت‌ سر و کار داریم‌: قدرت‌ متکی‌ به‌ قانون‌، قدرت‌ متکی‌ به‌ زور. قدرت‌ پاسبان‌ سرگذربرای‌ آنکه‌ خطای‌ رانندگی‌ شما را جریمه‌ کند یا ان‌ را با دیده‌ اغماض‌ بنگرد. قدرت‌ بقال‌ محل‌که‌ از فروش‌ شیر به‌ شما خودداری‌ کند. قدرت‌ یک‌ بوروکرات‌ خرده‌ پا که‌ شما را ساعتهادر صف‌ طویل‌ معظل‌ کرده‌ و یا روزها ازین‌ اداره‌ به‌ آن‌ اداره‌ پاس‌ بدهد. قدرت‌ امیر و وزرووکیل‌، قاضی‌، قدرت‌ جانی‌ دزد و آدم‌ کشی‌ که‌ با سلاح‌ سرد یا گرم‌ جان‌، مال‌ و ناموس‌شما را تهدید کند. قدرت‌ صاحبخانه‌ برای‌ آنکه‌ با توسل‌ به‌ شگردهای‌ مختلف‌ اثاثیه‌ وزندگی‌ شما را به‌ خیابان‌ بریزد. قدرت‌ طلبکار و رباخوار برای‌ آنکه‌ شما را روانه‌ زندان‌ کند.قدرت‌ خانم‌ خانه‌ برای‌ آنکه‌ اراده‌ خود را به‌ شوهر تحمیل‌ کند. قدرت‌ تنبیه‌ کردن‌، قدرت‌بخشیدن‌، قدرت‌ دوست‌ داشتن‌، قدرت‌ اعتراف‌ به‌ گناه‌…
سرمایه‌داری‌ که‌ با یک‌ تلفن‌ میلیونها دلار و ریال‌ را جابجا می‌کند. نیز نوعی‌ قدرت‌ واختیار اقتصادی‌ و مالی‌ دارد. مناسبات‌ فرمانده‌ با زیردست‌، کارفرما با کارگر، ارباب‌ بارعیت‌، حکومت‌ با مردم‌ نیز نوعی‌ رابطه‌ قدرت‌ است‌: قدرت‌ سازمانی‌، قدرت‌ اقناعی‌…
در سطح‌ بین‌المللی‌ نیز قدرت‌ و نفوذ و اقتدار بطرق دیگر مطرح‌ است‌. مثلاً مقامی‌ که‌اختیار اعلان‌ جنگ‌ یا صلح‌ را دارد دارای‌ قدرت‌ است‌؛ و یا دولتی‌ کهدارای‌ تکنولوژی‌ یاسلاح‌ منحصر بفردی‌ است‌ نیز دارای‌ نوعی‌ قدرت‌ می‌باشد: قدرت‌ تهاجمی‌، تدافعی‌، قدرت‌بازدارندگی‌…
قدرت‌ اقتصادی‌، قدرتنظامی‌، قدرت‌ سیاسی‌ و… بالاخره‌ قدرت‌ ملی‌ که‌ عناصر وعوامل‌ متعدد را در شمول‌ خود می‌گیرد، همه‌ اصلاحاتی‌ هستند که‌ در نوشته‌های‌ سیاسی‌،علمی‌ و محاورات‌ روزمره‌ و وسائل‌ ارتباط‌ جمعی‌ مکرراً بگوش‌ می‌خورد.
با وجود سادگی‌ ظاهری‌، عموماً درک‌ یکسان‌ و همأهنگی‌ از واژه‌ قدرت‌ بین‌ افرادوجود ندارد. برداشت‌ یک‌ سیاستمدار از قدرت‌ با استنباط‌ یک‌ حقوقدان‌ ازین‌ واژه‌ متفاوت‌است‌. تلقی‌ قدرت‌ نزد مردم‌ عامه‌ یا تعبیر آن‌ نزدیک‌ عالم‌ دانش‌ استراتژی‌ تفاوت‌ فاحش‌دارد. نقش‌ و اثر قدرت‌ نیز در سطح‌ جامعه‌ متفاوت‌ از کاربرد آن‌ در روابط‌ بین‌المللی‌ است‌.
علمای‌ سیاسی‌ سنت‌ گرا قدرت‌ را در مفهوم‌ عام‌ و کلی‌ آن‌ هم‌ به‌ عنوان‌ غایت‌ و هم‌وسیله‌ تلقی‌ نموده‌اند. در این‌ تعبیر قدرت‌ صرفاً به‌ میزان‌ اقتدار و توانائی‌ یک‌ طرف‌ د به‌اطاعت‌ واداشتن‌ طرف‌ دیگر است‌. از این‌ دیدگاه‌ تمام‌ حیات‌ جامعه‌ نتیجه‌ فعل‌ و انقعالات‌قدرت‌ در زمینه‌ها و درجات‌ مختلف‌ خلاصه‌ می‌گردد. نتیجه‌ عملی‌ این‌ نظریه‌ که‌ درمواردی‌ با بینش‌ رفتارگرایان‌ تعاطی‌ پیدا می‌کند این‌ است‌ که‌ در روابط‌ بین‌المللی‌ قدرت‌حاکم‌ وجود ندارد و یا لااقل‌ دولتهای‌ حاکم‌ هیچگونه‌ قدرتی‌ را بالاتر از قدرت‌ و حاکمیت‌خود به‌ رسمیت‌ نمی‌شناسند. در این‌ وادی‌ مبهم‌ برخی‌ معتقدند که‌ فقدان‌ قدرت‌ حاکم‌بین‌المللی‌ ضرورت‌ ایجاد یک‌ حکومت‌ جهانی‌ در چهارچوب‌ یک‌ قرارداد بین‌المللی‌ راایجاب‌ می‌کند. بالعکس‌ گروهی‌ دیگر از نظریه‌ تعادل‌ قدرت‌ در روابط‌ دولتهای‌ حاکم‌ ومستقل‌ طرفداری‌ می‌کنند. نظریه‌ بینابینی‌ نیز معتقد به‌ توسل‌ به‌ تدابیر دسته‌ جمعی‌ یاامنیت‌ گروهی‌ برای‌ مقابله‌ با قدرتهای‌ سرکش‌ و متجاوز می‌باشد.
آنچه‌ مسلم‌ است‌ نقش‌ قدرت‌ در سیاست‌ داخلی‌ متفاوت‌ از اثر آن‌ در سیاست‌ وروابط‌ بین‌المللی‌ است‌. در نظام‌ سیاسی‌ جامعه‌ ملی‌، قدرت‌ منحصراً در اختیار دولت‌ حاکم‌است‌ و براساس‌ قوانین‌ جاری‌ حق‌ مجازات‌ و تنبیه‌ بزهکاران‌ و گردن‌ کشان‌ و متجاوزین‌مشروعاً در انحصار نظام‌ حکومتی‌ است‌. درحالی‌ که‌ در حوزه‌ جامعه‌ بین‌المللی‌ حدود وثغور این‌ قدرت‌ و مشروعیت‌ اعمال‌ مجازات‌ و تنبیه‌ متجاوزین‌ در هاله‌ای‌ از ابهام‌ قرارگرفته‌ است‌ و با وجود ارگانهای‌ عدیده‌ بین‌المللی‌ و قوانین‌ مدّون‌ و غیره‌ مدوّن‌، قدرت‌حاکمه‌ای‌ همانند جامعه‌ ملی‌ وجود ندارد. برخی‌ حقوقدانان‌ با توسل‌ به‌ این‌ شیوه‌ نگرش‌حتی‌ معتقدند آنچه‌ که‌ بنام‌ حقوق بین‌الملل‌ از آن‌ یاد می‌کنیم‌ در واقع‌ حقوق بمفهوم‌ واقعی‌آن‌ نیست‌ زیرا در سطح‌ جهان‌ قدرت‌ فراملی‌ با تضمینات‌ ضروری‌ حقوقی‌ وجود ندارد.
