دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درباره نقش رسانه ها در کنترل جامعه
قدرت و قابلیتهای زبان و اندیشه در کنترل جامعه
فلاسفه یونان باستان و دوران پس از آن به اتفاق زبان را مهمترین وجه تمایز انسان از حیوانات دانستهاند. محققان هر رشته علمی آن جنبه از زبان را که اهمیت بیشتری برای رشتههایشان دارد، در کانون توجه خود قرار میدهند. در این میان، از نظر دانشمندان علوم اجتماعی، زبان مشخصترین رسانه مبادلات اجتماعی است. جاذبه بررسی زبان در بافت اجتماعی آن، در این است که راهگشای فهم بهتر اجتماع خواهد بود. از سویی محققان زبان و ادبیات کلاسیک ، نقش زبان را در فرایند شکلگیری ارزشها و خلاقیت ادبی مورد بررسی قرار میدهند. از دیدگاه آنان زبان، آیینه میراث فرهنگی، وسیله ارتباط ما با گذشته و تجسم تمام چیزهایی است که هم انسانی است و هم شریف.
توجه به بافت اجتماعی گفتار، به هیچ روی منحصر به مجامع دانشگاهی نیست؛ بسیاری از مسائل حاد سیاسی، بر محور زبان میچرخد. بررسی فرهنگهای گوناگون اعم از اقلیتهای درون مرزها یا ملتهای دیگر یکی از موضوعات مورد مطالعه در بودجه کشورهای قدرتمند است.
قدرت ساختاری زبان این فرصت را در اختیار گروههای توانمند قرار میدهد تا گفتمان حاکم بر جامعه را به نفع خویش سمت و سو بخشند. فریدون بدرهای در کتاب «واژگان نوشتاری کودکان دبستانی ایرانی» او میگوید اگر در یک زبان فرضی هزار اسم، هزار صفت، صد فعل لازم و صد فعل متعدی داشته باشیم قاد خواهیم بود 000/100/200/200/100 جمله بسازیم (بدرهای، 1352، صص 13ـ 12). البته قابلیت یک زبان طبیعی بیش از این است، برای مثال، فرهنگ معین دارای چهل هزاره واژه است. بنابراین، مشاهده میکنیم در این سازمان بینهایت زبان چقدر قدرت مانور وجود دارد، چنان که یک رسانه میتواند متناسب با رویکرد سیاسی ـ اجتماعی خود ساختار خبری مستقلی ارایه کند؛ آن گونه که بافت گفتمانی آن با سایر بافتها متمایز باشد.
«فوکو» با تأکید بر اهمیت ساخت زبان و اندیشه، بر «قرائت متون» به منظور کشف ساختارهای شناخت آدمی اصرار میکند. به نظر او، شیوه خاص فهم و دریافت ما درباره جهان، تعیینکننده خصلت خاص یک عصر است و این خصلت خود شیوه اعمال قدرت را تعیین میکند. از دیدگاه ساختاری «فوکو»، سیاستمداران، صاحب منصبان و اصحاب قدرت و نظایر آنان، به طور عمدی و آگاهانه نهادهای لازم برای تأمین و تضمین امتیازات و حفظ مواضع خود را ایجاد نمیکنند، بلکه اعمال افراد به طور کلی در هر عصری برآمده از نظرگاه رایج آن عصر است. به سخن دیگر، ساخت عمل تابع ساخت اندیشه است. طبقات حاکم و مسلط در یک ساختار اجتماعی نابرابر و تضادآمیز، برای سازگار کردن ذهنیت مردمان با شرایط رنجآور عینی، یعنی پر کردن شکاف بین ذهن و عین، به ایدئولوژی و استفاده از مفاهیم ایدئولوژیک و هژمونیک متوسل میشوند، زیرا ناسازگاری بین ذهن و عین، برای همیشه نمیتواند تداوم یابد. بنابراین، ایدئولوژی ساخته و پرداخته میشود تا ذهن را با عین آشتی دهد و وضعیت موجود را تثبیت کند. در چنین مواقعی، زبان بیشترین نقش را در تبلیغات خدعهآمیز و مشروعیت بخش دارد. زبان مالامال از مفاهیم ارزشی همراه با نفرت و عشق است. عشق و تجزم به همه آنهایی که تسلیم سازوکار قدرت شدند و نفرت از آنهایی که در این سازوکار آمرانه و فریبگونه، حل و جذب نشدند (مهدیزاده، 1380، صص 66 ـ 65).
