دانلود مقاله خیالواره (ما – زمان – رویا)
شرح دست یابی به مقاله علمی
مرکب، گـِل دو ماده ای هستند که من برای رنگ گذاری نقاشی هایم آنها را انتخاب کردم. و اینکه چرا گـِل را انتخاب کردم به این دلیل است که «گل و خاک» در ادبیات ما جایگاه ویژه دارد. در گوشه و کنار فرهنگ مکتوب ما نشانه های بارزی یافت میشود که حاکی از اصالت این عنصر، و منزلت بالای آن است. مولانا در غزلیات شمس می سراید.
گویند اصل آدمی خاک است و خاکی میشود کی خاک گردد آن کسی کوخاک آن درگاهشد
در این جا خاک نماد معنی و مفهوم ویژه ای است. جنبه معنوی دارد. در این بیت با اینکه کلمه خاک چندین بار به کار گرفته شده است ولی بر سامعه آدمی ثقیل نمی افتد و به تعبیری توی ذوق نمی زند. مولانا ترکیب هنرمندانه ای ساخته است؛ ترکیبی لطیف و زیبا.
نکته ای در معارف اسلامی ما وجود دارد که شایسته توجّه و تامل بسیار است.
در قرآن کریم، هنگام بحث از آفرینش آدمی، سخن از گل می رود که خمیرمایه آفرینش انسان است.
ولَقَد خلقنا الانسان من صَلْصالٍ[۱]
و به یقین ما آفریدیم انسان را از گل خشک.[۲]
وَ اِذا قَالَ رَبُّک لِلْمَلئکَهِ إنیَّ خالِقُ بَشَراً من صَلْصَالٍ …
و یاد کن آن گاه را که پروردگارت فرشتگان را گفت: بی گمان من آفریننده بشری هستم از گل خشک … و به خاطر همین ظاهر بی ارج آن بود که از شیطان از امتثال امر الهی مبنی بر سجده بر آدمی سرپیچید:
قالَ لَمْ اَکُنْ لاَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلْقَهُ مِنْ صَلْصَالٍ.
گفت: ای ابلیس! ترا چه شد که با سجده کنندگان نباشی؟ گفت:
نباشم من که بشری را سجده کنم؛ که تو آفریدی او را از گل خشک.
هنردارای خصلتی ماورایی است. هنرمند تا پا را از روزمرگیها بیرون نگذارد هنرمند نیست. اسیرخاک، در واقع همان خاک است که هنوز شکل نگرفته و نسیم نفحه الهی براو نورزیده است. باید عشق و نیازی بزرگتر داشت تا چیزی جلوتر از خاک آفرید.[۳]
از آنجا که عشق، عاشق و معشوق همیشه مفهوم عشق و مستی عارفانه را القا میکند همانگونه که (نیکلسون درباره عرفان در نقاشی ایرانی می گفت: «در هر توصیف» موضوع چه مذکر باشد، چه مونث، و در تمام تصاویر باغها، گلها، رودخانه ها، پرندگان و غیره. او (شاعر عارف) «به حقیقت الهی» که در تمام حوادث آشکار شده رجوع میکند نه به خود این حوادث و نیکلسون می افزاید:
در این حقیقت یعنی «خداوند» … همان «معشوق» است که شاعر وصفش را میکند و تحت نامهای گوناگون به اوج می رساند.
با این تفسیر نقاش به کمک انقلابی در زیبای شناسی، هنرش را نه تنها «مشروع» می سازد بلکه موفق میشود آنرا به «گواهی» بروجود خداوند بدل سازد، نه از طریق محتوایی که ارائه میکند. بلکه از طریق جوهرش، از طریق «شکل» ارائه اش، با شکلها و رنگها که با انضباطی خاص به گرد هم آمده اند، که هنرمند با رد تمام راه حلهای سهل برای منحرف ساختن منهیات «احادیث» آنرا کشف کرده است.[۴]
با این فکر سعی کردم با استفاده از گل و مرکب دیده های خود را در صفحه کاغذ و پارچه و به واقعیت ذهنی خود نزدیک کنم. که در آن، تصاویر با خراش دادن بر صفحه و ایجاد بافت، اجرا میشوند.
به نظر من انسان، عاشقی است که از لحظه تولد تا مرگ با تصاویری که می بیند و مفاهیمی که درک می کند، زمزمه هایی دردرون احساس میکند که در همه انسانهای تاریخ ریشه دارد.
کسی را مخاطب قرار میدهد و او را جستجو میکند. شاید مثل دعای صحیفه سجادیه که هنگام گفتن ذکر دستها به حالت دعا بالا می رود و من در مورد نقاشی هم همین حس را دارم. زمزمه هایم تصاویری را نقاشی می کنند که این دو در کنار هم برای من مفهوم دارند.
