دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درباره اضطراب و راههای درمان آن
تحقیق درباره اضطراب و راههای درمان آن
نگرانی گونه ای خیالیست و در هر سن عمل متفاوتی دارد، تکرار شدید نگرانی موجب اضطراب خواهد شد.
اضطراب به معنای نا آرامی می باشد، و به حساسیتهای جسمانی و روانی که در پاسخ به تهدید اعم از تهدید حقیقی یا خیالی به وسیله ارگانیزم ابراز و ایجاد می شود اشاره می کند. تکرار و تشدید نگرانی موجب اضطراب خواهد شد که از پیش بینی آسیبهای احتمالی نتیجه می شود. بسیاری از اضطرابها مانند نگرانیهای بی دلیل و تنها ناشی از آشفتگی درون خودشخص می باشد، که در نهایت سلامت و تعادل روان فرد را مختل می کند. کودکان نیز مانند بزرگسالان از علت حقیقی اضطرابهای خود بی خبرند و نمی دانند که ناراحتیهای درونی مسبب اضطراب آنهاست (احمدی و بنی جمالی، 1375). اضطراب در سراسر طبقه بندی بیماریهای روانی به چشم می خورد. این اختلال بالاترین حد رنج روانی است. اضطراب غالبا با ترس که دارای پاره ای از خصیصه های روان شناختی و فیزیولوژیکی است مشتبه می شود اضطراب بدون آنکه به منزله انگیزش در بیشتر موارد نیروی ایجاد اغتشاش و فروریختگی سازمان رفتارهاست (کراز، 1381).
شدت اضطراب ممکن است از احساس ملایم ناراحتی تا ترس از آشفتگی کامل تغییر کند و میزان اضطرابها بستگی به ارزیابی شخص از شدت تهدید دارد. ولی باید دانست که این تهدید غالبا از یک منشا ناخودآگاه سرچشمه می گیرد، و معمولا موقعیتهایی که احساس کفایت و امنیت و ارزش شخص را مورد تهدید قرار می دهد، شدیدترین اضطرابها را توصیه می کند (بیرجندی، 1372).
اختلال اضطراب کودکی و نوجوانی شامل سه اختلال است که در آن، اضطراب خصوصیت بالینی عمده است. اضطراب جدایی، اضطراب اجتنابی و اضطراب مفرط. اختلال اضطراب جدایی و اجتنابیِ کودک و نوجوان بیشتر بر موقعیتهای خاص متمرکز است. اضطراب مفرط به انواعی از موقعیتها مربوط است. در سبب شناسی اضطراب به بررسی مسئله یادگیری و ژنتیک و شرایط روانی اجتماعی اشاره دارد و اختلال اضطراب در کودکان و نوجوانان 4% بیان شده است. این اختلال در اوائل کودکی در همه جا دیده می شود و شیوع آن در دو جنس برابر است (کاپلان و سادوک، 1375).
در درمان اضطراب استفاده از دارو درمانی، رژیم درمانی، روان درمانی ،خانواده درمانی، الگوسازی و موسیقی درمانی استفاده می شود و تا حد زیادی می توانند حالتهای اضطرابی را در فرد کاهش داده و یا به طور کلی برطرف سازنند. همچنین در موارد حاد بستری کردن در بیمارستان توصیه می شود که هدف اصلی آن مراقبتهای پرستاری ، بالا بردن اعتماد به نفس و بوجود آمدن نیروی تازه در بیمار است(فرجاد، 1374).
کلمه اضطراب
کلمه اضطراب از کلمه لاتین (Anxiety) که به معنای ناآرامی می باشد گرفته شده است و به حساسیت های جسمانی و روانی که در پاسخ به تهدید اعم از تهدید حقیقی یا خیالی به وسیله ارگانیزم ابراز و ایجاد می شود، اشاره می کند. همچنین اضطراب ممکن است در پاسخ به آنچه موجب تهدید اعتماد به نفس می شود و یا از پیدایش موقعیتی که شخص در آن وضعیت از انجام کاری که خارج از حدود توانایی اوست، احساس فشار می کند، به وجود می آید. اضطراب واقعی ممکن است به عنوان «ترس» توصیف شود، که عکس العمل فرد در مقابل خطرات می باشد. اگر این عکس العمل برای یک دوره طولانی و با شدت زیاد و خارج از ظرفیت شخص تداوم یابد، موجب ناسازگاری و ناآرامی در فرد می شود. اضطراب عصبی ناشی از تعارض ناخودآگاه فرد است مانند احساسات خصمانه نسبت به یکی از والدین که ممکن است با باور اینکه شخص باید والدینش را دوست داشته باشد، تعارض داشته باشد و باعث از بین رفتن تعادل فرد و اجتماع و ایجاد اضطراب در فرد شود (احدی و بنی جمالی،1375).