شمار زیادی از اندیشمندان حوزه ارتباط جمعی، سازو کارهای بازتولید ایدئولوژی را در گفتارهای رسانه ای، به ویژه اخبار مطالعه کردهاند. عدهای از آنان با بررسیهای تطبیقی نشان دادهاند که چگونه رویدادهای واحد، از رسانههای جوامع مختلف به شیوههایی کاملاً متفاوت بازتاب یافتهاند. برای مثال میتوان به تحقیقات انجام شده توسط «ادوارد سعید» (1981، پوشش خبری اسلام در غرب)، «استیونسن» و «کول» (1980، اخبار خارجی در کشورهای منتخب)، «ملکوت» و «دایانهپه» (1991)، جانبداری در گزارشگری: تحلیل محتوای پوشش خبری مطبوعات آمریکا از سقوط هواپیمای کره و ایران) و موارد مشابه اشاره کرد
کنترل جریان بینالمللی اخبار / کنترل در نظام جهانی
هجده دسامبر 2002، سایت اینترنتی بی.بی.سی خبر داد «آمریکا با پخش برنامههای تبلیغاتی که فرماندهان نظامی و غیرنظامی عراقی را مخاطب قرار میدهد، سعی دارد فشار روانی بر صدام حسین را تشدید کند». جالب این که این برنامهها را به مدت پنج ساعت هواپیمای آمریکایی «کماندو سولو» که بر فراز عراق گشت میزد و توسط یک واحد تخصصی عملیات تجسسی آمریکا اداره میشد، پخش میکرد. از این هواپیما در آن واحد امواج کوتاه، متوسط و بلند و همچنین امواج تلویزیونی پخش میشد. در این برنامهها از مردم عراق درخواست میشد حاکمیت صدام حسین را رد کنند.
در طول جنگ اخیر آمریکا با عراق نیز که پس از گذشت یک سال و اندی از حمله به افغانستان در بیستم مارس 2003 آغاز شد، نظامیان آمریکایی و انگلیسی بر فعالیت خبرنگاران نظارت داشتند چنان که حتی پنتاگون خبرنگار فاکس نیوز را از عراق خارج کرد. آنان دو خبرنگار شبکههای خبری الجزیره و العربیه را به قتل رساندند و به دفتر شبکه الجزیره در عراق حمله کردند.
در جنگ قبلی خلیج فارس (1991) نیز مردمی که در بغداد جنایات جنگی و کشتار غیرنظامیان را محکوم میکردند نوشتهای را با این مضمون که «نظارت بر سی.ان.ان را پایان دهید» با خود حمل میکردند. نوشته بودریار با عنوان جنگ خلیج فارس اتفاق نیفتاده است، اشارهای پرمعنا به همین سکوت و کنترل رسانهها و قلب واقعیات در ایام جنگ دارد (خسروی، 1378، ص 7). این همان واقعیتی است که اندیشمندان با صراحت به آن پرداختهاند. «در دنیای ما، هر چه رسانههای ارتباطی بیشتر پیشرفت کرده و حجم اطلاعات بیشتر شده، معنای کمتری به دست آمده است» .
باید گفت که اساس فناوری ماهوارهای بر کنترل قرار داده شده است. «در اوایل دهه 1960 یعنی آغاز دستیابی بشر به فناوری ماهوارهای جان.اف.کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا، گفته بود هدف ما از دستیابی به فناوری ماهوارهای «کنترل» است (جعفری چمازکنی، 1374، ص 17).
طی تحقیقاتی که بیست سال بعد (1981) از اظهارنظر کندی صورت گرفت شاهد بودیم که هشتاد درصد مخابره و پردازش دادهها در آن زمان توسط ایالات متحده آمریکا صورت میگرفت .اکنون با گسترده شدن فعالیت شبکههای رایانهای و مطرح شدن جریان دادههای فرامرزی، مسأله به خطر افتادن حاکمیت ملی بسیاری از کشورها مطرح شده است.