اگر نظریه‌ سنتی‌ فقدان‌ قدرت‌ حاکم‌ در روابط‌ بین‌المللی‌ را مورد توجه‌ قرار دهیم‌درک‌ بسیاری‌ از مسائل‌ مبتلا به‌ جامعه‌ بشری‌ آسان‌تر می‌گردد. البته‌ این‌ طرز تلقی‌ بانظریات‌ نئومارکسیستی‌ درباره‌ ریشه‌های‌ قدرت‌ امپریالیستی‌ تفاوت‌ اصولی‌ دارد.ایده‌آلیست‌ها به‌ همان‌ اندازه‌ به‌ مسائل‌ ماهوی‌ و مقوله‌ قدرت‌ اهمیت‌ می‌دهند که‌رئالیست‌ها ولکن‌ با وجود نگرش‌ سنتی‌ هر دو گروه‌ به‌ مسئله‌ قدرت‌، استنتاج‌ آنها در این‌زمینه‌ متفاوت‌ است‌. ایده‌آلیست‌ها که‌ امنیت‌ گروهی‌ و دسته‌ جمعی‌ را متضمن‌ الزامات‌قانونی‌ تلقی‌ می‌کند، در عین‌ حال‌ معتقدند که‌ این‌ ساختار بر ملاحظاتی‌ معلول‌ قدرت‌ وبازدارندگی‌ نیز متکی‌ می‌باشد. نظریه‌ پردازان‌ رئالیست‌ مخالف‌ امنیت‌ دسته‌ جمعی‌ هستندلکن‌ منطق‌ این‌ پیشنهاد را می‌پذیرند.
نتیجه‌ مترتب‌ بر این‌ فرضیه‌ که‌ روابط‌ بین‌ دول‌ را ملاحظات‌ قدرت‌ معین‌ می‌کند،همواره‌ باین‌ موضوع‌ ختم‌ شده‌ که‌ مطالعه‌ سیاست‌ و حقوق بین‌الملل‌ کنکاش‌ در مقوله‌جنگ‌ و صلح‌ و کشمکش‌ بین‌ دولتهاست‌. شاید این‌ فرض‌ باطلی‌ نباشد زیرا آنچه‌ که‌ در عمل‌مشاهده‌ می‌کنیم‌ جز این‌ نیست‌. زیرا وقتی‌ به‌ اساسنامه‌ها و اقدامات‌ سازمانهای‌ بین‌المللی‌توجه‌ می‌کنیم‌ می‌بینیم‌ که‌ همواره‌ هدف‌ در جهت‌ محدود نمودن‌ زمینه‌ و انگیزه‌ قدرت‌طلبی‌و مهار نیروهای‌ مخرب‌ یا انحطارطلب‌ تنظیم‌ گردیده‌ است‌. حتی‌ نظریه‌های‌ روابط‌بین‌الملل‌ عموماً بر مبنای‌ رفتار قدرتهای‌ بزرگ‌ پایه‌گذاری‌ شده‌ است‌. در این‌ قواره‌، دولت‌در چهارچوب‌ مرزی‌ و قلمرو معینی‌ دارای‌ قدرت‌ حاکم‌ است‌ و در ارتباط‌ با سایر دولتهاعلی‌الاصول‌ مصون‌ از نفوذ و مستقل‌ عمل‌ می‌کند. وظیفه‌ آن‌ در داخل‌ برقراری‌ نظم‌عمومی‌، و دفاع‌ از منافع‌ و امنیت‌ در مقابل‌ تهدیدات‌ سایر قدرتها از خارج‌ می‌باشد. در این‌الگو، صلح‌ موقعی‌ بدست‌ می‌آید که‌ تعادل‌ قدرت‌ و یا بعبارت‌ دیگر بازدارندگی‌ سیاسی‌وجود داشته‌ باشد. این‌ نظام‌ همان‌ چیزیست‌ که‌ می‌توان‌ به‌ آن‌ قانون‌ جنگل‌ اطلاق کرد.یعنی‌ ضعیف‌ یا بایستی‌ بلعیده‌ شود و یا در کنار قوی‌ پناه‌ بگیرد و یا در نهایت‌ ضعفا درمقابل‌ اقویا با هم‌ متحد شده‌ وجلو نفوذ و تعدی‌ و تجاوز آنها را سد کنند.
آرمان‌ گرایان‌ و واقع‌ بینان‌ (یا به‌ عبارتی‌ ایده‌آلیستها و رئالیست‌ها) هریک‌ دیدگاه‌خاصی‌ از طیف‌ مقولات‌ اجتماعی‌ منجمله‌ منشاء نیروهای‌ محرکه‌ جامعه‌، فلسفه‌ وجود وقلمرو عمل‌ و قدرت‌ دارند و طرز تلقی‌ آنان‌ نیز از یکدیگر متمایز است‌. برای‌ آنکه‌ درک‌مطالبی‌ که‌ در سطور و فصول‌ آینده‌ خواهد آمد آسانتر گردد، این‌ دیدگاهها را به‌ اجمال‌ درجدول‌ صفحه‌ بعد خلاصه‌ کرده‌ایم‌.
انگیزه‌ قدرت‌طلبی‌ دولتها از منافع‌ ملی‌ نشئت‌ می‌گیرد. عموماً ماهیت‌ این‌ منافع‌ جنبه‌ادراکی‌ دارد و عناصر تشکیل‌ دهنده‌ آن‌ کم‌ و بیش‌ تابع‌ عواملی‌ هستند که‌ دولتها در بوجودآوردن‌ آن‌ دخالت‌ چندانی‌ نداشته‌اند. عوامل‌ جغرافیائی‌ از جمله‌ مهمترین‌ آنها می‌باشند. درنظام‌ جهانی‌، ما ضرورتاً با توده‌ای‌ که‌ محصول‌ جمع‌ کمّی‌ نظام‌های‌ مختلف‌ ملی‌ است‌سروکار نداریم‌. اصولاً فرآیند نظام‌های‌ ملی‌ در سیستم‌ روابط‌ بین‌المللی‌ الگوی‌ خاص‌خود را دارد که‌ شباهتی‌ با آحاد تشکیل‌ دهنده‌ آن‌ ندارد. ویژگی‌ جامعه‌ ملی‌ نظم‌ قانونی‌ وتابعیت‌ آن‌ از قدرت‌ مؤثر و مشروع‌ است‌. درحالیکه‌ در جامعه‌ بین‌المللی‌ اساس‌ بر هرج‌ ومرج‌ و اختلاف‌ است‌ واگر ترسی‌ وجود دارد ناشی‌ از قدرت‌ قانونی‌ (یا وجدان‌ واخلاق اجتماعی‌) نیست‌ بلکه‌ هراس‌ از جنگ‌ و مصائب‌ مترتب‌ بر آن‌ می‌باشد. اگر این‌ وحشت‌ ازبین‌ برود یا فرضاً به‌ پیروی‌ از ایدئولوژی‌ خاصی‌ ارزشهای‌ دیگری‌ در این‌ قلمرو حاکم‌ ومستولی‌ گردد، آنگاه‌ عامل‌ بازداندگی‌ و بیم‌ از عقوبت‌ و مصائب‌ جنگ‌ از بین‌ رفته‌ و رفتاردولتها در صحنه‌ روابط‌ بین‌المللی‌ دگرگون‌ می‌شود.