روان آزردگی اضطراب یادآور یک خلق و خوی افسرده است (عدم خوشحالی، اضطراب، احساس شکست، بی کفایتی، کم ارزنده سازی). سیمای فرد مضطرب، سیمای فرد نگرانی است که حساس می باشد، فعالیت های خود را با شکست مواجه می بیند و در یک ناایمنی اجتماعی و جهانی زندگی می کند. احساس خستگی دائم، پایین بودن سطح انرژی و شادی زندگی از خصیصه های آن میباشد. از زاویه دیگر اضطراب به منزله فقدان آرامش، تردید، عدم اعتماد و بی کفایتی در تسلط بر موقعیت هاست (کراز، 1381).
بیشتر آشفتگی ها و احساسات پایدار و مقاوم ناشی از اضطراب، ریشه در عوامل درون فردی و اجتماعی گوناگونی دارد که ممکن است به صورت یک مجموعه بر یکدیگر تاثیر داشته باشند و در این حالت فرد به دفاع در برابر اضطراب برمی خیزد، و نمونه ساده ای از این دفاع می توان (مقابله منفی) را نام برد که شخص به استفاده از آرام بخش ها دست می زند، این مکانیزم های دفاعی تلاشهای ناخودآگاهی است که برای حفظ آرامش روحی به وسیله تمامی افراد بهنجار- نوروتیک و پسیکوتیک به کار می رود (احدی و بنی جمالی، 1375).
فشارها و هیجان های روانی باعث فشارهای جسمانی می شود که روی سیستم های مختلف بدن اثر می گذارد و باعث بروز یک دسته از علائم هشداردهنده و ترسناک از قبیل طپش قلب، هیجان، تعریق، سردرد، افزایش ضربان قلب، تهوع و افزایش دفعات ادرار می شود (لسک، 1377).
این کودکان فوق العاده نگرانند و رفتاری حاکی از ترس شدید دارند، این نگرانی ها از چیز یا محیط بخصوصی ناشی نمی شود و در نتیجه فشار تازه ای به وجود نیامده است. این کودکان نسبت به شایستگی ها و عملکرد خویش نگران و رفتارهای عصبی، مانند ناخن جویدن دارند. ظاهر شدن این خصلت در کودک تدریجی است (ایزرائل، 1375).
اگر هیچ گونه دلیل بیرونی و آشکاری برای اضطراب حاد کودک و نوجوان وجود نداشته باشد ممکن است نگران شود. این حالت او از کجا سرچشمه می گیرد و در اوضاع و وقایع بیرونی نسبتاً جزیی، باید به دنبال علت آن باشد. البته با بررسی دقیقتر معمولا روشن می شود که عواملی که نوجوان از آن اطلاعی نداشته باشد (مانند سائقه های جنسی و پرخاشگری).
با مداخله درمانی خیلی زود، یعنی زمانی که ارتباط عوامل علی آشکار است، شروع می شود و قبل از آنکه اضطراب به مراحل حاد و دائمی برسد آن را درمان کرد. واکنش های نوجوانی شامل انزوای روانی، ناتوانی در انجام تکالیف درسی و علائم تنگی نفس و خستگی مفرط است (ماسن و همکاران، 1375).
«اضطراب واقعی» ممکن است به عنوان ترس توصیف شود، که عکس العمل فرد در مقابل خطرات است. اگر این عکس العمل برای یک دوره طولانی و با شدت زیاد و خارج از ظرفیت فرد تداوم یابد، موجب ناسازگاری می شود. «اضطراب عصبی» ناشی از تعارض ناخودآگاه فرد می باشد. مانند احساسات خصمانه نسبت به یکی از والدین که ممکن است باور اینکه شخص باید والدینش را دوست داشته باشد، تعارض داشته باشد و باعث از بین رفتن تعادل فرد و اجتماع و ایجاد اضطراب در فرد شوند (نلسون و ایزرائل، 1375).
