این تحقیق در مورد آموزه های عملی مولانا در مثنوی معنوی بوده و پس از معرفی مختصر مولانا و آثار وی ، به بررسی سبک شعری وی و آموزه های عملی وی پرداخته می شود. این تحقیق جهت استفاده دانشجویان رشته ادبیات و دیگر رشته های مرتبط پیشنهاد می گردد.
چکیده
مکتب عرفانى ذوقى خراسان، یکى از مکاتب عرفان اسلامى است که بر خلاف برخى مکاتب دیگر چون مکتب فلسفى ابن عربى، بیشتر بر مسائل سلوکى و عملى تأکید و توصیه مىکند. پرداختن به آموزههاى عملى و روشى که در این مکتب به مخاطبان توصیه مىشود، در حقیقت پرداختن به رکن اساسى این مکتب عملگراست.
این نوشتار بر آن است که آموزههاى عملىاى را که مولانا، به عنوان نماینده شاخص این مکتب، در مثنوى معنوى خویش بدان توصیه مىکند، جمعآورى و تنظیم کند.این امر با طرح و پاسخدهى به سه پرسش مقدماتى در باب اکتسابى بودن رسیدن به کمال، توانایى همگان در رسیدن به کمال و سنخشناسى انسان از نظر مولانا آغاز شده و با تقسیم روشهاى عملى به«آموزهاى»و«مرشدى»و بیان توصیههاى مولانا در رابطه با هر یک از این دو روش و نحوه سازگارى آنها از نگاه مولانا پایان پذیرفته است.
مقدمه
تصوف و عرفان اسلامى در ابتدا بیشتر یک طریقه عملى براى وصول به حق و فناى در او و بقاى به او بود تا یک جهانبینى نظرى یا شاخهاى از علوم رسمى.از قرن هفتم هجرى به بعد با ورود محیى الدین بن عربى(م.۶۳۸ ه.ق)و شارحان وى به جریان عرفان اسلامى-که غالب عرفاى مسلمان پس از وى اعم از شیعه و سنى تحت تأثیر و نفوذ آراء وى قرار گرفتند -عرفان رنگ علوم و مباحث فلسفى را به خود گرفت و رفته رفته توجه اهل عرفان از مسائل عملى و آداب سلوکى به مسائل فلسفى و نظرى-به خصوص در قلمرو وجودشناسى و جهانشناسى-معطوف گشت و علمى به نام«علم عرفان»با موضوع و مسائل و مبادى معین به وجود آمد.
این علم نوظهور که مىتوان آن را«تصوف فلسفى»نیز نامید، در ردیف سایر آموختنىهاى دیگر قرار گرفت و کتاب فصوص الحکم ابن عربى و برخى شروح آن به عنوان کتاب درسى آن شناخته شد و حتى برخى کسانى که از سلوک عملى و تجربه عرفانى بىبهره بوده یا حداقل ادعایى در این زمینه نداشتند، به خاطر تبحر و توغل در«عرفان نظرى» محیى الدینى و نه سلوک در راستاى«عرفان عملى» به نام عارف مشهور گشتند.
جریان عرفانىاى که با چهرههاى شاخصى چون با یزید بسطامى(م. ۲۶۱ ه.ق)، ابو الحسن خرقانى(م.۴۲۵ ه.ق)، ابو سعید ابى الخیر میهنى(م.۴۴۰ ه.ق)و مولانا جلال الدین بلخى(م.۶۷۲ ه.ق)شناخته و گاهى اوقات به«مکتب خراسان»خوانده مىشود، از این لحاظ در مقابل مکتب ابن عربى و تابعانش قرار دارد.بزرگان این مکتب-که بیشتر موحد به توحید شهودى ذوقىاند تا توحید وجودى فلسفى – همگى با پرداختن به مباحث نظرى و قیل و قال در مقابل اعمال سلوکى و کشف و حال مخالف بودند و آن را رهزن طریق عرفان مىدانستند.
این مخالفت گه گاه رنگى از اغراق به خود مىگرفت و با خاک کردن کتابها و کاشتن درخت بر روى آنها همراه مىشد. این نکته نیز که غالب چهرههاى مکتب خراسان یا خود صاحب سلسله خاصى در تصوف بودند و یا اینکه در سلسلهاى از سلاسل مسند شیخى داشتند، در حالى که ابن عربى و شاگردان بلافصل او سلسله خاصى به نام وى به وجود نیاوردند و مکتب ابن عربى بیشتر از طریق بحث و شرح و تعلیم گسترش یافت تا از طریق تلقین ذکر و الزام چله و آداب سلوکى که شیوه سلسلههاى طریقت بود، تفاوت مشرب این دو مکتب را بیشتر نمایان مىکند.
فهرست مطالب
چکیده
مقدمه
سه پرسش مقدماتى
روش عملى مولانا
الف-آموزه هاى مقدماتى و روشى
ب-آموزه هاى اصلى
سازگارى دو روش عملى مولانا
شیوه تعلیم در مثنوی معنوی
منابع
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 26
مطالب مرتبط