دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان مفهوم آزادی در فلسفه به همراه فهرست مطالب و منابع مقاله
پیشگفتار
آزادی لفظ مشترکی است . یعنی با توجه به معانی مختلفی که بکار برده می شود . پیدا کردن معنای جامع و مشترک بسیار مشکل است، جز به معنی رها بودن ؛ که معنای سبلی آن ، عدم تقیید و معنای ایجابی اش رهایی است . ولی این معنای لغوی دامنه اصطلاحی آن را که امروزه در حوزه های معرفتی مختلف ، مانند فلسفه اخلاق ، سیاست ، حقوق ، جامع شناسی و … مطرح است، اگر معنای خاصش را در نظر بگیریم چندین معنا می شود که جمع کردن آنها با هم مشکل و غیرممکن است.[1]
گفتار اول : مفهوم آزادی در فلسفه
دراین حوزه آزادی انسان به معنای مختار بودن و مجبور نبودن اوست. البته با توجه به این تعریف یک معنای افراطی از آن برداشت می شود . آن اینکه همه چیز در اختیار انسان است . مکتب اگر سیتانسیالیسم معتقد این معناست که انسان به محض اراده کردن ، قادر به انجام هرکاری است…
در مقابل گرایش هایی در اسلام و قبل از اسلام و پس از آن در مکتب های مختلف فلسفی مطرح بوده است که هر دوی اینها مربوط به حوزه فلسفه است ؛ یعنی اینکه آیا انسان عملاً می تواند چیزی را با اراده خودش انتخاب کند ؟ یا مجبور است و تصور می کند که آزاد است .[2] در یک معنا از دید کسانی که به خدا اعتقاد ندارند انسان همکاره است . مجبوذر نیست و اما معنای دیگر آزادی تکوینی انسان است یعنی انساس آزاد آفریده شده (ازدید کسانی که به خدا معتقدند). در مقابل عده ای می گویندانسان تکویناً مجبور است. به هر حال پذیرش هریک از این مسأله جبر یا اختیار ، عین مسأله آزاذدی به عنوان حفق انسانی ، یا چیزی معرض با آزادی نیست . اما اینکه انسان باید آزادی داشته باشد درتکوین جای ندارد [3]
گفتار دوم : مفهوم آزادی در اخلاق
چند نوع دیگر آزادی مطرح می شود که در آن باید و نباید معنای ارزشی دارد: یکی آزادی به معنای اینکه آیا هیچ نیرویی می تواند اخلاقاً انسان را ملزم به کار می کند؟ یا اینکه انتخاب اخلاق خوب و بد یا نظام های ارزشی ، اختیاری است؟[4]
عده ای معتقدند اینها امور اعتباری و قرار دادی است و انسان اختیار دارد چیزی را خوب یا بد بداند.این آزادی اخلاقی است در مقابل الزام اخلاقی. آزادی اخلاقی در معنتی دیگر آن در فرهنگ ما شناخته شده تر است . علمای اخلاق ما ریشه فضیلت های اخلاقی را حدیث می دانند . منظورشان از حدیث آزادی از قید شهوت ها و اطاعت قوه های حیوانی و شیطانی است. که اینها اسارت است و رد مقابل عزت و نفس ، عفت ، پاکدامنی و… آزادگی است یعنی همان آزادی اخلاقی [5]
گفتار سوم : مفهوم آزادی در حقوق
در این بحث این سوال مطرح است که انسان از نظر حقوقی چه اندازه آزاد است ؟ مسائل حقوقی- به معنای خاصش- در جایی مطرح می شود که روابط اجتماعی شود – نه مسائل فردی – و برای تنظیم روابط اجتماعی مقرراتی وضع شود و دولت حفامن اجرای آن باشد.[6]
البته آنچه امروزه درباره آزادی در دنیا مطرح می شود این است که دولت حق ندارد مردم را منع کند تا مزاحم آزادی دیگران نشود وقانون برای مرزبندی مزاحمت ها در سلب آزادی دیگران است. متاسفانه بسیاری از متدیین نیز امروزه همنوابا دنیا شده و این شعار را سر می دهند که اگر بخواهیم بین آزادی و دین یکی را انتخاب کنیم ، آزادی انسان مقدم است.