از نظر ساختمان کلی، ترکیب بندی را براساس مربع و مستطیل قرار دادم که در بعضی تابلوها با تغییر زاویه دید این مربع و مستطیلها به مکعب تبدیل میشوند که ایجاد آن برای من مفهوم زیبایی دارد.
زیرا (مکعب شبیه به نقش کعبه در هنر اسلامی است و خداوند که گویی درمرکز درک ناشدنی عالم قرار گرفته است، چنانکه او در دورترین مرکز انسان ماوی دارد.)[۵] همواره به یاد میآید.
ودر حالی که درون کعبه خالی است، عدد صفر را که آغاز است، همواره برای من تداعی میکند. (صفر در اوایل عصر ریاضیات جدد یک مفهوم عددی ایجاد کرد که از نظر فلسفی گمراه کننده بود و مفهوم دیگری که میان نظام نمادهای عددی و ساخت جهان طبیعی تمایزی ایجاد کرد.)[۶]
از سوی دیگر، با تصور وحدت که راه ریاضیات کهن را تعیین میکند این دو گانگی از میان میرود.
وحدت به معنی تحت الفظی کلمه، قبل قابل تصور باقی می ماند. به این دلیل ساده که هر چیز که بخواهد وجودداشته باشد، در تایید وجودش (وجود خودش) آنچه را که وجود ندارد نفی کند.
سرما به این دلیل سرماست که نفی گرماست. برای آنکه چیزی وجود داشته باشد، ضد آن هم باید وجود داشته باشد.
وحدت، به مثابه نمادی کامل برای خداوند است. وحدت خالق است و کثرت مخلوق.
وحدت با تجزیه خود به آفرینش می پردازد. که این تعریف در ترکیب عناصر تابلو نقاشی کمک شایانی میکند.)[۷] (در ترکیب بندی اکثر تابلوها دایره ای دیده می شوئد که به عبارتی کیهانی اند. اما دلیل آوردن آن در ترکیب بندی این است که نقش مدور یا نمودار مقدس، در طول تاریخ هنر، هم در فرهنگ هند، تبت، اسلام و اروپای قرون وسطی فراوان است و در بسیاری از فرهنگهای قبیله ای هم بکار میرود- چه به شکل نقاشی، چه در بناها و چه در حرکات بدن.
اساس این نمودارهای غالبا دایره ای است که به چهار قسمت مساوی تقسیم شده و همه اجزاء و عناصر آن در یک بافت همگون قرار دارند. آنها، به عبارتی، کیهانی اند. یعنی به وسیله نماد آنچه را ساخت اصلی عالم قلمداد میشود ارائه می کنند: مثلا چهار جهت فضایی، چهارعنصر، چهار فصل، گاهی دوازده علامت منطقه البروج، تقسیمات مختلف، و گاهی خود انسان را.
ولی آنچه که در مورد طرح نمودار بیش از همه شگفت انگیز است نگرشی است که درباره عالم عرضه می دارد عالمی که در واقع به عنوان یک کل سازمان یافته و همگون پذیرفته شده است.[۸]
نماد دایره، همچنان در طول تاریخ بوده، هست و خواهد بود. و این مفهوم ریتم و تکرار را مفهوم میکند (این ریتم و تکرار در شکلها هنر معاصر منعکس کننده این گسستگی در استمرار زمان هستند و حداکثر جریان پیش پاافتاده زندگی عادی را شرح می دهند که دنیایی از فاصله ها را شرح میدهد. این زمان، نوع متفاوتی از زمان است. وحدت آن، وحدت یک جریان همگن نیست. وحدت آن در نظم و چیرگی ریتم نهفته است.[۹]
علاوه بر دایره و مکعب، خط افق و پرتره ای، در تابلوهایم دیده میشود که وجود آنها با توجّه به دنیای من در خیالواره مفهوم میشود.
خیالواره که شامل (ما (تاریخ)، زمان، رویا) میشود به جستجوی این سئوالها می پردازد.
از کجا می آییم؟ چه هستیم؟ به کجا می رویم؟
در بیان تاریخ که من در اشاره به آن کلمه «ما» را به کار برده ام. تاریخ شامل گذشته، حال و آینده است و ریتم و تکراری که آن را می سازد، زمان زندگی انسانهایی است که در عین تکرار در بعضی جنبه ها، ویژگیهای خاص زمانی خود را داشته و متفاوتند. اما در اصل وجود آنها هیچ چیز تغییر نکرده، جز بیان زبان حال.
با زبان گاهشمار[۱۰] ما به زمان تاریخی وارد شده ایم. گذشته از یک سو از آن اعمال (و رنجهای) مردمانی چون خودمان است و این اعمال به در امان بودن از فراموشی به نقل شدن نیازمندند. اما خود گذشته کماکان غایب تاریخ می ماند.