نزد بسیاری از دولتها و ملتها واژه «بیگانه» مترادف با «خطر» شده است. این نخستین باری است که در طول تاریخ تقریباً هر کس از هر طبقه اجتماعی میتواند تحت تأثیر تحولات بینالمللی قرار گیرد. در این بین ما و شما یا جزء گروهی هستیم که این تغییرات آنها را تهدید میکند و یا در دستهای قرار داریم که از این روند منتفع خواهند شد اما، تقریباً غیرممکن است به ذهن کسی خطور کند که گروهی از گزند این تغییرات در امان باشند.
«دیوید روثکوپ» مدیر اجرایی مؤسسه کیسینجر و از سرشناسان دولت کلینتون که در دانشگاه کلمبیا نیز دارای کرسی امور بینالملل است با بیان آشکار در خصوص جهانیسازی و نقش محوری فرهنگ در آن میگوید: «جهانیسازی ریشههای اقتصادی و پیامدهای سیاسی دارد، با وجود این قدرت فرهنگ را در محیط جهانی، در کانون توجه قرار میدهد» (Rothkop, 1971). او سپس به اقتضای موقعیت شغلی خود با توصیههایش ذهنیت دولتمردان آمریکایی را متوجه این موضوع میکند. «در عصر اطلاعات، برای سیاست خارجی ایالات متحده یک هدف اساسی وجود دارد و آن پیروزی در نبرد جریانهای اطلاعاتی جهانی است، حاکمیت بر امواج همان گونه که بریتانیای کبیر بر دریاها حاکم بود» (Rothkop, 1971).
او بدون پرده ادامه میدهد: «منفعت اقتصادی و سیاسی ایالات متحده است که اطمینان یابد اگر قرار باشد جهان به سوی داشتن زبان مشترک پیش رود آن زبان انگلیسی است و اگر قرار باشد ارتباطات راه دور، دارای استانداردهای ایمنی و کیفیت مشترک باشد آن، استاندارد آمریکایی است. اگر ملتهای جهان با تلویزیون ، رادیو و موسیقی به هم پیوند مییابند باید از طریق برنامههای آمریکایی باشد و اگر ارزشهای مشترکی ایجاد میشود باید به نحوی باشد که آمریکاییها با آن احساس راحتی و آسایش کنند (Rothkop, 1997).
روثکوپ با ارایه این توصیهها به یک نتیجه عجیب میرسد و آن «صدور مدل آمریکایی فرهنگ» است. او با بهکارگیری جملاتی قوممدارانه این گونه نتیجهگیری میکند: «ایالات متحده نباید از برتری بخشیدن به ارزشهایش ابا داشته باشد. آمریکاییها برای آن که مؤدب یا سیاستمدار باشند نیازی ندارند این واقعیت را که از میان فرهنگهای تمامی ملل در طول تاریخ جهان، فرهنگ آنان متناسبترین (موزونترین)، تحملپذیرترین، دارای بیشترین اشتیاق به ارزیابی مجدد و بهبود پیوسته و بهترین الگو برای آینده است، انکار کنند. از سوی دیگر، آمریکاییها نباید در مقابل حرف کسانی همانند «لی کوانیو» رئیس جمهور سنگاپور و «ماهاتیر بن محمد» نخستوزیر مالزی تسلیم شوند که میگویند «راهی آسیایی» وجود دارد که غیرآسیاییها نباید دربارهی آن قضاوت کنند، باید گذاشت تا چنین راهی بر روند وقایع مربوط به تمام کسانی که در این بخش از جهان زندگی میکنند حاکم باشد» (Rothkop, 1997).
این استاد روابط بینالملل و صاحب منصب دولت آمریکا، راهبردهای لازم برای رسیدن به این اهداف را چنین بیان میکند: «آمریکاییها باید چهره خود را ارتقا دهند. استفاده از ابزارهای عصر اطلاعات برای انجام چنین کاری بیشک صلحآمیزترین و قدرتمندترین ابزار پیشرفت منافع آمریکاییها است … ایالات متحده ترافیک جهانی اطلاعات و ایدهها را تحت سیطره خود دارد. موسیقی آمریکایی، فیلم آمریکایی، تلویزیون آمریکایی و نرمافزار آمریکایی آنقدر بارز و غالب و آنقدر عیان هستند که در هر نقطهای از زمین در دسترسند …، ما باید ماهیت و اهمیت عمیق فضای اطلاعاتی در حال ظهور و توانایی بالقوه آن را با عنوان یک پردازشگر فرهنگی سازماندار، عامل تحکیمبخش دموکراسی، وسیله مرتبط سازنده جهانی و ارتباطگر نهایی بشناسیم». (Rothkop, 1997).