تعریف اضطراب چیست
اضطراب در سراسر طبقه بندی بیماری های روانی به چشم می خورد. این اختلال بالاترین حد رنج روانی است. اضطراب غالبا با ترس که دارای پاره ای از خصیصه های روان شناختی و فیزیولوژیکی است مشتبه می شود. اضطراب بدون آنکه به منزله انگیزش باشد در بیشتر موارد نیروی ایجاد اغتشاش و فروریختگی سازمان رفتارهاست (کراز، 1381).
اضطراب معمولا به عنوان احساس پراکنده و مبهم و نامطبوع ترس و تشویش تعریف می شود. شخص مضطرب خصوصاً در مورد خطرات ناشناخته، بسیار نگران است، علاوه بر آن فرد مضطرب ترکیبی از علائم زیر را نشان می دهد: تپش قلب، تنگی نفس، بی اشتهایی، سستی، سرگیجه، تعریق، بی خوابی و لرزش، همه این علائم جسمانی، با ترس و اضطراب همراه است. افراد دچار اضطراب از علل ترسشان آگاهی ندارند (ساراسون، 1375).
یادگیری: این اضطراب ممکن است از راه الگوسازی مستقیم از والدین به کودک منتقل شود. بعضی از والدین به نظر می رسد با محافظت بیش از حد کودکان از خطرات مورد انتظار یا مبالغه در معرفی خطرات اضطراب را به آنان می آموزند. الگوی رفتاری والدین مضطرب، منعکس کننده اضطراب آنها در کودکانشان می باشد و این کودکان از این میترسندکه اطرافیانشان دچار صدمه یا اتفاق وحشتناکی بشوند. (احدیومحسنی،1371).
ژنتیک: «آیزنگ» معتقد است که درون گرایی، بی ثباتی و فشارهای روحی به صورت مزمن در هر فرد مضطرب دیده می شود. او تاکید کرده است که وراثت، طبیعت فردی را تغییر می دهد، اما این دیدگاه تاثیر رفتارهای آموخته شده بر اضطراب را رد نمی کند. والدین مضطرب، به طور غیرعمدی، ناامنی و تشویش خود را به فرزندانشان انتقال می دهند که این امر در نهایت موجب رشد و بروز انواع ترسهای غیرمعقول و وابستگی بنیانی توام با شخصیت رشد یافته در کودکان می گردد (بنی جمالی، 1375).
شیوع اضطراب در بستگان درجه 1 بین 15 تا 17 درصد گزارش شده و همچنین در دوقلوهای یک تخمی 90-80 درصد و در دوقلوهای دوتخمکی 15 درصد است (کاپلان و سادوک، 1375).
اختلالات اضطرابی کودکی و نوجوانی شامل سه اختلال است:
اضطراب جدایی 2-اضطراب اجتنابی 3-اضطراب مفرط
در اضطراب جدایی و اجتنابی کودک و نوجوان اضطراب بر موقعیت های خاص متمرکز است و در اختلال اضطراب مفرط به انواعی از موقعیت ها مربوط است. این اختلالات بسیاری از ارجاع های سرپایی را در برمی گیرد. این کودکان ونوجوانان ممکن است با اختلالات اضطرابی زیر مشاهده گردند: فوبی ساده، اختلال هراس، اختلال وسواسی- جبری و اختلال استرس پس از سانحه (سادوک، 1375).
اختلال اضطراب جدایی : به تصویر بالینی اطلاق می شود که در آن ناراحتی عمده کودک یا نوجوان ابزار اضطراب شدید و مفرط به هنگام جداشدن از افراد مورد علاقه، خانه یا محیط های آشناست. واکنش عاطفی که از کودک سر می زند، بسیار شدیدتر از همسالان اوست. جداکردن کودک از افراد مورد علاقه ی او ممکن است اضطراب و تشویش را تا حد زیادی بالا ببرد (ا. راس، 1369)
اختلال اضطراب اجتنابی کودکی یا نوجوانی: در اختلال اجتنابی کودکی یا نوجوانی، کودک بیزاری مستمر و شدید از تماس با مردم بیگانه به شدتی که برای ایجاد اختلال در عملکرد اجتماعی و روابط با همسالان کافی است، نشان می دهند؛ دوام اختلال حداقل به مدت 6 ماه و با تمایل آشکار برای برقراری رابطه با افراد آشنا، مثل اعضاء خانواده و همسالانی که آنها را به خوبی می شناسند، مشخص می باشد. رابطه با اعضاء خانواده و سایر افراد گرم و رضایتبخش است. تشخیص اگر از 18 سال یا بزرگتر باشد نباید گذاشته شود. (کاپلان و سادوک، 1372).
