دانلود مقاله زندگانى امام جعفر صادق علیه السلام
پیشگفتار
الحمد للَّه، و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطاهرین.
امشب که قلم به دست گرفتهام تا تاریخ زندگى پرشکوه امام جعفر بنمحمد الصادقعلیه السلام را به رشته تحریر در آورم، مصادف است با ۲۵ شوال سال۱۳۸۶ هجرى.
اینک جهان تشیع که یکى از افتخاراتش را وابستگى به آن امام در اصولوروش مىداند در آستانه فرا رسیدن سالگرد وفات ششمین پیشواى بزرگخود، به سوگ نشسته است.
حقیر ضمن آنکه فرارسیدن سالگرد وفات آن امام بزرگوار را به تماممسلمانان و بالاخص شیعیان جعفرى تسلیت مىگویم، از خداوند قادرمىخواهم که آنان را در دنباله روى از اصول و سیره آن حضرت استوار داردوبه تعالیم و سیره علمى آن بزرگوار رهنمونشان سازد.
در نهایت آنکه اینجانب را با نوشتن درباره آن امامعلیه السلام شرافت بخشیدهامتا از یک طرف با امت بزرگ اسلام در بزرگداشت در گذشت امام صادقعلیه السلامهمسو و همراه شده باشم و از طرف دیگر برپایى جامعهاى اسلامى و متکى برفرهنگ و بینش حق که از سوى پروردگار آسمان و بیغامبرش براى ما تشریعشده است، کمکى کرده باشم.
و من اللَّه التّوفیق
محمّدتقى مدرّسى
نام: جعفر
پدر و مادر: امامباقر واُمّفَرْوَه دختر قاسم بنمحمّد بن ابىبکر.
شهرت: صادق
کُنیه: ابو عبداللَّه
زمان و محل تولّد: ۱۷ ربیع الاول سال۸۳ ه در مدینه متولد شد.
طاغوتهاى زمانامامت: یزید بن عبد الملک )نهمین خلیفه اموى تا آخرین خلیفه اموى(، سفّاح و منصور دوانیقى.
زمان و محل شهادت: ۲۵ شوّال سال ۱۴۸ ه. ق در سنّ ۶۵ سالگى به دستور منصور دوانیقى، مسموم و در مدینه به شهادت رسید.
مرقد شریف: قبرستان بقیع، در مدینه.
دوران زندگى: در دو بخش:
۱ – دوران قبل از امامت، ۳۱ سال ) از سال ۸۳ تا ۱۱۴)
۲ – دوران امامت تا آخر عمر، ۳۴ سال )از سال ۱۱۴ تا ۱۴۸) که دوران شکوفایى اساس تشیّع بود، آنحضرت در این دوران از فرصت جنگ بنىامیّه و بنى عباس، استفاده نموده و دانشگاه اسلامى را در سطح عمیق و وسیع تشکیل داد، که چهار هزار نفر شاگرد داشت، و اسلام ناب محمّد و على را از زیر حجاب اسلام بنى امیّه، آشکار ساخت.
نژادى پاک و بزرگوار
جشن ولادت..
امّت اسلام در هفدهم ربیع الاول، یکصد و سى ششمین(۱) سالگردولادت پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله را جشن گرفته بودند. در همین حال در خانهرسالت موجى از سرور و شادى جریان داشت. این خانه چشم به راه فرودآمدن کرامت وافتخارى در خود بود تا بر ارج و بلنداى آن افزوده شود.
در آن شب و در آن فضاى مبارک، امام صادقعلیه السلام چشم به جهانگشود. او شراره درخشانى بود که آسمان سخاوت او را به زمینیان بخشیدهبود تا از پرتو آن نور گیرند و در زیر درخشش تابناکش راه خود را به سوىخیر و نیکى و صفا باز یابند.