کندوکاو در وضعیت کنونی روابط بینالملل نشان میدهد استقلال رفتاری مجموعههای ملی تا حد زیادی کاهش یافته و در مقابل، مجموعههای فراملی رشد انکارناپذیری در عرصه جهانی پیدا کردهاند. این میدان گسترده، در عرصه فرهنگ فرایندی پیش رو دارد که به شکلگیری جامعه اطلاعاتی منجر شده است. در این حوزه، ماهوارهها، اینترنت و همچنین سازمانهای بینالمللی مانند اتحادیه بینالمللی ارتباطات راه دور و یونسکو فعالیت دارند و غولهای ارتباطی مانند چهار خبرگزاری غربی بر تصمیمگیریهای بینالمللی و ملی تأثیر میگذارند. بنابراین «دگرگونی فرهنگی» از مفاهیمی است که نشاندهنده مصونیت نداشتن فرهنگهای ضعیف و بدون پشتوانه فناورانه در برابر تأثیرپذیری از فرهنگهای جهانگستر است. وابستگی و برخورد فرهنگها از طریق بزرگراههای اطلاعاتی مشکلات فزایندهای را برای واحدهای اجتماعی در سطح دولت ـ ملت، جوامع و افراد در راه حفظ هویتشان ایجاد کرده است. البته این نکته را باید توضیح داد که این بزرگراههای اطلاعاتی خود میتوانند در مسیر آگاهیبخشی و بالا بردن فشار وجدان جهانی در هنگام وقوع آسیبهای جهانی، منطقهای و ملی مورد استفاده قرار گیرند اما مالکیت انحصاری این شبکههای فراملی، اطلاعرسانی واقعگرایانه در مورد رویدادهای بعضی از مناطق را که با صاحبان این شبکهها برخورد منافع دارند دچار تحریف کرده و با دگرگون کردن واقعیت مخاطبان را گمراه میکند.
ساموئل هانتینگتون، استاد کرسی حکومت در دانشگاه هاروارد نیز در مقاله «رویارویی تمدنها» که در سال 1993 در نشریه “Foreign Affairs” به چاپ رسید و در مجامع مطالعاتی و روابط بینالملل انعکاس گستردهای یافت منبع اصلی برخورد در جهان جدید را دارای ماهیتی فرهنگی میداند نه اقتصادی. وی تفاوتهای موجود بین تمدنها را اساسی ذکر میکند و با اشاره به افزایش روند خودآگاهی تمدنی میگوید: «روابط بینالمللی به گونهای فزاینده به سمت غربی شدن حرکت کرده است چنان که تمدنهای غیرغربی نقش بازیگر را بر عهده دارند و روابط بین «غرب و دیگران» محور اصلی سیاستهای جهانی خواهد بود. او کانون درگیری را در آینده غرب و چند کشور اسلامی کنفوسیوسی میداند (احراری، 1380).
هانتینگتون با اشاره به این موارد و ذکر مثالهای گوناگونی از رشد خودآگاهی تمدنی در نقاط مختلف و شرح سرشت تمدنها، راهکارهایی را که باید سیاستمداران غرب در کوتاه مدت و بلندمدت مورد توجه قرار دهند، عرضه میکند، راهکارهایی که در حقیقت گوشهای از تفکر حاکمان کشورهای غربی است. از دید او «منافع غرب به روشنی ایجاب میکند همکاری و یگانگی بیشتری در درون تمدن خود، به ویژه بین اجزای اروپایی و آمریکای شمالی آن، به وجود آورد …، دامنه قدرت نظامی کشورهای کنفوسیوسی ـ اسلامی را محدود کند و … اختلافات و درگیریهای موجود بین کشورهای اسلامی و کنفوسیوسی را مورد بهرهبرداری قرار دهد؛ از گروههایی که در درون تمدنهای دیگر به ارزشها و منافع غرب گرایش دارند پشتیبانی کند و آن دسته از نهادهای بینالمللی را که منعکسکننده منافع و ارزشهای غرب هستند و به آنها مشروعیت میبخشند تقویت و … تشویق کند» (احراری، 1380).