سرخ شدن از خجالت، دشواری در صحبت کردن و شرمساری از خصوصیات آنهاست. در پس پرده این رفتارها، خشم، انزجار یا خود بزرگ بینی پنهان است. نشانه ای از وجود مشکلات هوشی یا ارتباطات کلامی وجود ندارد. وقتی برای شرکت در موقعیت های اجتماعی تحت فشار قرار گیرند گریه سر داده و دچار اضطراب می گردند و ممکن است از شرکت در فعالیت های تازه اجتناب کنند.
اختلال اضطراب مفرط: خصوصیت اساسی اختلال اضطراب مفرط عبارتست از اضطراب شدید و غیرواقعگرایانه که حداقل 6 ماه یا بیشتر از آن طول کشیده باشد. کودکان مبتلا به این اختلال بی نهایت خجالتی می باشند و در مورد اتفاقات آنی مانند امتحانات، احتمال صدمه دیدن یا شرکت در فعالیت های گروهی با همسالان و یا برآوردن انتظارات مانند انجام امور در زمان های تعیین شده و ملاقات در زمان های مشخص ویا انجام کارهای روزمره احساس نگرانی کرده و درموردخطراتیاناراحتیهایی که ممکن است پیش بیاید اضطرابدارند(مانندپیشبینیازحضوربالادرمطبپزشک).
همچنین در مورد کفایت خود در بعضی زمینه ها، بخصوص نظر دیگران نسبت به خودشان نگرانی شدید داشته باشند، که نشان دهنده اضطراب مفرط و رفتار هراس آور است. اختلال اضطراب مفرط با اضطرابی نامشخص و مداوم همراهند که بصورت تنش حرکتی1، پرکاری سیستم عصبی خودکار (عرق سرد، تپش قلب، خشکی دهان، احساس گیجی و مشکل دفع) انتظارات نگران کننده و وجود یک حالت ناخوشایند از مراقبت و احتیاط که با توانایی فرد برای تمرکز حواس تداخل کرده و گاهی بصورت بی خوابی بروز می کند (اولتمتر، 1372).
درمان اضطراب: روان درمانی، با مشارکت پدر و مادر یا جانشین آنها شروع معالجه است عمده ترین مورد این است که کودک از والدین خود جدا شده و بفهمد که فعالیت مستقل می تواند بدون خطر و رضایتبخش باشد. درمانگر باید به والدین آموزش دهد که طفل چگونه با کمروئی خود آنها را کنترل می کنند و آنگاه والدین می توانند به فرزند خود اجازه دهند که اضطراب قابل مدارا را تجربه کرده و بتواند برخی از عملکردهای ثانوی کمروئی را کنار بگذارد و به دست آوردن مهارتهایی در نوشتن، زیرا نوشتن ممکن است برای چنین کودکانی عامل تقویت کننده باشد. بازسازی و الگوسازی صحیح روابط در یک محیط درمانی مطلوب و حمایت کننده است که کودک را برای تسلط بر اضطراب به منظور رسیدن به سطوح بالاتر و عملکرد مستقل راهنمایی میکند (DSM-III-R، 1374).
مصرف نادرست مواد قندی ممکن است به واکنش هیپوگلیسمی (غلظت اندک و نابهنجار گلوکز در جریان خون) مغز شود که ممکن است، زودرنجی، گیجی، کاهش فشار خون به همراه آورده موجب تشدید علایم اضطراب گردد. فقر غذایی به عنوان عامل اولیه فشار و پریشانی نام برده شده است. مصرف غذاهای متفرقه و تنقلات که بی شک موادی چون مواد رنگی، معطر و اسیدهای ضد کپک به آن اضافه شده است موجب بروزاختلالهای رفتاری و بدخلقی در کودکان و بزرگسالان میشود(کرک،کیس،1376).
بازی درمانی: تکنیکهای بسیاری نظیر تداعی آزاد، تحلیل رویاها و تعبیر و تفسیر به وسیله روانکاوان مورد استفاده قرار می گیرند. استفاده از اتاق بازی درمانی و اسباب بازیهایی مانند عروسک، معماهای جور کردنی، شن و آب و قطعات ریز پلاستیکی در اختیار کودک می گذارند و از کودک می خواهند با چیدن عروسکهای کوچک صحنه های خاصی را بسازد و متخصص بالینی با توجه به
آنها درمی یابد که مسئله آزاردهنده برای کودک چیست؟
«والیوم» که دارای آرامبخش است رایج ترین داروی تجویز این اختلال می باشد. باسپیرول دارویی ضد اضطراب یکی از داروهای مفید می باشد و علائمی موفقیت آمیز از درمان با این دارو وجود دارد (کاپلان و سادوک، 1372).
