دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان رابطه دين و اخلاق
درباره رابطه دين و اخلاق از جهات مختلفى مىتوان بحث كرد. يكى از اين مباحث، بحث قلمرو دين و قلمرو اخلاق است. اخلاق درباره خوبى يا بدى و درستى يا نادرستى اعمال و ملكات ما سخن مىگويد. خوبى و درستى واژههايى نيستند كه فقط در قضاياى اخلاقى به كار روند بلكه ممكن است آنها را درباره چيزهاى مادى هم به كار بريم؛ مثلا بگوييم قلم خوب يا اسب بد واژه خوب و بد در اين جا هيچ معناى اخلاقى ندارد؛ زيرا قضاياى اخلاقى مربوط به اعمال اختيارى و ملكات نفسانى ما هستند.
حتى در مورد اعمال اختيارى انسان هم هميشه نمىتوانيم واژههاى خوب و بد و درست و نادرست را به معناى اخلاقى بگيريم. مثلا در جملات: نماز صبح را اگر پس از طلوع آفتاب بخوانيم نادرست است و نماز بدون سلام نادرست است. واژه نادرست به معناى اخلاقى ندارد البته مىتوان از اين جملات معنايى اخلاقى هم دريافت؛ ولى آن چه به ذهن متبادر مىشود معناى اخلاقى نادرست نيست بنابراين اين واژهها هر گاه درباره اعمال اختيارى انسان به كار روند و مستحق مدح و يا ذم بودن فاعل را بيان كنند، آن گاه معناى اخلاقى خواهند داشت. استحقاق مدح و ذم نيز تنها مستند به پيكر ظاهرى عمل نيست بلكه به نيت عامل نيز بستگى دارد.
پس از ذكر اين مقدمه لازم است توجه داشته باشيم كه دين نيز انسانها را در انتخاب اعمال درست و خوب راهنمايى مىكند؛ ولى محدوده راهنمايى آن منحصر به رفتارهاى اخلاقى انسان نيست در دين احكام عبادى و حقوقى نيز وجود دارد در احكام عبادى و حقوقى نيز اعمال درست و خوب يا نادرست و بد معرفى شدهاند ولى خوب و درست در اين احكام به معناى اخلاقى نيست همچنين دين در بردارنده عقايدى درباره خدا انسان و جهان نيز هست.
با توجه به اين مطالب قلمرو دين را بايد گستردهتر از قلمرو اخلاق بدانيم البته برخى از نويسندگان غربى به دليل عقايد خاص فلسفى و معرفت شناختى در پذيرش عقايد دينى راجع به جهان و انسان دچار ترديد شدهاند و كوشيدهاند اهداف و قلمرو دين را همان هدف و قلمرو اخلاق قرار دهند؛ ولى در صورتى كه به معارف دينى در بعد وسيع آن معتقد باشيم قلمرو دين گستردهتر از قلمرو اخلاق است.
يكى از مباحث ديگرى كه درباره رابطه دين و اخلاق مطرح شده است وابستگى اخلاق به دين است
اين وابستگى را تاكنون به صورتهاى مختلفى بيان كردهاند:
1 – برخى گفتهاند اخلاق به دين وابسته است زيرا خوب بودن افعال تنها از آن روست كه متعلق امر الهى قرار گرفتهاند. به عبارت ديگر خوب بودن هر عملى به خاطر آن است كه خداوند بدان آن امر نموده است. براى اين افراد، حسن و قبح اعمال ذاتى نيست بلكه به امر و نهى خداوند وابسته است لازمه اين عقيده اين است كه آن چه را كه اكنون بد و ناپسند مىشماريم، اگر به امر خداوند بود، خوب و پسنديده مىشد خداوند به راستگويى امر كرده است و ما آن را خوب مىدانيم و اگر روزى هم خداوند به دروغگويى امر كند، دروغگويى خوب خواهد بود. متكلمان شيعه اين عقيده را نپذيرفتهاند و معتقد به حسن و قبح ذاتى افعال شدهاند. در نظريه حسن و قبح ذاتى امر و نهى خداوند ناشى از خوبى و بدى ذاتى اعمال است و خداوند هيچ گاه به اعمال بد امر و از اعمال خوب نهى نمىكند به عبارت ديگر خداوند به چيزهاى ذاتا خوب امر مىكند؛ نه آن كه خداوند به چيزهاى امر مىكند و و پس از امر خداوند آن چيزها خوب شوند.