این‌ گفته‌ بیجائی‌ نیست‌ که‌ «وجه‌ تمایز جامعه‌ بین‌المللی‌ از سایر جوامع‌ اینست‌ که‌قدرت‌ آن‌ اعم‌ از سیاسی‌، اخلاقی‌، اجتماعی‌ در اعضاء آن‌ متمرکز است‌ و ضعف‌ آن‌ نمودی‌است‌ از این‌ قدرت‌». ملاحظات‌ فوق بخوبی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ مطالعه‌ نقش‌ قدرت‌ ومشروعت‌ آن‌ در جامعه‌ بین‌المللی‌ و جامعه‌ ملی‌ با درنظرگرفتن‌ منافع‌، اهداف‌ و موانع‌ ومحدودیتهای‌ آن‌، مقوله‌ای‌ دشوار و در عین‌ حال‌ ظریف‌ و حساس‌ می‌باشد. آنها که‌ سالیان‌دراز در این‌ راه‌ طی‌ مسیر کرده‌اند هنوز اندرخم‌ کوچه‌ مباحثات‌ اصولی‌ و مقدماتی‌ آن‌گرفتار آمده‌اند. بدیهی‌ است‌ که‌ این‌ نگارنده‌ نیز در این‌ وادی‌ ادعای‌ نوآوری‌ ندارد.
محتوای‌ این‌ کتاب‌ نیز در جهت‌ روشن‌ نمودن‌ جوانب‌ نظری‌ و عملی‌ موضوعات‌ فوق تدوین‌ گردیده‌ است‌. اگر در این‌ راستا نگارنده‌ کمترین‌ توفیقی‌ حاصل‌ نماید، بدون‌ شک‌ به‌هدف‌ خود از نارش‌ این‌ سطور نائل‌ آمده‌ است‌.
فصول‌ اول‌ و دوم‌ سعی‌ در تعریف‌ قدرت‌، انگیزه‌ کسب‌ وتفکیک‌ مفاهیم‌ آن‌ ازدیدگاههای‌ مختلف‌ دارد. بررسی‌ روند توسعه‌ قدرت‌ و سیاست‌ و فرآیندهای‌ تاریخی‌برخورد اندیشه‌های‌ سیاسی‌ و فلسفی‌ زمینه‌ درک‌ مفاهیم‌ این‌ دو مقوله‌ اجتماعی‌ را فراهم‌خواهد آورد.
در فصل‌ سوم‌، نقش‌ قدرت‌ در نظام‌ جامعه‌ مطرحمی‌ باشد. در این‌ قسمت‌، حکومت‌بعنوان‌ دستگاهقدرت‌ نهاد یافته‌، اساس‌ و اصول‌ مشروعیت‌ قدرت‌، روابط‌ آن‌ با مردم‌ وعوامل‌ توسعه‌ یا انحطاط‌ و زوال‌ آن‌ و همچنین‌ کیفیت‌ موازنه‌ و کنترل‌ ابزار قدرت‌ درجامعه‌ مورد تحلیل‌ قرار می‌گیرد. فصل‌ چهارم‌، مسلک‌ و مبانی‌ عقیدتی‌ قدرت‌ را بررسی‌می‌کند. موضوع‌ تضاد، رقابت‌ و تقابل‌ قدرت‌ در چهارچوب‌ واحدهای‌ سیاسی‌ مختلف‌ درطیف‌ ایدئولوژی‌ و مسلکهای‌ گوناگون‌، از جمله‌ مسائلی‌ است‌ که‌ در تکمیل‌ مبحث‌ فصل‌قبل‌، ابعاد و زوایای‌ دیگر قدرت‌ در جامعه‌ را روشن‌ می‌سازد. در این‌ فصل‌ بخش‌ مجزائی‌به‌ بررسی‌ مبانی‌ و نقش‌ قدرت‌ در ایدئولوژی‌ اسلامی‌ اختصاص‌ داده‌ شده‌ است‌.
قدرت‌ و ژئوپلتیک‌ موضوع‌ فصل‌ پنجم‌ است‌ که‌ در آن‌ عوامل‌ و عناصر مختلف‌قدرت‌ ملی‌ مشروحاً مورد بررسی‌ قرار می‌گیرد. مطالعه‌ این‌ فصل‌ روشن‌ خواهد ساخت‌که‌ چگونه‌ می‌توان‌ ادعا کرد یک‌ کشور دارای‌ قدرت‌ است‌ و چه‌ عوامل‌ طبیعی‌، جغرافیائی‌،مادی‌ و معنویدر بوجود آوردن‌ قدرت‌ نظامی‌ مؤثرند با تکیه‌ بر مسئله‌ سیاست‌ دفاعی‌امنیت‌ و استراتژی‌ را مورد تحلیل‌ قرار خواهد داد. در همین‌ فصل‌ بحث‌ مختصری‌ درارتباط‌ با سیاست‌ کسب‌ برتری‌ نظامی‌ در اقلیم‌های‌ سه‌ گانه‌ دریائی‌، زمینی‌، هوائی‌ همراه‌با نقد اندیشه‌های‌ نظریه‌ پردازانی‌ مانند «ماهان‌» و «مکیندر» ارائه‌ خواهد شد.
در فصل‌ هفتم‌ چشم‌ انداز قدرت‌ در روابط‌ جاری‌ بین‌الملل‌ با تأکید بر مسائل‌ ملموس‌خاورمیانه‌ و خلیج‌ فارس‌ تحلیل‌ می‌گردد. بالاخره‌ در یک‌ نتیجه‌گیری‌ کلی‌، شاخصهای‌ارزیابی‌ و محاسبه‌ قدرت‌، محدودیتهای‌ کاربرد آن‌، توازن‌ و بازدارندگی‌ و مقوله‌ قدرت‌ واخلاق مورد بررسی‌ اجمالی‌ قرار می‌گیرد.
با اذعان‌ به‌ اینکه‌ فصول‌ نهائی‌ این‌ کتاب‌ هنوز برای‌ توسعه‌ و بسط‌ موضوعات‌ جای‌خالی‌ فراوان‌ دارد، امید است‌ در آینده‌ بتوانم‌ در فرصتی‌ بهتر حق‌ مطلب‌ را بنحو بایسته‌ اداکرده‌ و بیاری‌ خدا نسبت‌ به‌ تکمیل‌ بحثهائیکه‌ در شرایط‌ فعلی‌ به‌ علت‌ تراکم‌ کار میسرنگردید اقدام‌ نمایم‌.