آنحضرت از پدر و مادرى بزرگوار زاده شد:
۱ – پدرش امام محمّد بن على بن حسین بن على بن ابیطالب معروف بهباقر بود که نسبت ایشان هم از سوى مادر و هم از سوى پدر به امامعلىعلیه السلام مىرسید. چرا که پدرش فرزند امام حسین بن على و مادرش ازنوادگان امام حسن بود، که این خانواده نخستین و اصیلترین بیت فاطمىمحسوب میشد. این خانواده در واقع خوشبوترین و زیباترین گُلى بود کهدر بیت رسالت روییده بود.
۲ – مادرش فاطمه دختر قاسم بن محمّد بن ابو بکر بود. این زن نیز بهنوبه خود هم از سوى پدر و هم از سوى مادر اولین مهتر از سلاله ابو بکربه شمار مىآمد. نیاى او، محمّد بن ابو بکر، از مجاهدان سپاه علىعلیه السلامبود، امام على شوهر مادر محمّد بود، زیرا آنحضرت پس از وفاتابوبکر، همسرش، اسماء بنت عمیس، را به زنى گرفت و بدین ترتیبمحمّد را در دامان خویش پرورش داد و از دانش خود او را بهرهمندساخت به طورى که محمّد فدائى پاکبازى براى اسلام شد. آنحضرت پساز آنکه به خلافت رسید، محمّد را به حکومت مصر برگماشت و وى درهمان جا به دستور معاویه، کشته شد.
امام جعفر صادق بدین گونه عصاره جهاد مقدّس بود. وى از پدرومادرى زاده شده بود که هر دواز سلالهاى پاک و بزرگوار به شمارمىآمدند.
رشد و پرورش امام
ولادت امام صادق در روزگار جدّش، امام زین العابدین، که مراتبفضل و عظمتش همه آفاق را پر کرده بود، صورت پذیرفت. او در سایهتربیت جدّش که تمام معانى بزرگى و عظمت را بدو مىآموخت و تماممفاهیم فضیلت و کمال را به او آموزش مىداد، مىزیست. و همواره زهدو عبادت و تلاش و کوشش جدّش را در راه خدا نظارهگر بود. دیدن اینامور، تأثیر بسیارى در روح او گذارد تا آنکه آنحضرت به سن دوازدهسالگى رسید.
وقتى کلیدهاى امامت عامه به پدرش امام باقرعلیه السلام انتقال یافتوآنحضرت براى به جا آوردن تکالیف و مسئولیّتهاى خود به بهترین نحوقیام کرد، امام صادقعلیه السلام جوانى نمونه و رشید شده بود که دیدگان شیعیانرا به خود معطوف مىساخت و آنان او را ششمین رهبر والاى خودمىپنداشتند.
سفر آنحضرت به شام
امویّان در دوران پایانى حکومت خود که جریانهاى فکرى متناقض درمیان امّت اسلام رواج یافته بود، آخرین تلاشهاى خود را براى پوشاندنحقایق، واثبات متناقضات به کار مىگرفتند و مىکوشیدند رخدادهاىسیاسى را با روش سیاسى اسلاف منحرف خود، رتق و فتق کنند.
یکى از امور شگفتى آفرین حکومت آنان در این برهه آن بود کههمچنان که سال تغییر مىکرد جامه خلافت نیز در میان آنان دست بهدست مىگشت به طورى که مىتوان گفت: سالى جدید آغاز نمىشد مگرآنکه خلیفهاى جدید روى کار آمده باشد. علّت این امر آن بود که مردم،بنى امیّه را از خود طرد کرده بودند و از کرنش در برابر حکومت باطل آنانسر باز مىزدند.
بویژه در این برهه امام باقر از سختیها و ستمهاى امویّان بى بهره نبود،زیرا او پناهگاه حق و حق خواهان و پایگاه مظلومانى بود که با سیاستامویّان به ستیز برخاسته بودند.
در آن برهه شیعه به خاطر اقدامات ستمگرانه بنى امیّه، به مصایبوشداید بزرگى گرفتار آمد چنان که امام باقر مىفرماید:
“سپس حجاج آمد. او شیعیان را به بدترین شکل مىکشت و آنان را بههر گمان و تهمتى دستگیر مىکرد”.