موسیقی درمانی: نغمه های موسیقی از طریق امواج و ارتعاش های صوتی بر سلول های عصبی در جریانهای فیزیولوژیک اثر می گذارد و قوای ذهنی را تحریک و فعال میکند. و باعث ایجاد آرامش، بالا بردن انگیزه و قدرت خلاقیت و دوری از اضطراب و نگرانی شود (زاده محمدی، 1374).
نظریه های روانشناسان در مورد اضطراب چیست
آنا فروید:آنچه که سبب و علت ایجاد اضطراب است،ترس فرامن در مقابل خطرهای واقعی و ترس از قدرت کشانندهها است.برای مقابله با این اضطراب«من» مکانیسمهای دفاعی را به شیوههای گوناگون به کار میاندازد.
فروید:فرآیند تولد نخستین موقعیت حاوی خطر است.و خطر آن دو جانبه است:یکی دشواری مهبل(راه زهدان)و مهمتر از آن جدا شدن از مادر. آن جدایی که نه فقط به عنوان گسستن پیوند زیستی،بلکه،به ویژه به عنوان از دست دادن شی مستقیم(محبت مادر) است.
اسپیتز:دورهی 7 تا 8 ماهگی را به عنوان دورههای صحنههای اضطرابی شناخته است که،کودک سپری میکند.هنگامی که طی 6 ماه نخستین عمر،به ایجاد رابطهی عادی با مادرش(یا جانشین مادرش)موفق میشود،در غیبت او کودک شروع به واکنشهای منفی و توام با ناراحتی میکند.در ضمن با نزدیک شدن یک فرد بیگانه،اضطراب نشان میدهد.و علت این امر ادراک درونی روانی ناهمانندی فرد بیگانه با مادرش است.این خود نخستین و قدیمیترین الگوی اضطراب است.
آدلر:کودک در وجود خود دارای گرایش نسبت به ترس موهوم و اضطراب واقعی است و این خصیصه به ویژه در مورد کودکان دارای منش عصبی بیشتر صدق میکند.این گرایش از بقایای بازخوردهای انسان اولیه بدوی کنونی در برابر خشونت طبیعت و ضعف بسیار زیاد وسایل دفاعی واکنش آنها نشات میگیرد.
لاپلانش:اضطراب کودکانه چیزی جز نیروی حیاتی به کار گرفته شده نیست.و به علت از دست رفتن شی محبوب پدید میآید نگرانیهای اساسی به تدریج به عنوان ساختاری رواننژندانه و بر وفق موقعیتهای تثبیتشدهی قبلی در فرد تشکیل شده است و بر این اساس نگرانی،پایه و اساس اضطراب را تشکیل میدهد.
ملانی کلاین:نگرانی کودک در مورد مادری نامهربان یا به اصطلاح آغوش بد و همچنین از دست دادن گرهگاه معنوی را عامل اساسی اضطراب دانسته است.
گلداشتاین:به نظر گلداشتاین عین اضطراب فرارسیده است،در آنچه که بیمار در آن بهسرمیبرد ارزش ساختاری شخصیت اوست.بیمار حتی اضطراب را احساس نمیکند،بلکه، خود اضطراب است و با آن جز واحد را تشکیل نمیدهد. در این حالت انقلاب توصیفناپذیری که ضمن آن فرد و شی هر دو محو شدهاند.
ریکرافت:اضطراب را به صورت نحوهای از هشیاری در نظر میگیرد که،در اثر دگرگونیهای حادث در محیط یا من فرد پدید میآید.به نظر وی اضطراب نمایانگر وجود یک نیروی مصرفنشده و در نتیجه قابل استفاده در من برای خلاقیت است.البته اگر بتوان به آن دست یافت.
پل تیلیش:معتقد است که:اضطراب بیمعنایی از دست دادن یک مسالهی غایی و تشویش دربارهی فقدان یک بیمعنی است که،معنابخش همهی معانی است.این اضطراب با از دست دادن گرهگاه معنوی رخ مینماید.فقدان پاسخ،هرچند نمادین و غیر مستقیم به پرسش معنای هستی.