دو گانگی مشابهی در مورد کلمه زمان به شکلی که در عبارت (زمان تاریخی) به کار می رود، وجود دارد.
از یک سو، زمان به شکل تجربه جمعی مردمان در گذشته است و از سوی دیگر زمان در شرح مکتوبی قرار دارد که از زمان ساخته شده است.
بین زمانی که رویدادها عملا رخ داده اند و زمان شرح تاریخی، همان رابطه نمادینی هست که شرح تاریخی را نماینده گذشته ازمیان رفته، یا غایب تاریخ، می سازد.
در مفهوم نخست کلمه، زمان تاریخی بزرگتر از زمان موجودات فانی است. گر چه همتراز زمان کیهانی[۱۱] نیست.)[۱۲]
(زمان تاریخی را میتوان به شکل رابطه ای دید بین آنچه رینهارت کوزلِک فیلسوف آلمانی افق انتظار و فضای تجربه مینامند. منظور او از فضای تجربه، کلیت تمام میراثهایی است که از طریق سنت به حال تاریخی انتقال یافته است، و منظور از افق انتظار به فعل در آوردن نقشه ها و امیدهایی است که آینده را در حال جای می دهند.
اگر میراثها سخت و بی انعطاف، مرده و ساکن باشند. فضای تجربه میتوانند تنگ و تهی باشد. افق انتظار را میتوان در نظم زمانی روزمره کوتاه مدت نزدیکتر آورد یا ، تقریبا بی نهایت، تا رویای تولد دوباره ، وحدت دوباره تکامل دوباره به دوراند.
[۱] سوره ۱۵، آیه ۶۲
[۲] سوره ۱۵، آیه ۲۸
[۳] مهندس مصطفی صدسلیمی، اشتیاق، خواستگاه هنر، فصلنامه هنر، تابستان ۱۳۷۳، ص ۶۰۶
[۴] عرفان سهروردی، در مینیاتور (نمادگرایی عرفانی) تلخیص از تحقیقات الکساندر پاپادولو درباره مینیاتور، فصلنامه هنر، بهار ۶۳-۶۲، صفحه ۹۴
[۵] دکتر غلامرضا اعوانی، حکمت وهنر معنوی (مجموعه مقالات)، انتشارات گروس، ص ۲۹۴
[۶] رابرت لالر، (مقاله)، ترجمه بخشی از کتاب Sacred Geonetry نشوته R-LAWLOR که در سال ۱۹۸۲ به وسیله T-AND- HUDSONS منتشر شده) هندسی قدسی، استعاره نظام عالم، فصلنامه هنر، ص ۸۲
[۷] همان، ص ۸۳
[۸] لابرت لالر، هندسی قدسی، استعاره نظام عالم، فصلنامه هنر، ص ۷۷
[۹] ایام واسف، زمان کوارتز، (بخش ریتم و تکرار)، [مقاله نویس مصری، در دانشگاه پاریس: (سوربون) مشغول نوشتن تز دکترا درباره فرد در فلسفه معاصر است] ترجمه امید اقتداری، مجله پیام تحت عنوان مفهوم زمان، ص ۳۵
[۱۰] نقطه آغازی برای تعیین تاریخ تمام رویدادهای بعدی (تولد مسیح، هجرت، به قدرت رسیدن یک شهریاز)
[۱۱] زمان کیهانی، زمانی بازگشت پذیر و دور است و جزئی از کیهان است مانند توالی آهنگین روز و شب، گردش بی پایان فصلها
[۱۲] پل ریکور، [فیلسوف فرانسوی و استاد پیشین فلسفه در دانشگاه پاریس (نانتر) و دانشگاه شیکاگو، مدیر مجله فلسفی فرانسوی متافیزیک و اخلاق است، در میان آثار متعدد چاپ شده او که به انگلیسی ترجمه شده اند انسان خطاپذیر، فلسفه اراده (انتشارات دانشگاه فوردهام، نیویورک، ۱۹۸۶)، فرمانروایی استعاره (انتشارات دانشگاه تورنتو، ۱۹۷۷/روتلح و کیگان پل لندن، ۱۹۸۶) و زمان و قصه (سه جلد)، انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۱۹۸۴، ۱۹۸۶، ۱۹۸۸) را میتوان نام برد. او دو مجموعه مطالعات را برای یونسکو ویرایش کرده است: فرهنگها (۱۹۷۶) و زمان و فلسفه ها (۱۹۷۷)] توافق با زمان، بخش، (گذشته- غایب تاریخ)، ترجمه امید اقتداری مجله پیام ص ۱۴-۱۳
–
فهرست مطالب:
شرح دست یابی به مقاله علمی ۱
خیالواره ۳۸
سفری به خیالواره ۴۰
منابع و مآخذ ۴۷
فرمت فایل: Word
تعداد صفحات: 50
مطالب مرتبط