اوضاع به گونهاى بود که اگر کسى را زندیق و یا کافر مىخواندند،برایش خوشایندتر از آن بود که وى را شیعى و هواخواه علىعلیه السلام بدانند.
از آنجا که خلیفه اموى مىخواست حکومت خود را بر امام باقرتحمیل کند و قدرت خود را به رخ او بکشد، درست همانند رفتارى کهجهان امروز سیاست با مخالفان سیاسى خود انجام مىدهد، آنحضرت رابه شام فرا خواند. امام باقر نیز فرزند عزیزش امام صادق را در این سفر باخود برد.
روزگار امامت حضرت صادق
در سال۱۱۷ هجرى، هنگامى که امام باقر به عنوان قربانى گرانبهاىسیاست ستمگرانه بنى امیّه، به جوار پروردگارش شتافت فرزندش امامجعفر صادق را، که آن هنگام در سن ۳۴ سالگى بود، به مرکز و مدرسهاىکه صدها تن از صاحب نظران و اندیشمندان در آن گرد آمده بودندسفارش فرمود. این مدرسه در واقع هسته دانشگاه بزرگى بود که امامصادق پس از پدر خود آن را بنیان گذاشت، همچنین آنحضرت، امامتمردم را بر عهده امام صادق نهاد.
بدین ترتیب رهبرى دینى امّت و مسئولیّتهاى بزرگ امور سیاسى آنانبه امام صادق انتقال یافت.
دانشگاه بزرگ
شاید نتوان در تاریخ همانند مدرسه امام صادق، مدرسهاى فکرىیافت که توانسته باشد نسلهاى متوالى را تحت تأثیر خود قرار دهد واصولو افکار خود را بر آنها حاکم سازد و مردمى متمدّن و فرهیخته با کیانوموجودیّتى یگانه بنیان نهاده باشد.
اشتباه است اگر بخواهیم دستاوردهاى این مدرسه را فقط محدود بهکسانى کنیم که در آن به تحصیل علم پرداخته و معاصرانش از آن چیزهاآموخته باشند، بلکه دستاوردهاى این مدرسه در اندیشههایى است که درجامعه ایجاد کرده ودر مردان پرورش یافتهاى است که سیماى تاریخوسیماى مسلمانان را دگرگون ساختند و تمدّنى را پدید آوردند که تاقرنهایى دراز پایدار و پا برجا بود.
در تاریخ ثبت است که شمار کسانى که مستقیما از افکار و اندیشههاىاین دانشگاه سیراب شدهاند، به چهار هزار تن مىرسیده است.(۲) و زمانىاهمیت این مسئله براى ما روشن مىشود که بدانیم این مدرسه در آگاهىبخشى به مردم مسلمان دوران خود و نیز مسلمانانى که تا امروز از پى آنهاآمدهاند و نقش اول داشته و اینکه فرهنگ اصیل اسلامى تنها از اینچشمه فیّاض، جریان گرفته است، چرا که پژوهشهاى انجام شده ثابتکرده است که فرهنگهاى رواج یافته در میان مسلمانان از اندیشههاىمسیحى و یهودى، افراد نفوذى آنان سرچشمه گرفته و یا از اندیشههاىفلاسفه یونانى و هندى که کتابهایشان به عربى ترجمه شد و مسلماناناصول و اندیشههاى خود را بر اساس آنها بنیان نهادند، تأثیر پذیرفتهاست.
بنابر این جز مکتب امام صادق هیچ مدرسه و مکتب فکرى اسلامى،باقى نماند که از کیان و وحدت و اصالت خود در تمام ابعاد زندگىمحافظت کند. علّت این امر آن بود که پیروان این مکتب، به این مدرسهو افکار آن کاملاً اعتماد داشتند و همین اعتماد بود که آنان را به نگاهبانىاز این مکتب و چهره ویژه آن در طول قرنها وامىداشت تا آنجا که آنانروایاتى را که در این مدرسه مىشنیدند دهان به دهان بازگو مىکردند واگرچیزى مىنوشتند تا هنگامى که از کسانى که این روایات را از امام نقلمىکردند، اجازه مخصوص نمىگرفتند، به نشر آنها همّت نمىگماردند.