۲- پدیده‌ قدرت‌:
برتر اندراسل‌ معتقد است‌ که‌ «قوانین‌ علم‌ حرکات‌ جامعه‌ قوانینی‌ هستند که‌ فقط‌برحسب‌ قدرت‌ قابل‌ تبیین‌اند نه‌ برحسب‌ این‌ یا آن‌ شکل‌ از قدرت‌» در همین‌ راستا اومی‌گوید «برای‌ کشف‌ این‌ قوانین‌ لازم‌ است‌ که‌ نخست‌ اشکال‌ مختلف‌ قدرت‌ را طبقه‌بندی‌کنیم‌ و سپس‌ به‌ مطالعه‌ نمونه‌های‌ تاریخی‌ مهمی‌ بپردازیم‌ که‌ نشان‌ می‌دهند چگونه‌سازمانها و افراد بر زندگی‌ مردمان‌ تسلط‌ یافته‌اند. راسل‌ در این‌ موضع‌گیری‌ فلسفی‌جهانی‌ از قدرت‌ را مورد توجه‌ قرار می‌دهد که‌ بقول‌ خود وی‌ در کشف‌ قوانین‌ علم‌ دراجتماع‌ به‌ او کمک‌ می‌کند. رئالیست‌های‌ سنت‌ گرا نیز نیروهای‌ محرکه‌ را در جامعه‌ وروابط‌ بین‌الملل‌ در مفهوم‌ قدرت‌ جستجو می‌کنند. نوگراها یا مدرنیست‌ها هم‌ ازین‌ قافله‌جدا نیستند و مناسبات‌ قدرت‌ را سرچشمه‌ مراودات‌ بین‌المللی‌ به‌ حساب‌ آورده‌اند.
میل‌ به‌ قدرتدر انسان‌ حدودی‌ نمی‌شناسد، زیرا برخلاف‌ سایر موجودات‌ زنده‌،آدمیزاد قدرت‌ را نه‌ تنها برای‌ بقاء و استمرار حیات‌ طلب‌ می‌کند بلکه‌ هنگامی‌ که‌ بحد کفایت‌از آن‌ برای‌ ادامه‌ حضور در صحنه‌ زندگی‌ دست‌ یافت‌ و خاطرش‌ از بابت‌ نیازهای‌ اولیه‌مانند خوراک‌ و خواب‌ و اطفاء غرایز طبیعی‌ راحت‌ شد آنگاه‌ بفکر مدارج‌ بالاتر از تأمین‌خواسته‌ها مانند کسب‌ حیثیت‌ و مقام‌ و نفوذ و ایجاد سلطه‌ می‌افتد.
تجلیّات‌ قدرت‌ در فرد متفاوت‌ از آثار آن‌ در گروه‌ است‌. همچنان‌ که‌ نقش‌ قدرت‌ درجامعه‌ داخلی‌ با آثار آن‌ در جامعه‌ بین‌المللی‌ تفاوت‌ دارد. کانت‌ معتقذ است‌ که‌ «انسان‌خصلتی‌ غیراجتماعی‌ دارد که‌ محرک‌ وی‌ در سوق دادن‌ همه‌ چیز بسوی‌ خود خویشتن‌است‌. چنین‌ انسانی‌ ذاتاً برای‌ دست‌ یافتن‌ به‌ تمایلات‌ خود، امر اجتماعی‌ قدرت‌ و اجبارات‌ ومحدودیتهای‌ مربوطه‌ را نادیده‌ می‌گیرد. اما از آنجا که‌ انسان‌ مجرد در صحنه‌ متلاطم‌زندگی‌ قادر به‌ هیچ‌ کاری‌ نیست‌، لذا به‌ تجربه‌ درمی‌یابد که‌ برای‌ اطفای‌ تمایلات‌ وخواسته‌ها ناگزیر از قبول‌ واقعیت‌ دیگریست‌ که‌ در تشکل‌ گروهی‌ در جامعه‌ بصورت‌قدرت‌ متجلی‌ می‌گردد. بدین‌ ترتیب‌ هیجان‌ ناشی‌ از قدرت‌ گروه‌، انگیزه‌ برای‌ فرد ایجادمی‌کند که‌ در راه‌ کسب‌ آن‌ بطرق مختلف‌ بکوشد.
قدرت‌ اجتماعی‌ هنگامی‌ روی‌ فرد سنگینی‌ می‌کند که‌ با عواطف‌ و انفعالات‌ آن‌ درتضاد باشد. در جامعه‌ بین‌المللی‌ نیز همین‌ ویژگی‌ برقرار است‌، منتها در اشکال‌ و قالب‌های‌دیگر. در جامعه‌ قدرت‌ بصور مختلف‌ ظاهر می‌گردد، لکن‌ منشاء آن‌ معمولاً از فرد یا گروه‌افراد می‌باشد. حتی‌ از دیدگاه‌ متافیزیکی‌، تجلی‌ عینی‌ قدرت‌ در جامعه‌، جول‌ محور انسان‌و یا مردم‌ است‌، درحالی‌ که‌ منشاء قدرت‌ ممکن‌ است‌ در ذات‌ لایزال‌ و پروردگار عالم‌جستجو شود.
ماکس‌ وبر بر تمایز مفهوم‌ قدرت‌ – از سلیه‌، اولی‌ را امکان‌ (یا شانسی‌) تلقی‌ می‌کند«که‌ فاعل‌ برای‌ تحمیل‌ اراده‌ خویش‌ بر دیگری‌، حتی‌ در صورت‌ مقاومت‌ او، داراست‌.» بدین‌ترتیب‌ قدرت‌ در چهارچوب‌ یک‌ رابطه‌ نابرابر اجتماعی‌ قرار می‌گیرد. فاعلان‌ ممکن‌ است‌اشخاص‌ باشند یا گروهها و در مفهوم‌ گسترده‌تر دولتها. و بر تفاوت‌ بین‌ قدرت‌ وسلطه‌ رادر فلسفه‌ و نهاد مشروعیت‌ آنها جستجو می‌کد. ازین‌ دیدگاه‌، عامل‌ قدرت‌ ضروتاً مشروع‌،یا تبعیت‌، اجباراً در حکم‌ وظیفه‌ نیست‌، درحالی‌ که‌ در مورد سلطه‌ اطاعت‌ علی‌الاصول‌مبتنی‌ بر پذیرش‌ کسانی‌ است‌ که‌ از فرمان‌ داده‌ شده‌ تبعیت‌ می‌کنند. مشروعیت‌ اعمال‌قدرت‌ و سلطه‌ در گروه‌بندی‌ سیاسی‌ ماکس‌ وبر متجلی‌ می‌شود و به‌ عقیده‌ او دولت‌ وحکومت‌ تنها مرعی‌ است‌ که‌ در جامعه‌ انحصار کاربرد زور و اعمال‌ اجبار جسمانی‌ را دردست‌ دارد.
از نظر ماکس‌ وبر هنگامی‌ که‌ قدرت‌ سیاسی‌ با قدرت‌ روحانی‌ درهم‌ آمیخته‌می‌شود، یعنی‌ زمانی‌ که‌ قدرت‌ مرجعیت‌ و منشاء خود را در عنصر فوق بشری‌ و الهی‌جستجو می‌کند، اطاعت‌ از چنین‌ قدرتی‌ کمتر تحت‌ تأثیر اجبار جسمانی‌ قرار می‌گیرد، بلکه‌عامل‌ اخلاق و انگیزه‌های‌ فرادنیائی‌ و ارزشهای‌ معنوی‌ بر آن‌ حاکم‌ می‌گردد.