بنابراین در اصل آزادی تکوینی که بحث فلسفی است – ما معتقدیم که انسان اختیار دارد ؛ البته اختیار محدود .[7]
فصل دوم :
دیدگاههای مختلف در مورد حدود آزادی
گفتار اول : آزادی تا مرز قانون
به طور کلی در هیچ نظام ، ائدولوژی و مکتبی آزادی مطلق پذیرفته نشده است . یعنی هیچ عاقلی نپذیرفته که هر کس در اجتماع هر کاری دلش خواست انجام دهد . بنابراین همه ظاهراً قبول دارند که در زندگی اجتماعی افراد محدودیت هایی وجود دارد. در اینجا سخن از حد و مرز آزادی ها و محدودیت هاست . دیدگاههای مختلفی در این زمینه وجود دارد که یکی از آنها همین دیدگاه آزادی تا مرز قانون است . این نظریات محافل علمی و حقوقی است . حال این سوال مطرح است اینها که خودشان برای قانونگذاری قانون وضع می کنند آیا ای نبدان معنا نیست که قانون گذار حق وضع یک سری از قوانین را ندارد؟ حال که اینها برای قانونگذار محدودیت قائل شده اند ما نیز می گوئیم قانون ما قانون اسلام است و در اسلام چنین محدودیت هایی وجود دارد و کسی حق اعتراض ندارد چون این خلاف آزادی نیست . برای اینکه آزادی تا مرز قانون است و قانون ما ، قانون اسلام است. حتی اگر ظالمانه باشد . براساس این منطق نمی توان جوابش را داد . همانگونه که در بعضی کشورها قوانین ظالمانه ای را اجرا می کنند . بله ، ماهم معتقدیم که باید با ظلم و قوانین ظالمانه مبارزه کرد . اما این منطق نمی توان پاسخگوی این قوانین باشد زیرا حرفش این است که آزادی هست تا آنجا که قانون را محدود کند.[8]
گفتار دوم : آزادی تا حد عدم تجاوز به حقوقدیگران
یکی از دیدگاههایی که در مورد حدود آزادی وجود دارد این است که آزادی تا جایی است که به حقوق دیگران تجاوز نشود . به نظر می رسد این نظریه کارآمدتر باشد. یعنی حقوق انسانها که در قانون نیامده نباید معترض آنها شد .اما در اینجا این مسأله مطرح می شود که : آنها آزادی افراد را تا مرز ضرر نزدن به حقوق دیگران می دانند بنابراین باید حقوق تعریف شده ای که برای همگان ثابت است و هیچ قانونی حق نادیده گرفتن آن را ندارد ارائه شود . بر همین اساس اعلامیه ی حقوق بشر که بر اساس یک سلسله حقوق و قوانین خاص است تنظیم شده است را بگوید: قوانینی که این حقوق را رعایت نمی کنند معتبر نیستند.[9] ولی این سوال مطرح است که به چه دلیل این حقوق را فوق همه قانونها می دانند و از کجا معلووم حق دیگری نباشد؟ جوابشان این است که این معیار ثابتی ندارد . پس این جواب هم منطقی نیست ؛ زیرا در اعلامیه حقوق بشر ، معیاری نداریم که بگوید چه چیزی حق است و چه چیزی حق نیست ؛ لذا این جواب هم کارساز نیست . بای اینکه اگر کسی بگوید این خلاف حقوق است می گوییم از نظر ما خلاف حقوق نیست و از دیدگاه اسلام چنین نیست. پس باید برای تعیین و تشخیص حق معیاری داشته باشیم . اگر کسی صرف ادعای برابری افراد در قانون یک طفل هفت ساله و یک مرد هفتاد ساله از نظر حقوق یکسان بداند باید گفت : بر اساس کدام قانون و چه کسی آن را تعیین می کند . البته در اعلامی حقوق بشر مواردی تعیین شده است ؛ گاهی گفته اند : تا جایی که معترض مبانی اخلاقی نشود : که این خود نیز ابهام آفرین است . چرا که ارزش های اخلاقی در جوامع مختلف ، متغییر و مختلف است . و طبعاً هر قانونگذاری قانونی را که وضع می کند در عدف خود آن را اخلاقی میداند.[10]
گفتار سوم : آزادی تا حد عدم لطمه به آزادی دیگران