اگر ما بدانیم که فرهنگ اسلامى، اعم از شیعى و سُنى، بر پیشوایانمعاصر با امام صادقعلیه السلام، همچون پیشوایان مذاهب چهار گانه اهل سنّتکه مسلمانان تنها بر مذاهب آنان تمسّک کردهاند، تکیّه داشته استودریابیم که اکثر این پیشوایان اندیشههاى دینى خود را از این مکتببهرهگرفتهاند تا آنجا که ابن ابىالحدید ثابت کرده است که علم مذاهبچهار گانه اهل سنّت در فقه، به امام صادق بازگشت مىکند و مورّخمشهور، ابو نعیم اصفهانى در این باره گفته است: شمارى از تابعان از امامصادق روایت نقل کردهاند از جمله: یحیى بن سعید انصارى، ایوبسختیانى، ابان بن تغلب، ابو عمرو بن علاء و یزید بن عبداللَّه بن هادو همچنین پیشوایان برجسته از او نقل حدیث کردهاند. کسانى همچون:مالک بن انس، شعبه حجاج، سفیان ثورى، ابن جریح، عبداللَّه بن عمر،روح بن قاسم، سفیان بن عیینه، سلیمان بن بلال، اسماعیل بن جعفر،حاتم بن اسماعیل، عبد العزیز بن مختار، وهب بن خالد، ابراهیم بنطهمان ومسلم بن حجاج نیز در صحیح خود به احادیث نقل شده ازآنحضرتعلیه السلام احتجاج کرده است،(۳) اگر ما از تمام این امور آگاهى یابیمآنگاه به درستى خواهیم دانست که فرهنگ اصیل اسلامى تنها و تنها بهامام صادق و مدرسهاى که او بنیان گذارد، باز مىگردد.
از سوى دیگر اگر بدانیم که تنها یکى از دانش آموختگان این مدرسه،یعنى جابر بن حیّان، دانشمند و ریاضیدان پر آوازه که جهان همواره او راصاحب دانشى عظیم در زمینه ریاضیات مىداند، ۵۰۰ رساله درریاضیات داشته که تمام آنها را امام صادقعلیه السلام بروى املاء کرده بود،آنگاه به افاضات بى شمار این مدرسه بر دانش اندوزانش به خوبى پىخواهیم برد.
محمّد بن مسلم از آنحضرت ۱۶۰۰۰ حدیث در علوم گوناگون روایتکرده است. این نکته در باره بسیارى دیگر از دانشمندان گرانقدر نیز صدقمىکند به طورى که یکى از آنان مىگوید: در این مسجد )مسجد کوفه(۹۰۰ استاد را دیدم که هر کدام مىگفتند: قال جعفر بن محمّد! حتّىابوحنیفه مىگوید:
“اگر آن دو سال نبود هر آینه نعمان – نام کوچک ابو حنیفه – نابودمىشد”.
بالاخره آنکه باید بدانیم که از هیچ یک از دوازده امام و بلکه چهاردهمعصوم که رسول خداصلى الله علیه وآله هم در میان آنان محسوب است، به اندازهاىکه از امام صادق روایت نقل کردهاند، روایت نقل نشده است. دانشمندانمتأخر شیعه، به گرد آورى روایاتى که از معصومینعلیهم السلام نقل شدهپرداختهاند. بحار الانوار مجلسى شامل ۱۱۰ جلد است. جامع الاخبارنراقى کتابى است در ردیف بحار الانوار و مستدرک بحار الانوار همچیزى همانند بحار است، امّا بیشترین صفحات این کتابها و نظایر آنهاشامل احادیث امام صادقعلیه السلام، که بیشتر این احادیث در فقه و حکمتوتفسیر و مانند آنها مىباشد.