ماکس‌ وبر سه‌ نوع‌ سلطه‌ را از هم‌ تفکیک‌ می‌کند: عقلانی‌، سنیت‌ و جاذبه‌ای‌ یاکراماتی‌. هریک‌ ازین‌ انواع‌ مبتنی‌ بر خصلت‌ ویژه‌ انگیزشی‌ است‌ که‌ اطاعتیا فرمانبرداری‌از آن‌ سرچشمه‌ می‌گیرد. نوع‌ اول‌ و دوم‌ بترتیب‌ بر محور ایمان‌ به‌ مشروعیت‌ قانونی‌ یاسنتی‌ مقام‌ حاکم‌ است‌ و نوع‌ سوم‌ از گونه‌ای‌ جاذبه‌ فردی‌ و شخصی‌ نشئت‌ می‌گیرد که‌ درمقطعی‌ از تاریخ‌ و مرحله‌ای‌ از زندگی‌ سیاسی‌ جامعه‌ با ظهور چهره‌ای‌ استثنائی‌ بروزمی‌کند. قدرت‌ یا سلطه‌ کراماتی‌ ممکن‌ است‌ در جهت‌ تعالی‌ یا سقوط‌ و اضمحلال‌ کشور یاجامعه‌ای‌ بکار گرفته‌ شود.
نزد راسل‌، قدرت‌ در علوم‌ اجتماعی‌ همان‌ مفهوم‌ انرژی‌ در علم‌ فیزیک‌ را تداعی‌می‌کند. او معتقد است‌ که‌ قدرت‌ مانند انرژی‌ اشکال‌ گوناگون‌ دارد، همچون‌ ثروت‌، سلاح‌،نفوذ معنوی‌، مقام‌ واقتدار ناشی‌ از شکل‌ و موقعیت‌ اجتماعی‌ و غیره‌. در عین‌ حال‌ به‌ باوراو، همانگونه‌ که‌ تحقیق‌ درباره‌ اشکال‌ مختلف‌ انرژی‌ در مراحل‌ خاص‌ ناقص‌ است‌،نظریه‌پردازی‌ در مورد صور گوناگون‌ قدرت‌ نیز امری‌ بیحاصل‌ و ناکامل‌ می‌باشد. او به‌آنها که‌ قدرت‌ اقتصادی‌ را منشاء قدرت‌ قلمداد کرده‌اند می‌تازد و مدعی‌ است‌ که‌ بین‌قدرتهای‌ مختلف‌ در جامعه‌ یک‌ رابطه‌ علت‌ و معلولی‌ وجود دارد. یعنی‌ بعبارت‌ دیگر مثلاًثروت‌ یا قدرت‌ اقتصادی‌ ممکن‌ است‌ از قدرت‌ نظامی‌ ناشی‌ شود و یا از قدرت‌ نفوذ عقیده‌.
زمینه‌های‌ گرایش‌ به‌ قدرت‌ نیز گوناگون‌اند و دامنه‌ آن‌ نزد اشخاص‌ مختلف‌ متفاوت‌است‌. نزد برخی‌ عشق‌ به‌ شهرت‌، آسایش‌، لذت‌، محبوبیت‌ و تأیید دیگران‌ نیروی‌ محرکه‌برای‌ دستیابی‌ به‌ قدرت‌ است‌. آنها که‌ دستشان‌ از همه‌ جا کوتاه‌، و ضعف‌ اخلاقی‌ و روانی‌دارند نیز بنوعی‌ دیگر جذب‌ کانونهای‌ قدرت‌ میگردند. همین‌ گروه‌ اخیر هستند که‌ دردورانهای‌ مختلف‌ تاریخ‌ باعث‌ انحراف‌ و فساد قدرتمندان‌ و زورمداران‌ شده‌اند. این‌چاپلوسان‌ و نوکر صفتان‌ نیز نوعی‌ نقش‌ در تاریخ‌ جوامع‌ ایفا می‌کنند. برعکس‌ قدرتمندان‌و طالبان‌ زورورز که‌ گاه‌ با جسارت‌ و گستاخی‌ و یا با مهارت‌ و سیاست‌ و یا نیروی‌ بازو وتدبیر جنگ‌ صفحات‌ تاریخ‌ را رقم‌ زده‌اند، چاکران‌ آنها مانند مگسان‌ گرد شیرینی‌ با نقش‌منفی‌ و زبون‌ خود موجبات‌ فساد و سقوط‌ آنها را فراهم‌ آورده‌اند. با نگاهی‌ گذرا به‌ تاریخ‌کشور خودمان‌ نمونه‌های‌ فراوان‌ از این‌ دور باطل‌ را می‌توانیم‌ ملاحظه‌ کنیم‌.

۳- انگیزه‌ کسب‌ قدرت‌:
از نظر علم‌ رفتار و سلوک‌، انگیزه‌ کسب‌ قدرت‌ را می‌توان‌ در محرکهای‌ مختلفی‌ که‌از درون‌ یا بیرون‌ انسان‌ در جامعه‌ نشئت‌ می‌گیرد جستجو کرد. دانشمندان‌ و فلاسفه‌ علم‌اجتماع‌ از محرکها و انگیزه‌های‌ گوناگونی‌ با تعدد و تنوع‌ فراوان‌ برای‌ حس‌ یا غریزه‌ سیطه‌و تفوق و برتری‌ جوئی‌ یاد کرده‌اند. بعقیده‌ گروهی‌، برخی‌، از محرکها دارای‌ اساس‌ و پایه‌فطری‌ می‌باشند، ولی‌ در سایه‌ تجارب‌ و آگاهیهای‌ فردی‌ و اکتسابات‌ در محیط‌ و جامعه‌شکل‌ و مسیر و تجلی‌ ویژه‌ای‌ به‌ خود می‌گیرند. این‌ همان‌ تقسیم‌بندی‌ محرکهای‌ اولیه‌ وثانویه‌ روان‌شناسی‌ امروز است‌ که‌ قرنها قبل‌ نیز وسیله‌ فیسلوف‌ و دانشمند ایرانی‌ امام‌محمد غزالی‌ (۴۵۰-۵۰۵ هجری‌ قمری‌) در چهار طبقه‌ بشرح‌ زیر عنوان‌ شده‌ است‌:
الف‌ – تمایلات‌ بهیمی‌: مانند علاقه‌ شدید به‌ خوردن‌ و حرص‌ بر اجراء تمایلات‌جنسی‌. به‌ عقیده‌ غزّالی‌ این‌ تمایلات‌ یک‌ رشته‌ صفات‌ اخلاقی‌ را مانند وقاحت‌، بی‌شرمی‌،خبث‌ و پلیدی‌ درونی‌، بخل‌ و تبذیر، طمع‌، تملق‌ و چاپلوسی‌ برای‌ انسان‌ به‌ ارمغان‌ می‌آورد.
ب‌ – تمایلات‌ سبعی‌ یا غضبی‌: مانند عداوت‌ و کینه‌ و خشم‌ که‌ از ناحیه‌ آن‌، استعداد وآمادگیها و صفات‌ اخلاقی‌ از قبیل‌ میل‌ به‌ تهاجم‌ و یورش‌ و غضب‌ بثمر می‌رسد.