با توجه به ديدگاه صحيح كه قائل به حسن و قبح ذاتى اعمال است اين گونه وابستگى اخلاق به دين را نمىتوان پذيرفت.
2 – گروه ديگرى از عالمان گفتهاند خوبى و بدى اخلاقى اعمال وابسته به امر و نهى الهى نيست ولى شناختن اعمال خوب و تمييز آنها از اعمال بد براى انسان در همه موارد ممكن نيست از اين رو در موارد بسيارى، معرفت ما نسبت به خوبى اعمال خوب و بدى اعمال بد به واسطه امر و نهى الهى پديد مىآيد. بنابراين نظر اگر آگاهىهاى انسان كافى باشد خوبى همه چيزهايى كه خداوند بدان امر كرده است قابل شناخت است ولى ما براى عمل به كارهاى خوب به فرامين خداوند رجوع مىكنيم تا در اثر ضعف آگاهى كارهاى بد و نادرست انجام ندهيم.
ممكن است به اين نظر اعتراض شود و گفته شود برخى از انسانهاى ملحد با وجود بى اعتقادى به خدا نسبت به احكام و وظايف اخلاقى آگاهند و تكاليف اخلاقى خود را انجام مىدهند. ملحدان چون به خداوند اعتقاد ندارند، به كلام او هم مراجعه نمىكنند، پس از كجا به احكام اخلاقى آگاهى پيدا كردهاند.
در پاسخ برخى گفتهاند آگاهى ملحدان از احكام اخلاقى به واسطه مؤمنان است يعنى نخست انسانهاى مؤمن به كلام خداوند رجوع كردهاند و كارهاى خوب و درست را از كارهاى بد و نادرست باز شناختهاند سپس آگاهى خود را به ديگران منتقل كردهاند. در نتيجه ملحدان بىآن كه خود بدانند از طريق كلام خداوند به آگاهىهاى اخلاقى دست يافتهاند.
پاسخ ديگرى هم به اين اعتراض داده شده است و آن اين كه: مؤمنان پس از رجوع به كلام خداوند و آگاهى از احكام و تكاليف اخلاقى، جامعهاى را پديد آوردهاند كه به اين وظايف اخلاقى عمل مىكرده است. تشكيل جامعه اخلاقى موجب شده است ملحدان نيز با احكام و هنجارهاى اخلاقى آشنا شوند و به طور ناخود آگاه كارهاى خوب اخلاقى را خوب و كارهاى بد را بد بدانند.
به هر حال به نظر مىرسد درستى برخى از احكام اخلاقى چنان واضح است كه حتى كسانى كه خواستهاند با آن مخالفت كنند عملا شيفتگى خود را به اجراى آن احكام نشان دادهاند از سوى ديگر خوبى برخى از اعمال و بدى برخى ديگر از كارها براى انسان به سادگى آشكار نمىشود؛ در نتيجه خداوند براى آن كه انسانها از كمال خود باز نمانند آنها را راهنمايى كرده و خوب و بد اين گونه اعمال را بيان نموده است.
3 – نوع ديگر وابستگى اخلاق به دين جنبه روان شناختى دارد. يعنى كسانى كه به كيفر و پاداش اخروى معتقدند انگيزه بيشترى براى پيروى از احكام اخلاقى دارند. آنان تخلف از هر حكم اخلاقى را به منزله روبرو شدن با يك كيفر و يا حداقل محروم شدن از يك پاداش اخروى مىدانند. در نتيجه به خاطر محبتى كه به خويش و منافع خويش دارند تبعيت از احكام اخلاقى را ترجيح مىدهند و با انگيزه كافى وظايف اخلاقى خود را انجام مىدهند.
اگر مؤمنان درجات بالاترى از ايمان را دارا باشند، انگيزهاى به مراتب بالاتر خواهند داشت. اين گونه مؤمنان همواره خداوند را ناظر بر اعمال خويش مىدانند و رضايت الهى را بالاترين آرزو و مقصد خود مىشناسند. به همين دليل نتايج همه اعمال خود را تنها در آخرت و زندگى واپسين نمىجويند بلكه نتيجه هر عمل را همراه با آن مىبينند و حتى خداوند را از نيات خويش آگاه مىدانند و خشنودى و ناخشنودى خداوند را حتى قبل از انجام هر عمل و همزمان با نيت آن عمل محقق مىدانند. چنين افرادى مىكوشند نيت و عمل خود را از هر كار غير اخلاقى پاك كنند و با انگيزهاى قوى در پى كسب رضاى الهى انسانى ملتزم به تكاليف اخلاقى باشند.
مطالب مرتبط