ارنست هیلگارد: بنا به نظر هیلگارد محرومیت از محبتها در بچگی سبب ایجاد احساس ناامنی و همین احساس سبب ترس بچه میشود.ترس از ناامنی نیز عامل اساسی اضطراب را تشکیل میدهد.نیز بچه از این که نزد سایر افراد مهجور یا مطرود واقع شود یا محبت دیگران را از دست بدهد،بیمناک میشود.افسردگی نیز از دیگر شایعترین بیماریهای است که تاکنون آدمی با آن مواجه شده است و امروزه لقب سرماخوردگی بیماریهای روانی گرفته است.افسردگی میتواند بدون هیچ دلیل واقعی در یک فرد کاملا سالم ظاهر شود و اغلب با تغییر خلق و عصبانیت شروع میشود.
همان طوري که در بررسي نظريه هاي مختلف شخصيت ملاحظه شد، هر نظريه پردازي تفسير مختلفي از اضطراب دارد. فرويد اضطراب را به عنوان علامت و نشانه اي براي تهديد خود مي داند. آدلر معتقد است که اضطراب احساس حقارت کردن است. هورناي معتقد است که اضطراب، احساس تنهايي و درماندگي کردن در دنياي خصومت آميز است. راجرز اضطراب را نتيجه ادراک تهديد به مفهوم خودانگاره مي داند. در نظريه کِلي اضطراب نتيجه شناخت عدم کفايت و عدم لياقت در سيستم سازه هاي فرد است. روتر مي گويد: اضطراب منعکس کننده تفاوت و اختلاف بين نيازهاي مبرم و قوي فرد با انتظارات ساده اوکه با هم برخورد مي کنند، است.
با اين که بعضي از مفاهيم ذکر شده در اين مقوله روشن و واضح است، ولي اغلب گيج کننده و مبهم کننده هستند. بنابراين، اجازه بدهيد که آن چيزي را مورد بررسي قرار دهيم که اضطراب ناميده نمي شود. انواع آزمونهاي روان شناسي و فيزيولوژيکي جهت سنجش اضطراب وجود دارد و مي تواند مورد استفاده قرار بگيرد. بعضي از اين آزمونها جهت پيش بيني چگونگي عکس العمل يک فرد در تجارب و آزمايشهاي شرطي شدن، يادگيري حِرَف و مشاغل و امتحانات مورد استفاده قرار مي گيرد.
اضطراب، ترس، فشاررواني و مشتاق انتظار
اضطراب ترس نيست، عکس العملهاي فيزيولوژيکي بدن نسبت به اضطراب و ترس يکسان و يا خيلي به هم شبيه هستند. نخستين اختلاف بين ترس و اضطراب اين است که ترس يک عامل مشخص و عيني دارد، فرد مي داند که از چيزي مي ترسد. اين عامل ممکن است، چيزي باشد که در زمان حال وجود دارد و/يا چيزي که قابل پيش بيني در آينده است. برعکس، اضطراب يک عامل مشخص و عيني ندارد. اضطراب يک حالت مبهم و نامعلوم است. يک احساس تعميم يافته از رنج وناراحتي و/يا ترس و هراس است که فرد اغلب قادر به توضيح و تفسير آن نيست. هر چند اضطراب و فشار رواني داراي وجوه اشتراک زيادي هستند، ولي آنها يکي نيستند. فشار رواني، عکس العملي است که فرد نسبت به يک رويداد و/يا به يک موقعيت که در گذشته آن را تجربه کرده، به طور معمول بيان مي دارد. در حالي که اضطراب نتيجه رويدادهاي مبهم و نامشخصي است که امکان دارد فرد در آينده با آنها مواجه شود.اضطراب جنبه انتظاري دارد، در حالي که فشار رواني جنبه واکنشي دارد. به علاوه منبع فشار رواني را معمولاً بر اساس بررسي تجربه هاي فرد مي توان شناخت. البته با کمک و همکاري متخصصي که براي اين کار تربيت شده است. در مقابل، شناخت منبع و سرچشمه اضطراب معمولاً بسيار مشکل است.
اضطراب همانند يک انتظار مشتاقانه نيست.