امّا از روایاتى که در دیگر علوم از آنحضرت نقل شده، جز اندکى بهدست ما نرسیده است، زیرا بیشتر این روایات قربانى اختلافات سیاسىشده که متعاقب دوران امام صادق به وقوع پیوست. چه بسیار کتابهاىخطى شیعه که به آتش منحرفان سوخته شد و از بین رفت!!
تنها بهره کتابخانههاى فاطمیون و مصر از این میان به بیش از سهمیلیون نسخه خطى مىرسد. چه بسیار کتابهایى که امواج خروشان دجلهو فرات آنها را به کام خود کشید و یا به آتش طمع عبّاسیان در بغداد وکوفهسوخت!! چه بسیار محدثان دانشمند و فرهیختهاى که دانشهاى گوناگوندر دلهایشان موج مىزد و مىتپید، امّا از ترس کشتارها وجنایاتعبّاسیان، جرأت اظهار ونشر آنها را نداشتند!!
این ابن ابى عمیر است که روزگارى دراز در زندانهاى بنى عبّاس به سربرد ومتأسفانه، تألیفاتش در این مدّت پنهان ماند و حتّى زیر خاک دفنشد و خاک آنهارا خورد و بدینسان احادیث بسیارى واز جمله صحیحهالاعمال از بین رفت.
این محمّد بن مسلم است که سى هزار حدیث از امام صادقعلیه السلام حفظاست، امّا حتّى یکى از آنها را هم نقل نمىکند!
هنگامى که ما از این مسائل آگاه مىشویم، مىتوانیم به عمق فرهنگاین مدرسه جهان اسلامى و نیز وسعت افق پهناور آن پى ببریم.
مشهور است که روش امام جعفر صادق مطابق با جدیدترین روشهاىآموزش و پرورش در جهان بوده است. حوزه درسى آنحضرت، بهتربیت متخصصان اهتمام نشان مىداد. مثلاً هشام بن حکم متخصص درمباحث تئوریک بود و یا زرّاره و محمّد بن مسلم وعدّهاى دیگر در مسائلدینى تخصّص داشتند و جابر بن حیان متخصّص ریاضیات بود و.. و.. بهطورى که وقتى کسى نزد آنحضرت براى علم اندوزى مىآمد، اومىپرسید که خواهان آموختن کدام علم است؟ اگر مرد پاسخ مىداد: فقه.امام او را به متخصّصان فقه راهنمایى مىکرد و اگر مىگفت: تفسیر. او رابه متخصّصان تفسیر دلالت مىکرد و به همین ترتیب اگر مىگفت: حدیثیا سیره یا ریاضیات یا پزشکى یا شیمى، آنحضرت وى را به برجستگانوخبرگان در این علوم راهنمایى مىکرد و آن دانشجو به ملازمت هر کسکه خود مىخواست، در مىآمد تا پس از مدّتى به دانشمندى تواناوبرجسته در دانش دلخواه خود تبدیل شود.
کسانى که به مدرسه امام صادقعلیه السلام مىآمدند، اهل منطقه و ناحیهاىخاص نبودند. سرشت جهان اسلام در عصر امام صادق چنان بود کهگسترش علم وفرهنگ و معرفت را در هر خانهاى اقتضا مىکرد. زیرافتوحات پى در پى مسلمانان، دروازههاى تازهاى از راههاى گوناگونزندگى و آداب و رسوم واندیشههاى مردم را به روى آنان مىگشودوموجب پدید آمدن بر خوردى تازه میان اندیشههاى اسلامى و تئوریهاىدیگر مىشد. این برخورد تازه در طریقه زندگى در نزد مسلمانان و امتزاجآن با آداب و رسوم ایرانیان و رومیان و دیگر همسایگان حکومت اسلامىموجب مىشد تا جامعه نوینى پدید آید که عمیقاً و کاملاً تحت تأثیر وضعجدید قرار گیرد و از راه اسلام منحرف گردد و همین امر باعث ایجادتناقضاتى در حیات جامعه مسلمانان شد و باز نمودهاى منفى بسیارى ازاین امتزاج طبیعى و ناگهانى از خود بر جاى گذارد.