ج‌ – تمایلات‌ شیطانی‌: که‌ نتیجه‌ آن‌ حیله‌ و نیرنگ‌ و مکر و فریب‌ می‌باشد.
د – تمایلات‌ ربّانی‌: که‌ تجلیات‌ آن‌ یکنوع‌ شوق انسان‌ برای‌ نیل‌ به‌ صفات‌ اعلای‌ الهی‌می‌باشد وخصوصیاتی‌ از قبیل‌ کبر و فخر و مباهات‌، علاقه‌ به‌ جلب‌ ستایش‌ دیگران‌،سرافرازی‌، دوام‌ حیات‌ و خلود، استعلاء و سیطره‌طلبی‌ و برتری‌ جوئی‌، ازین‌ تمایلات‌ریشه‌ می‌گیرد. علاقه‌ به‌ علم‌ و حکمت‌ قطع‌ و یقین‌ و احاطه‌ به‌ حقایق‌ موجودات‌ نیز ازتجلیات‌ همین‌ امیال‌ است‌.
غزالی‌ به‌ اشکال‌ دیگری‌ نیز محرکها و انگیزه‌های‌ درونی‌ را بر محور وجود حسب‌بقاء در موجود زنده‌ دسته‌بندی‌ کرده‌ است‌. ازین‌ دیدگاه‌ تمایل‌ به‌ دوام‌ وجود و گیز ازنابودی‌ منجر به‌ تلاش‌ وتکاپوی‌ دائمی‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌ و ثروت‌ و شهرت‌ می‌گردد.
بشر هنگامی‌ در راه‌ تحصیل‌ قدرت‌ کوشش‌ می‌کند که‌ درصدد دست‌ یافتن‌ به‌موضع‌، مقام‌، حیثیت‌، ثروت‌، نفوذ و تسلط‌… بالاتر از آنچه‌ که‌ هست‌ یا دارد برآید. برای‌ این‌منظور انسان‌ مدنی‌ الطبع‌ در جامعه‌ خویش‌ شروع‌ به‌ نظاره‌، محاسبه‌ و یافتن‌ راه‌ کارهائی‌می‌کند که‌ او را در طریق‌ نیل‌ به‌ اهدافش‌ کمک‌ کند. برخی‌ ازین‌ اشخاص‌ نیز برای‌ اطفاءامیال‌، دستیابی‌ به‌ اهداف‌ و بالاخره‌ قدرت‌، به‌ زندگی‌ سیاسی‌ روی‌ می‌آورند.
میزان‌ مشارکت‌ مردم‌ در زندگی‌ سیاسی‌ تفاوت‌ دارد. برخی‌ صرفاً جریانات‌سیاسی‌ را دنبال‌ می‌کند، برخی‌ دیگر نسبت‌ به‌ آن‌ بی‌تفاوت‌ هستند، بعضی‌ نیز شدیداًدرگیر آن‌ می‌شوند. بویژه‌ در جوامعی‌ که‌ حکمتها فرصت‌ پرورش‌ و بروز افکارآزادیخواهی‌، تجددطلبی‌ و میدان‌ رقابت‌ سیاسی‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌ افراد جامعه‌ را فراهم‌می‌آورند، انگیزه‌ دخالت‌ و جوان‌ در این‌ قلمرو بیشتر وجود دارد. در جوامع‌ بسته‌، غیردموکراتیک‌ کهتحت‌ سلطه‌ قدرت‌های‌ مستبد، خودکامه‌ و انحصارطلب‌ قرار می‌گیرند،امکان‌ ایجاد چنین‌ فضائی‌ کمتر میسر است‌ و معمولاً اینگونه‌ حکومت‌ها فقط‌ با زورسرنیزه‌ و خشونت‌، کودتا و نظامیگری‌ سرنگون‌ می‌شوند و جای‌ خود را، نه‌ بطرق مسالمت‌آمیز بلکه‌ با خونریزی‌ و اغتشاش‌ و جنگ‌ داخلی‌، به‌ فرد یا گروه‌ مستبد وقدرت‌طلب‌ دیگری‌ واگذار می‌کنند.
جدای‌ از این‌ ملاحظات‌، کلاً برخی‌ اشخاص‌، بدلائلی‌ که‌ شاید از ذات‌ و روان‌ واکتسابات‌ اجتماعی‌ آنها سرچشمه‌ می‌گیرد، در راه‌ رسیدن‌ به‌ قدرت‌ از دیگران‌ مهاجم‌تر وانحصار طلب‌تر می‌باشند. البته‌ همه‌ آنها بقدرت‌ نمی‌رسند، زیرا کسب‌ قدرت‌ نیز خودوابسته‌ به‌ عوامل‌ گوناگونی‌ است‌ که‌ در همه‌ جا و همه‌ کس‌ بطور برابر یافت‌ نمی‌شود.برخی‌ اشخاص‌ بدون‌ آنکه‌ زحمت‌ کسب‌ قدرت‌ را بخود بدهند، باین‌ پدیده‌ دست‌ پیدامی‌کنند. مانند کسانی‌ که‌ از راه‌ میراث‌ (خواه‌ اقتصادی‌ یا سیاسی‌) اهرم‌های‌ قدرت‌ آماده‌ای‌را در دست‌ می‌گیرند. بدین‌ ترتیب‌ است‌ که‌ خانواده‌های‌ بزرگ‌ و مشهور را کفلر و کندی‌ ومشابهین‌ آنها در نقاط‌ مختلف‌ دنیا دفعتاً خود را بانکدار یا نفوذ یا سیاستمدار پرقدرت‌درمی‌یابند. حتی‌ در حکومتهای‌ دموکراتیک‌، سیاستمداران‌ محبوب‌ که‌ دارای‌ جاذبه‌شخصی‌ یا خانوادگی‌ می‌باشند، قدرت‌ را در خانواده‌ خود دست‌ به‌ دست‌ می‌کنند. شایدمورد هندوستان‌ با بافت‌ حکومتی‌ خاص‌ که‌ بزرگترین‌ دموکراسی‌ دنیا به‌ شمار می‌آید، وبقدرت‌ رسیدن‌ جوان‌ خلبانی‌ بنام‌ راجیو گاندی‌ – پسر خانم‌ گاندی‌، که‌ وسیله‌ تعدادی‌سیک‌ افراطی‌ مخالف‌ ترور شد، مثال‌ خوبی‌ در این‌ خصوص‌ باشد.
خیلی‌ از اوقات‌ دیده‌ شده‌ پزشکان‌ حاذقی‌ که‌ مالاً حرفه‌ پزشکی‌ آنها را اقناع‌نمی‌کرده‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌ سیاسی‌ بهاحزاب‌ و سمت‌های‌ دولتی‌ که‌ هیچ‌ ربطی‌ به‌ این‌حرفه‌ ندارد، روی‌ آورده‌اند؛ در حال‌ حاضر نیز ما مواردی‌ ازین‌ قبیل‌ را شاهد هستیم‌.