موقعيتهاي برانگيزنده اضطراب چگونه است
با وجود اين که موقعيتهاي بي شماري وجود دارند که مي توانند اضطراب را در افرادي که داراي اضطراب خصيصه اي در سطح بالا هستند، برانگيزانند، ولي بعضي از موقعيتها اين عمل را خيلي آسانتر از ساير موقعيتها انجام مي دهند. يکي از اين موقعيتها ارزيابي اجتماعي است. اين حالتي است که فرد انتظار دارد، مورد ارزيابي ديگران قرار بگيرد. ملاقات با يک گروه بيگانه، مصاحبه براي يک شغل يا ظاهر شدن در مقابل تماشاچيان. موقعيت ديگري که در آن افراد با اضطراب خصيصه اي در سطح بالا به آساني مضطرب مي شوند، شامل ادراک خطرجسماني است. در اينجا تاکيد بر روي کلمه ادراک است، چون خطر معمولا غير قابل تشخيص است؛ مثلاً نگاه کردن از بالاي يک ساختمان بلند به پايين ممکن است اشخصاصي با اضطراب خصيصه اي A را مضطرب کند. با اين که آنها پشت نرده آهني ايستاده اند که از سقوطشان جلوگيري مي کند، انتظار مضطرب شدن، چنين افرادي را از رفتن به مکانهاي بلند باز مي دارد که اين حالت را هراس بي اساس (فوبيا) که در اين مورد بلندي هراسي است، مي نامند.
سومين موقعيتي که به صورت بالقوه در افراد با اضطراب سطح بالا، برانگيختگي اضطرابي ايجاد مي کند، يک وضعيت مبهم است، وضعيتي که ناشناخته و نامشخص است.
توجه داشته باشيد که يک وجه مشترک ما بين سه نوع شرايط برانگيختگي اضطرابي گفته شده، وجود دارد. ملاقات با افراد بيگانه نه تنها باعث ايجاد وضع مبهمي براي ما مي شود، بکله مي تواند موجب يک مقدار خطر جسمي به خصوصي نيز براي ما باشد. ايستادن در جلوي مسير خط آهن ورود به يک غار مي تواند موجب احساس خطر شود، زيرا آدم نمي داند چه چيزي در داخل آن به کمين نشسته است. توجه داشته باشيد که تمام اين موقعيتها بر اتفاقاتي که در آينده خواهد افتاد ، دلالت دارند. با اين تعريف، اضطراب با پيش بيني و انتظار درگير است.
پژوهش و تحقيق با اين مقياس برخي از طرقي را که در آنها اضطراب، مزاحمتي در عملکرد ايجاد مي کند، آشکار نمي سازد. يکي از اين موارد اين است که فرد مضطرب احتمالاً توجهي به نشانه هاي مناسب تکليفي که در حال انجام آن است، نداشته باشد. علاوه بر اين، وقتي که فرد جواب بعضي از سوالات اوليه امتحان را نداند، احتمالاً اضطرابش افزايش خواهد يافت. بنابراين، به همين نحو اضطرابش زياد شده و عملکردش را بيشتر مختل مي سازد.
راه های کاهش اضطراب
اضطراب بالا نه تنها بسيار ناراحت کننده است، بلکه همچنين مزاحمتي در مطالعه کردن، کارکردن و ساير فعاليتها و وظايف زندگي روزمره ايجاد مي کند. بدين دليل اضطراب بالاي مزمن، به عنوان يک اختلال رواني شناخته شده، که نياز به درمان دارد.
همان طور که قبلاً گفتيم اضطراب دو جنبه دارد: يکي، جنبه فيزيولوژيکي و ديگري، جنبه شناختي. اين دو جنبه چنان با هم ارتباط دارند که اگر دارويي تجويز شود که ميزان ضربان قلب را افزايش دهد، فرد احساس اضطراب خواهد کرد. و برعکس اگر باعث شويم که فردي مضطرب شود (مثلاً با نشان دادن يک فيلم ترسناک)، ميزان ضربان قلبش افزايش خواهد يافت. بنابراين، روش درماني که براي کاهش اضطراب در نظر گرفته مي شود، مي تواند از طريق تاثير بر هر يک از جنبه هاي فيزيولوژيکي يا شناختي و/يا تأثير بر هر دوي آنها اعمال شود.
براي درمان اضطراب با تکيه بر جنبه فيزيولوژيکي آن، دو روش وجود دارد: يکي از اين روشها براي کاهش اضطراب تجويز داروست. روش ديگر، اين است که به فرد مضطرب شيوه آرام بخشي عميق عضلاني را بياموزيم. هر دوي اين روشها اين ايراد را دارند که تنها تا زماني که به کار گرفته مي شوند، مي توانند اضطراب را کاهش دهند و به محض آن که فرد مصرف دارو و/يا تمرين آرام بخشي عضلاني را متوقف سازد، اضطراب دوباره باز مي گردد. آنچه مورد نياز است روشي است که اضطراب را تا سطح قابل تحمل و تسهيل کننده امور و فعاليتها کاهش داده و بتواند اين سطح را پس از ختم درمان نيز حفظ کند. چندين روش درماني براي نيل به اين هدف وجود دارد.