از این رو، مردم در آن روزگار به فرا گیرى علم و دانش شتابورزیدند و براى دستیابى به دانش بیشتر، خود را به محضر امام صادقعلیه السلامرساندند. طوایف گوناگونى از گوشه و کنار جهان اسلام به نزد آنحضرترفتند، مرکز حساسى که آنحضرت انتخاب کرده بود، دستیابى آنان را بهوى آسان مىساخت چرا که آنحضرت در بیشتر عمر خود، مدینه را که بهمثابه عصب حساس جهان اسلام به شمار مىآمد به عنوان مقرّ و پایگاهخود اختیار کرد. هر ساله گروههاى بسیارى از مسلمانان براى اداىمناسک حج و رفع مشکلات و مسائل عملى ونظرى خود به حرمین )مکّهو مدینه( رهسپار مىشدند و در آنجا بود که آنان با امام صادقومدرسه بزرگ آنحضرت برخورد مىکردند و هر آنچه را کهمىخواستند در نزد حضرتش مىیافتند.
در اینجا، مناسبت دارد که اجمالاً به موج الحادى که در دوران زندگىامام صادقعلیه السلام بر جامعه اسلامى یورش آورده بود، اشارهاى کنیم. اینموج با مدرسه امام صادق نیز برخورد کرد، امّا آن را سدى استوار و خللناپذیر یافت که از عهده پاسخ گویى به آن موج بر آمد و آن را از حرکتباز انداخت و به غبار تبدیل کرد. از آنجا که ما مىکوشیم زندگى آن امامبزرگ را خلاصه وار بررسى کنیم وخطوط ویژه مدرسه بزرگ آنحضرترا مشخص سازیم، باید مرورى گذرا نیز به این موج فراگیر داشته باشیم.
پیش از این گفتیم که فتوحات اسلامى، موجب شد تا بر خوردهاىنیرومندى میان مسلمانان و تازه مسلمانان پدید آید. از آنجا که بیشترمسلمانان درک و بینشى شایسته و استوار از اسلام نداشتند، اینبرخوردها به نتیجهاى نا مطلوب و منفى انجامید، و مسلمانان را به دوگروه تقسیم کرد.
گروه اوّل محافظه کاران و قشرى گرایانى بودند که تنها جنبه ظاهرىدین را گرفته و از فهم جوهر و حقیقت و کُنه آن باز مانده بودند. اینانعقل و خرد خود را همراه با آن معیارها گم کرده بودند. گروه خوارج ازپیشتازان این گرایش بودند چنان که اشاعره نیز این گونه بودند، البته باملاحظاتى در طوایف آنها از نظر اختلاف در کمیّت و کیفیّت.
گروه دوّم تندروهایى بودند که شدیداً از وضع موجود در جامعه تأثیرپذیرفته بودند. اینان معیارها را به کنارى افکنده و تنها بدانچه عقلهاىکوته آنها بر حسب اختلاف گرایشها و دگرگونى شرایط، به آنان دیکتهمىکرد، اکتفا کرده بودند. در پیشاپیش این گروه، ملحدان و پس از آنها بافاصله بسیار. معتزله ودیگر فرقههایى که بدیشان نزدیک بودند، جاىداشتند.
بنا به طبیعت وضع اجتماعى موجود در آن روزگار که مرتد بد حال تراز کافر اصیل قلمداد مىشد، آنان مجبور به استتار بودند. اگر چه مرتداندر همان هنگام جزو اقلیّت به شمار مىآمدند، امّا اندیشههایشان را ازآبشخور فلسفه یونان، سیراب مىکردند.
اعراب تا آن روزگار با اندیشههاى یونانى هیچ آشنایى نداشتند،آشنایى آنان هنگامى آغاز شد که نهضت ترجمه در عصر امام صادقعلیه السلاموپس از آن صورت پذیرفت.