در جوامع‌ باز یک‌ هنرپیشه‌ سینما می‌تواند مدارج‌ نردبان‌ ترقی‌ را تا استقرار در کاخ‌سفید واشنگتن‌ طی‌ کند. البته‌ شرط‌ قرار گرفتن‌ در میدان‌ مسابقه‌ رقابت‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌سیاسی‌ در این‌ جوامع‌ داشتن‌ پول‌ و ثروت‌ است‌، زیرا مثلاً در آمریکا ندرتاً یک‌ کاندیدای‌فقیر به‌ کرسی‌ کنگره‌ یا یک‌ مقام‌ بالای‌ دولتی‌ دست‌ پیدا می‌کند. این‌ نقیصه‌ مورد قبول‌ خوداین‌ جوامع‌ نیز می‌باشد و در سالهای‌ اخیر قونینی‌ به‌ تصویب‌ رسیده‌ که‌ اگر مثلاً فلان‌کاندیدائی‌ بتواند مقداری‌ پول‌ با کمک‌ و حمایت‌ مردم‌ جمع‌آوری‌ کند، دولت‌ مکلف‌ است‌امکانات‌ تکمیلی‌ جهت‌ تبلیغات‌ و برگزاری‌ انتخابات‌ برای‌ او مهیا نماید.
قدرت‌طلبی‌ همواره‌ برای‌ اطفاء غریزه‌ و شهوت‌ فردی‌ نیست‌. گاهی‌ اوقات‌ اشخاص‌درصدد کسب‌ قدرت‌ سیاسی‌، معنوی‌ یا مادی‌ برمی‌آیند برای‌ آنکه‌ همنوعان‌ خود را درجامعه‌ به‌ سمت‌ اهداف‌ متعالی‌ هدایت‌ کنند یا آنکه‌ ارزشهای‌ خاصی‌ را بر جامعه‌ حکمفرمانمایند. پس‌ نمی‌توان‌ بطور مطلق‌ گفت‌ که‌ کوشش‌ در جهت‌ دستیابی‌ به‌ قدرت‌ همواره‌شیطانی‌ یا برعکس‌ همواره‌ انسانی‌ است‌ بلکه‌ در این‌ وادی‌ از هر دو خصوصیت‌ ممکن‌است‌ وجود داشته‌ باشد.
برخی‌ اشخاص‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌ سرمایه‌گذاری‌ بیشتری‌ می‌کنند. البته‌ نوع‌ این‌سرمایه‌گذاری‌ها متفاوت‌ است‌. مثلاً شخصی‌ که‌ برای‌ اشغال‌ کرسی‌ وکالت‌ یا قضاوت‌یاوزارت‌ از همان‌ اوان‌ جوانی‌ رو به‌ تحصیل‌ و کسب‌ علم‌ و معرفت‌ الاجتماع‌، برای‌ درک‌جامعه‌ و دنیائی‌ که‌ او در آینده‌ می‌خواهد در آن‌ نقش‌ فعال‌ داشته‌ باشد، می‌پردازد با فردی‌که‌ بدون‌ تحمل‌ زحمت‌ و مرارت‌ می‌خواهد به‌ این‌ مقام‌ها دست‌ پیدا کند را با هم‌ مقایسه‌کنید. آن‌ یکی‌ از جان‌ و مغز و اعصاب‌ خود مایه‌ می‌گذارد و این‌ یکی‌ از راه‌ یان‌ بر باچاپلوسی‌ و دغل‌ کاری‌، تظاهر و زد و بند و پارتی‌ بازی‌ سعی‌ در نیل‌ به‌ مقام‌ دارد. بدیهی‌است‌ هنگامیکه‌ این‌ دو نفر در پشت‌ میزهای‌ پرمقام‌ خود تکیه‌ می‌زنند، دید متفاوتی‌ نسبت‌به‌ مسائل‌ جاعه‌ و دیگران‌ خواهند داشت‌. کسی‌ که‌ به‌ عنف‌ و دروغ‌ و تظاهر مقامی‌ را بدست‌آورده‌ از هیچ‌ کوششی‌ و توسل‌ به‌ هرگونه‌ حربه‌ای‌ برای‌ حفظ‌ موقعیت‌ خود و باقی‌ ماندن‌در قدرت‌ دریغ‌ نمی‌کند. بدون‌ تردید هیچ‌ دسته‌ از اشخاص‌ باعث‌ فساد و سرخوردگی‌ ورکود اخلاقی‌ جامعه‌ می‌شوند.
شاید بتوان‌ قدرت‌طلبی‌ را یک‌ انگیزه‌ طبیعی‌ بشر تلفی‌ نمود، چه‌ در سطح‌ جامعه‌کوچک‌ و چه‌ در رده‌ جامعه‌ جهانی‌، کوشش‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌ تا آنجا که‌ از مسیر اخلاقی‌ ووجدان‌ متعارف‌ منحرف‌ نگردیده‌ مشروع‌ و قابل‌ قبول‌ است‌. لکن‌ وقتی‌ در طریق‌ دستیابی‌به‌ قدرت‌ چشم‌ روی‌ تمام‌ ارزشهای‌ پذیرفته‌ شده‌ انسانی‌ و حقوقی‌ و اخلاقی‌ گذارده‌می‌شود، آنگاه‌ مشروعیت‌ عمل‌ زیر سئوال‌ می‌رود.
وقتی‌ فرددر جامعه‌ با زد و بند و توطئه‌، تطمیع‌ و توسل‌ به‌ انواع‌ حربه‌های‌غیرانسانی‌ و غیراخلاقی‌ باصطلاح‌ زیرپای‌ رقبای‌ خود را خالی‌ می‌کند. برای‌ آنکه‌ بقدرت‌بیشتری‌ نائل‌ آید، یا هنگامی‌ که‌ دولت‌ قدرتمندی‌ با رخنه‌ در شئون‌ کشور دیگر و از طریق‌براندازی‌ و رشوه‌ و فساد درصدد ساقط‌ کردن‌ حکومت‌ قانونی‌ آن‌ برمی‌آید، بسختی‌می‌توان‌ مشروعیت‌ آن‌ مقام‌ یا آن‌ دستگاه‌ حکومتی‌ را پذیرفت‌.
هنگامی‌ که‌ بین‌ قدرت‌ فردی‌ و قدرت‌ تشکیلاتی‌ یا نهادی‌ تفکیک‌ قائل‌ می‌شویم‌ به‌ دومقوله‌ جدا از هم‌ که‌ ممکن‌ است‌ بعضاً با هم‌ منطبق‌ گردند توجه‌ می‌نمائیم‌. مکرراً در جهان‌سوم‌ شاهد هستیم‌ که‌ شخصی‌ بطریق‌ قانونی‌ و مشروع‌ فرضاً حکومت‌ را بدست‌ می‌گیردولکن‌ هنگامی‌ که‌ دوره‌ آن‌ پایان‌ می‌یابد و یا مردم‌ از عملکرد او راضی‌ نیستند و شانس‌انتخاب‌ مجددش‌ از بین‌ می‌رود، حاکم‌ قدرت‌ چشده‌ حاضر نمی‌شود. بطریق‌ مسالمت‌آمیزاختیارات‌ قانونی‌ را بدیگری‌ تفویض‌ کند. در اینجاست‌ که‌ او بقول‌ راسل‌ با توسل‌ به‌ زور وخشونت‌ از مردم‌ اطاعت‌ می‌خواهد و سعی‌ می‌کند که‌ تسلیم‌ را به‌ یک‌ وظیفه‌ اجتماعی‌ مبدل‌سازد.