رفتار درماني اضطراب
رفتاردرماني به عنوان روشي درماني براي کاهش اضطراب در قالب حساسيت زدايي منظم است.(ولپي، 1958،1982). در اين روش به مراجع، آرام بخشي عضلاني آموزش داده مي شود و سپس به تدريج تصورهاي ذهني اضطراب برانگيز از حالت کم تا زياد در حالي که مراجع در حالت آرامش قرار دارد، ارائه مي گردد. اصول اساسي اين روش از شرطي شدن کلاسيک، يعني، همراه کردن محرک اضطراب برانگيز با پاسخ آرام بخش عضلاني که متضاد با اضطراب است، اقتباس شده است. درواقع حساسيت زدايي منظم با استفاده از هدف قرار دادن جنبه هاي فيزيولوژيکي و شناختي در پي کاهش اضطراب است، گرچه مورد دوم از اهميت کمتري برخوردار است.
درمان شناختي- رفتاري اضطراب
رفتار درمانگران سرانجام به تاکيد بيشتر بر جنبه شناختي و تاکيد کمتر بر جنبه فيزيولوژيکي اضطراب با استفاده از ابداع يک رويکرد به نام درمان شناختي- رفتاري دست يافتند (ميچنبام، 1977 ، ميچنبام و همکاران، 1989).
آنهايي که اين روش درمان را ابداع کردند، عقيده دارند که اگر تجربه اضطراب به ارزيابي شناختي فرد از يک موقعيت به عنوان موقعيت تهديد کننده بستگي داشته باشد، فرد بايد بتواند از طريق تغيير ارزيابي شناختي خود، به طوري که موقعيت ديگر يک وضعيت تهديد کننده مطرح نباشد، اضطراب خود را کاهش داده، و/يا حتي از آن جلوگيري کند. چندين روش براي انجام اين کار وجود دارد. يکي از اين روشها که به نام بازسازي شناختي ناميده مي شود، به مراجع ياد داده مي شود. که خود اظهاري مثبت را جايگزين خود اظهاري منفي کند، مثلاً، به جاي اين که بگويد:” من هرگز شوهر ديگري پيدا نخواهم کرد”، روش ديگر درمان مساله گشايي نام دارد. در اين روش مهارتهاي لازم را براي مواجه شدن با موقعيتهاي اضطراب برانگيز به مراجع ياد داده مي شود. سومين روش به نام آموزش مايه کوبي (تلقيح) فشار رواني ناميده مي شود. اين روش مراجع را آماده مي سازد تا گام به گام با عامل تهديد کننده فزاينده مقابله کند. با اين حال، روش ديگري هم به نام درمان عقلاني- هيجاني وجود دارد که در اين روش سعي مي شود، مفاهيم و تصورهاي غيرمنطقي نظير” من تمام کارها را بايد به طور کامل انجام دهم” که منجر به يأس و نااميدي مي شود با عقايد منطقي نظير هيچ کس کامل نيست، جايگزين شود.
کارايي اين روشها بسته به متغيرهايي نظير مهارت درمانگر، انگيزش، سن و تاريخچه زندگي مراجع، شدت اختلال مراجع، پيوند بين مراجع و درمانگر، و روش درمان، متفاوت است. هنوز موارد ناشناخته بسياري درباره هر يک از اين متغيرها وجود دارد و تحقيق در مورد آنها ادامه دارد.
فشار رواني يا استرس
همان طور که در آغاز اين فصل، اشاره کرديم اضطراب و فشار رواني با هم متفاوت هستند. اضطراب از پيش بيني تهديدي قريب الوقوع نشات مي گيرد؛ در حالي که استرس نتيجه و محصول تجربه هاي حال و گذشته فرد از يک محيط استرس زاست. به علاوه برانگيختگي اضطراب (يعني پيش بيني تهديد)، اغلب آن چنان مبهم است که فرد قادر به تشخيص آن نيست؛ در حالي که منشأ استرس را معمولاً مي توان تبيين و مشخص کرد
مطالب مرتبط