از این رو تنها شمار اندکى از مسلمانان که تمام ابعاد فلسفه نظرىاسلام را درک کرده و به وجوه تفاوت میان آنها و دیگر تئوریها پى بردهبودند، مىتوانستند با اقامه دلیل و برهان اصول فکرى اسلام را اثبات کنندو اصول وتئوریهاى دیگر مکاتب را در هم بکوبند.
این عده اندک با کسانى بر خورد مىکردند که معلومات آنها برمجموعهاى از احادیثى که از ابو هریره و امثال او روایت شده بود محدودبود و اصلاً به تناقضات فراوانى که در آنها به چشم مىخورد، توجه نشاننمى دادند. اینان خود را بر حقّ گمان مىکردند و مىپنداشتند که از توانایىکافى براى اثبات ادعاهاى تو خالى و بىاساس خود بهره مندند. از این رومىبینیم که هر کدام از آنها حزبى راه مىاندازد و مردم را پنهانى به خودفرا مىخواند.
بنابر این، امام بر خود لازم دید که در برابر این گروهها به ستیزهبرخیزد واوهام باطل آنها را از هم بشکافد. آنحضرت براى رسیدن بهاین هدف سه طرح خردمندانه ترسیم کرد:
۱ – او قسمتى از مدرسهاش را به کسانى اختصاص داد که از فلسفهیونان بالأخص و سایر فلسفهها بالأعم آگاهى داشتند و بخوبى از نظراسلام در باره آنها و دلایلى که آن فلسفهها را نقض مىکرد، آگاه بودند.کسانى همچون هشام بن حکم متکلم پر آوزه و عمران به ایمن و محمّد بننعمان احول و هشام بن سالم ودیگر مشاهیر علم و حکمت و کلام که بهمعیارهاى نظرىاسلام نیز آگاه بودند.
۲ – آنحضرت به نوشتن رسالههاى همچون “توحید مفضل” و”اهلیجه” و… اقدام کرد.
۳ – رویارویى شخصى با سران اندیشههاى الحادى.
از آنجا که طرح سوّم در رویارویى با این موج الحاد از دو طرح دیگرمؤثرتر وکار آمدتر بوده، سزاوار است که اندکى بر روى آن توقف کنیموبرخى از ماجراها و رویدادهاى مهمى را که در این خصوص رخ دادهاست با هم بخوانیم:
۱ – ابن ابى العوجاء و ابن طالوت و ابن اعمى و ابن مقفع به همراهگروهى از کافران در موسم حج در مسجد الحرام گرد آمده بودند. امامصادقعلیه السلام نیز در آن هنگام در مسجد الحرام حضور داشت و براى مردمفتوا مىداد و قرآن را تفسیر مىکرد و سؤالاتشان را با آوردن دلیل و برهانپاسخ مىگفت. کافرانى که آنجا حضور داشتند از ابن ابى العوجاء درخواست کردند که در محضر امام گستاخى کرده سؤالى بپرسد که وى را درمیان اطرافیانش رسوا سازد.
ابن ابى العوجاء در خواست آنان را پذیرفت. پس از آنکه مردم از گردامام صادقعلیه السلام پراکنده شدند، ابن ابى العوجاء نزد آنحضرت رفتوگفت: اى ابو عبد اللَّه! مجلسها اماناتند(۴) و هر که را سُرفه گریبا نگیرشود نا گزیر از سرفه کردن است. آیا به من اجازه پرسش مىدهى؟ امامفرمود: هر چه مىخواهى بپرس.
ابن ابى العوجاء پرسید: چقدر مىخواهى این خرمن را لگدمال کنیدوبه این سنگ پناه آرید و این خانه، بر افراشته بر سنگ وکلوخ رابپرستید و گرداگردش چونان شتر هروله کنید؟! اینجا کسانى هستند کهدر این باره مىاندیشند واین کارها را کردار فردى بى خرد و بى بصیرتمىدانند. پاسخم گوى که تو رأس این امر )دین( وبزرگ آن هستى.
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 40
مطالب مرتبط