دانلود مقاله درباره وحی و تکامل – تحقیق رشته معارف اسلامی
وحی و تکامل
فلسفه انسان
برای شناخت فلسفه وحی، باید بحث را از انسان شروع کرد، چه اینکه فلسفه وحی همان فلسفه انسان است، و اگر فلسفه انسان تببن گردد فلسفه وحی خودبخود بیان شده است و نیاز به توضیح بیشتری ندارد.
بنابراین انسان نمیتواند از فلسفه هستی جدا باشد، چه اینکه انسان جزئی از این مجموعه است، اگر آفرینش هدف داشته باشد، و کاروان هستی بسوی مقصدی پیشبینی شده حرکت کند، طبیعی است که انسان هم جزئی از این مجموعه است و هدف دارد، و اگر جهان بیشعور و احمق باشد، برای انسان هم نمیتواند فلسفهای تصور کرد، بنابراین فلسف؛ه انسانرا هم باید در فلسفه جهان یافت، و بسخن دیگری فلسفه وحی فلسفه انسان است، و فلسفه انسان فلسفه جهان، و اما فلسفه جهان چیست؟
فلسفه جهان
برای شناخت فلسفهجهان باید بحث را از» جهانبینی« شرو ع کرد که با تفاوت جهانبینیها» فلسفه جهان« تفاوت میکند، بنابرایم در پاسخ کسی که میپرسد فلسفه جهان چیست ؟ باید گفت شما جهان را چگونه میبینی؟ جهان در دید» الهی« موجودی است باشعور، و پدیده شعور مطلق و آفریننده هستی و در دید» مادی« جهان فلسفه ندارد، و بیهدف و سردرگم است.
ولی براساس جهایبینی الهی، لزوماَ بایذ هدف داشته باشد، و امکان ندارد بیهدف باشد زیرا در جهانبینی الهی جهان پدیده بیشعور و اراده است، و لارمه شعور، هدفداری است، یعنی امکان ندارد موجودی باشعور آگاهانه کاری را انجام دهد که هیچگونه هدف و مقصودی از انجام آن نداشته باشد.۱
بنابراین براساس جهانبینی الهی جهان باید فلسفه داشته باشد، و اصولاَ فلسفه جهان تنها در رابطه با این جهانبینی قابل طرح است.
فلسفه جهان تکامل است
هر موجود باشعور که کاری را انجام میدهد برای یکی از این سه هدف است:
۱- برای سود خود.
۲- برای سود خود و دیگری
۳- برای سود دیگری
فرض چهارم امکان ندارد.
آیا خداوند جهان را برای سود و تکامل خود آفریده؟
یا اینکه هستی را برای سود و تکامل خود و نیز تکامل جهان پدید آورده؟
یا اینکه جهان هستی را برای سود و تکامل جهان بوجود آورده است؟
کدام یک از این سه فرض از نظر علمی قابل قبول است؟
بدیهی است که فرض اول صحیح نیست، زیرا همانطور که در بحث( صفات خدا) مشروحاَ ثابت نمودیم خداوند درهستی و کمالات نیاز به علت ندارد، و هستی و کمالاتش از خود است، و بهمین دلیل هیچگونه نیاز و کمبودی در مورد او امکان ندارد، و بر این اساس امکان سودبردن و تکامل یافتن درباره خدا وجود ندارد تاچیزی را برای سود و تکامل خود بیافریند.
و بسخن دیگر سودجوئی برای خدا مساویست با فرض نقض و نیاز باری موجودی کامل و بینیاز.
وقتی ثابت شد که فرض اول باطل است، فرض دوم هم نمیتواند صحیح باشد، چون باز در این فرض تکامل خداوند جزء هدف منظور شده است.
بنابراین تنها فرض سوم در رابطه با آفریدگار جهان صادق است، و نتیجه این میشود
که لزوماَ هدف خداوند از پدید آوردن هستی، سود آفریدههاست، نه سود خود، و فلسفه آفرینش جهان این است که هر پدیده به کمال شایسته خود برسد، بدون اینکه تکامل آن کمترین سودی برای آفریدگار داشته باشد، و در یک جمله:
» فلسفه جهان، تکامل است«.
فلسفه انسان
بنابراین فلسفه انسان در جهان بینی الهی، تکامل است، اما در مکاتب مادی هیچ فلسفهای برای انسان نمیتوان یافت، و لذا این فلسفه انسان را در نهایت به پوچی زندگی و عبث بودن حیات چنانکه سارتر معترف است، میکشاند.
شناخت انسان
نخستین شرط تدوین قانون تکامل انسان، شناخت انسان است، زیرا اگر انسان شناخته نشده باشد، چگونه میتوان اصول تکامل او را شناخت؟، و چگونه میشود برای تکامل انسان قانونی وضع کرد؟.
تدوین قانون و برنامهریزی برای تکامل انسان، بدون شناخت انسان دقیقاَ مانند ساختن دارو و بدون شناختن درد است که نه تنها بینتیجه است بلکه زیانآور است و خطرناک، و به گفته آلکسیس کارل: » در واقع زندگی جزء با رهبری به موجب قوانین خاص خودش موفق نخواهد شد، بایستی که محیط با احتیاجات جسم و جان ما و به
بیان دیگر با ساختمان سرشتی خاص ما سازگار باشد.«
بنابراین اندیشه و علم بخواهد پیام تکامل انسان را کشف کند ناچار باید نخست انسان را بشناسد، و تمام استعدادها و نیروها و رازهای درونی این موجود پیچیده و شگفت را کشف نماید، و کلیه نیازهای فردی و اجتماعی بشر را در بعد زمان بفهمد، و براین اساس:
» همه متفکرین قرن بیستم، در تعلیم و تربیت، در سیاست، در جامعهشناسی و در طرح ایدئولوژی و مکتبها، همه معتقدند که تا انسان شناخته نشود هرگونه طرحی و هرگونه ایدئولوژیی بیفایده است«
و اما شرط دوم:
شناخت اصول تکامل
فرض میکنیم علم و اندیشه بشر آنقدر تقویث شد که توانست تمام رازهای وجود انسان را کشف کند، و کلیه نیازهای این موجود پیچیده را درک نماید آیا شناخت به تنهائی برای تدویین قانون تکامل انسان کافی است؟
پاسخ قطعاَ منفی است.
زیرا شناخت درد یک مسأله است، و شناخت دارو و مسأله دیگر، شناخت استعدادها و
نیازهای انسان غیر قابل شناخت اصول و قواعدی است که میتواند استعدادهای بشر
را شکوفا و نیازهای او را تأمین کند.
بنابراین شرط دوم برای تدوین قانون تکامل انسان این است که اندیشه و علم علاوه بر شناخت انسان کلیه اصول و قوانین است که بهترین وجه، و از نزدیکترین راه نیازهای جسم و جان بشر را تأمین میکند و نهادهای انسانی را در وی شکوفا میسازد، بشناسد.
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 27
مطالب مرتبط