آنچه در راهکارهای پیشنهادی هانتینتگتون، که بسیاری از آنها در حال حاضر عملی شده و یا در برنامهریزیهای استراتژیکی غرب مورد توجه قرار گرفته، قابل تأمل است، این نکته است که این برنامهها از چه طریقی قابل اجرا است. آیا میتوان در این مبارزه فرهنگی نقش رسانهها را نادیده گرفت؟ غرب از چه طریق میتواند بر نقاط مورد اختلاف کشورهای اسلامی ـ کنفوسیوسی دست بگذارد و بر آنها اصرار ورزد؟ آیا این کار جز از طریق تضعیف اتحادیههای منطقهای خطرناک و بیاثر کردن فرهنگ خلاق و نوآور دیگران امکانپذیر است؟
همان گونه که نظریهپردازان قدرت معتقدند، در نظام بینالمللی کنونی عناصر عمدهای که ایجادکننده مقام و موقعیت یک کشور بزرگ است عبارتند از: «استعداد و توانایی اقتصادی» همراه با «برخورداری از ابزار فناورانه و رسانهای» و ما مشاهده میکنیم که بهرهگیری از این عناصر عملاً فرصتی را برای جهان غرب به ارمغان آورده که اعضای آن توانستهاند در سطح بینالملل با اکثر کشورهای جنوب برابری کرده و به معنای واقعی بر آنها تسلط یابند چنان که در حال حاضر میبینیم «قدرت» و «حق»، بدون هیچ اختلافی در طرفی واحد قرار گرفتهاند (احراری، 1380).
برای شناخت عملکرد رسانههای بینالمللی و روشن شدن موضوعهای فوق باید سه سطح «ساخت»، «فرایند» و «واقعه» را مورد توجه قرار داد. به عبارتی باید به شکل نظام سرمایهداری جهانی که رسانهها را به عنوان ابزاری برای آمادهسازی بسترهای فرهنگی و فکری مصرفگرایی در کشورهای پیرامون، به کار میگیرد تکنیکهای تبلیغ و اطلاعرسانی که در این فرایند به جذب دو قشر اندیشمند و متوسط جوامع جنوب کمک میکند و «واقعهای» که در این کشورها روی داده و به آن «از خودبیگانگی فرهنگی» نام داده میشود، پرداخته میشود. در این طیف «انحطاط فرهنگی» به «انحطاط سازمان اجتماعی» و به دنبال آن «زوال نظام اقتصادی» در کشورهای جنوب منجر شد و آنها را به راندهشدگانی در نظام جهانی تبدیل کرد که سعی دارند امروز را پیروز به فردا برسانند.
بنابراین در دنیای جهانی شده، رقابت اقتصادی مبتنی بر تولید اطلاعات یک «رقابت امنیتی» محسوب میشود و تمام پیشرفتها بر فناوری های مربوط به آن متمرکز است. این تحولات اقتصادی و ارتباطی است که تأمینکننده امنیت است. در این میان کشورهایی که در این دو زمینه ضعیف هستند روز به روز حاشیهایتر شده و وضعیت وخیمتری پیدا میکنند زیرا حضور «دولتهای رسانهای» در عرصه جهانی و تأثیر بر تصمیمگیریهای بینالمللی «روحیه خودگردانی» دولتهای ضعیف و فاقد امکانات را تحت تأثیر قرار میدهد چنان که همه دولتها سعی دارند حضور خود را در رسانهها اعلام کنند و به تعبیری «حضور در رسانهها به معنی وجود واقعی است».
بنابراین نظر، مدیران نظامهای سیاسی ـ اقتصادی قدرتمند مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه برای افزایش نفوذ و مشروعیت با بهکارگیری امکانات ارتباطیای چون چهار غول خبری آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، رویترز و فرانس پرس و شبکههای رادیو ـ تلویزیونی فراملی، اوضاع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورهای پیرامون را آن گونه که مطابق منافع خود باشد تغییر میدهند.
مطالب مرتبط