برتر اندراسل‌ برای‌ چنین‌ قدرتی‌ که‌ رضایت‌ توده‌ مردم‌ را دربرندارد اصطلاح‌«قدرت‌ برهنه‌» را به‌ کار برده‌ است‌. او معتقد است‌ که‌ «این‌ همان‌ قدرتی‌ است‌ که‌ قصاب‌ برگوسفند دارد، یا سپاه‌ مهاجم‌ بر ملت‌ مغلوب‌…» قدرت‌ وقتی‌ برهنه‌ است‌ که‌ مردم‌ حرمت‌آنرا فقط‌ باین‌ دلیل‌ نگه‌ می‌دارند که‌ قدرت‌ است‌، و نه‌ به‌ دلیل‌ دیگر. قرارداد اجتماعی‌ روسونیز باین‌ دلیل‌ با مخالفت‌ حکمرانان‌ وقت‌ روبرو شد که‌ مدعی‌ قدرت‌ حکومت‌ برپایه‌ میثاقی‌بود که‌ به‌ دلایل‌ عقلانی‌ بین‌ مردم‌ و حکومت‌ بسته‌ می‌شود.

فهرست مطالب
فصل‌ اول‌.. ۱
قدرت‌ چیست‌؟ ۱
۱- مقدمه‌: ۲
۲- پدیده‌ قدرت‌: ۷
۳- انگیزه‌ کسب‌ قدرت‌: ۱۰
۴- تفکیک‌ مفاهیم‌ «قدرت‌» و «نیرو»: ۱۵
فصل‌ دوم‌. ۱۸
قدرت‌ و سیاست‌… ۱۸
۱- قدرت‌ در علوم‌ سیاسی‌: ۱۹
۲- قدرت‌ در فلسفه‌ سیاسی‌… ۲۲
۳- سیاست‌: علم‌ قدرت‌ یا علم‌ دولت‌؟ ۲۹
۴- بافت‌ قدرت‌ سیاسی‌ در جامعه‌. ۳۳
فصل‌ سوم. ۳۷
قدرت‌، امنیت‌ و استراتژی‌… ۳۷
۱- قدرت‌ نظامی‌ و سیاست‌ دفاعی‌… ۳۸
۲- دکترین‌ نظامی‌ و استراتژی‌… ۴۴
۳- قدرت‌ و سیاست‌ کسب‌ برتری‌… ۴۶
فصل‌ چهارم‌ – تجزیه‌ و تحلیل‌ سیاست‌ بین‌الملل‌براساس‌ رهیافت‌ قدرت‌… ۶۸
بررسی‌ روابط‌ بین‌الملل‌ براساس‌ قدرت‌… ۶۸
آثار موازنه‌ قدرت‌ در سیاست‌ بین‌الملل‌.. ۷۳
عناصر تشکیل‌ دهنده‌ قدرت‌… ۸۲
۱- ایدئولوژی‌… ۸۲
۲- عوامل‌ اجتماعی‌ – انسانی‌… ۸۴
۳- عوامل‌ سیاسی‌… ۸۹
۴) عوامل‌ جغرافیایی‌… ۹۴
۵- عوامل‌ نظامی‌… ۹۹
۶- عوامل‌ اقتصادی‌… ۱۰۰
جمعبندی‌ ویژگیهای‌ قدرت‌… ۱۰۲
فصل‌ پنجم.. ۱۰۶
بررسی‌ مسأله‌ توسل‌ به‌ زور. ۱۰۶
از دیدگاه‌ حقوق بین‌الملل‌ عمومی‌… ۱۰۶
مبحث‌ اول‌ – سیر تاریخی‌ مسأله‌ توسل‌ به‌ زور. ۱۰۸
توسل‌ به‌ زور قبل‌ از میثاق ملل‌ متحد.. ۱۰۸
توسل‌ به‌ زور براساس‌ میثاق ملل‌ متحد.. ۱۱۰
پیمانهای‌ مربوط‌ به‌ رفع‌ نقائص‌ میثاق ملل‌ متحد.. ۱۱۲
توسل‌ به‌ زور براساس‌ منشور ملل‌ متحد.. ۱۱۴
آیا تحریم‌ توسل‌ به‌ زور براساس‌ منشور ملل‌ متحد، تحریم‌ عام‌ است‌ یا خاص‌؟ ۱۱۶
مبحث‌ دوم‌ – بررسی‌ موارد ممنوع‌ و مجاز توسل‌.. ۱۲۱
به‌ زور در حقوق بین‌الملل‌ جدید.. ۱۲۱
تهاجم‌ نظامی‌ به‌ سرزمین‌ دولتدیگر برای‌ تصرف‌ و تسلط‌ بر آن‌.. ۱۲۱
دفاع‌ از خود در برابر تهاجم‌ نظامی‌ دولت‌ دیگر (دفاع‌ مشروع‌ انفرادی‌) ۱۲۲
دفاع‌ پیشگیرانه‌ در برابر تهاجم‌ نظامی‌ قریب‌ الوقوع‌ دولت‌ دیگر. ۱۲۴
دفاع‌ از دولت‌ دیگر در برابر تهاجم‌ نظامی‌ دولت‌ ثالث‌ به‌ آن‌ (دفاع‌مشروع‌ جمعی‌) ۱۲۷
مداخله‌ نظامی‌ برای‌ حفظ‌ جان‌ و مال‌ اتباع‌، در کشور دیگر. ۱۲۹
مداخله‌ نظامی‌ تلافی‌ جویانه‌. ۱۳۱
مداخله‌ نظامی‌ بشر دوستانه‌. ۱۳۳
مداخله‌ نظامی‌ برای‌ کمک‌ به‌ دولت‌ دیگر در سرکوبی‌ شورشیان‌(دخالت‌ با رضایت‌ دولت‌ تقاضاکننده‌) ۱۳۸
مداخله‌ نظامی‌ برای‌ کمک‌ به‌ شورشیا در کشور دیگر. ۱۳۹
مداخله‌ نظامی‌ برای‌ کمک‌ به‌ نهضت‌های‌ استقلال‌ طلب‌… ۱۴۲
۱- شاخصهای‌ برآورد قدرت‌… ۱۴۷
۲- نسبیت‌ قدرت‌… ۱۴۹
۳- محاسبه‌ سرانگشتی‌ قدرت‌… ۱۵۱
۴- سراب‌ قدرت‌ ۱۵۳
۵- افسانه‌ توازن‌ قدرت‌… ۱۵۵
۶- قدرت‌ و بازدارندگی‌… ۱۵۹
۷- قدرت‌ و اخلاق.. ۱۶۱
منابع‌.. ۱۶۶


فرمت فایل دانلود فرمت فایل: WORD

تعداد صفحات تعداد صفحات: 234

پس از ثبت دکمه خرید و تکمیل فرم خرید به درگاه بانکی متصل خواهید شد که پس از پرداخت موفق بانکی و بازگشت به همین صفحه می توانید فایل مورد نظر خورد را دانلود کنید. در ضمن لینک فایل خریداری شده به ایمیل شما نیز ارسال خواهد شد. لینک دانلود فایل به مدت 48 ساعت فعال خواهد بود.


مطالب مرتبط