یکی از پاسخ های دنیای امروز درباره مرز آزادی های فردی در زندگی های اجتماعی پاسخ ؟؟؟؟؟؟ هاست و آن اینکه مرز آزادی افراد عدم لطمه به آزادی دیگران است و هرجا آزاد بودن کسی با آزادی دیگران برخورد کرد باید جلوی آن را گرفت . گاه تعمیرات عجیبی به کار می برند مثلاً آزادی را فوق همه چیز می دانند ، فو دین ، قانون و مبانی اخلاقی . به هر حال با این دیدگاه دایره آزادی خیلی وسیع می شود.[11]
ولی بعد از پذیرفتن این مبنا که حد آزادی افراد مزاحمت با آزادی دیگران است ، این سوالات مطرح می شود که منظور از آزادی ، آزادی مستقیم است یا غیر مستقیم؟ و در مورد لطمه و ضرر اگر بگویند ضرر غیر مستقیم هم اشکال دارد این سوال مطرح است که آیا فقط ضررهایی مثل قطع عضو که به جسم وارد می شود مد نظر است یا آنهایی که به روح و اعصاب ضرر می زند هم اشکال دارد ؟ مسلماً پاسخشان این است که امراض روحی و روانی هم ضررش کمتر از امراض جسمانی نیست.[12]
نتیجه اینکه ، آشکارکردن بعضی از رفتارها موجب رواج آن در جامعه می شود و در صورت ضرر داشتن باعث سرلیت آن ضرر در تمام افراد اجتماع می شود . بنابراین رفتاری که باعث فساد اخلاقی و اجتماعی شود و ضررش به جسم و حال مردم به خصوص جوانها – که سرمایه یک جامعه هستند – بخورد یک طبق همین قانون و اصل ممنوع است و علت اینکه زنها حق ندارند به صورت محرک و آرایش کرده در جامعه ظاهر شوند و باعث تحریک جوانها شوند آیا جز این است که که موجب ضرر برایجامعه می شود و سرمایه های جامعه را ازما می گیرد. این که قرآن می فرماید :
« ای زنان خودآرایی نکنید ، مانند آنچه که در جاهلیت پیشین می گیرند .[13]
بر این اصل است که خود آرایی موجب ضرر به دیگران می شود .[14]
گفتار چهارم : آزادی مقید به عدل است یا دین ؟
انسان به طور تکوینی آزاد و دارای قدرت انتخاب است ولی قلمرو اختیار او محدو.د است و قادر به انجام هر کاری نیست . بلکه اختیار او در محدوده نظام علی و معلولی و در چهار چوب قوانینی است که بر طبیعت حاکم است . هر چه انسان به قوانین طبیعت آگاه تر باشد و قدرت بیشتری در بکارگیری از آنها داشته باشد و دایره اختیار و انتخاب او وسیع تر می گردد . ولی در همین محدوده نیز او حق ندارد هر عملی را که قدرت انجام را دارد ائنجام دهد . هرکس بر اساس لذت دائم و منفعت و ضرر بنا به تشخیص خود عمل می کند . مثلاً خود را در آتش نمی اندازد و…
از طرفی نیز در زندگی اجتماعی برای برپایی و حفظ نظام جامعه محدودیت هایی وجود داترد و هر کس به تشخیص خود می تواند عمل کند و این حدو مرزهایی است که آزادی تکوینی او را محدود می کند . قوانین تشریعی اعتباری ویا ارزشی – در قالب اخلاق و یا حقوق – بر همین اساس شکل گرفته اند.
برای محدود کردن آزادی با توجه به هدف زندگی فردی و اجتماعی انسان ملاک هایی در نظر گرفته می شود.
آنهایی که زندگی انسان را محدود به زندگی دنیوی می دانند و برای هدف بالاتر و برتری نمی شناسند از لحاظ نظری هیچ محدودیتی برای آزادی انسان قلئل نیستند .[15]
عده ای دیگر ملاک محدودیت آزادی را عدالت می دانند و معتقدند که انمسانها به طور خدادادی به حسن عدالت و زشتسی ظلم آگاه اند و اگر کسی بر اساس عدالت عمل کند و از ظلم دوری کند به در زندگی دست می یابد.
نظریه اول نظریه ای شرک آمیز و خلاف تعالیم اسلامی است . نه زندگی انسان محدود به دنیا ست و نه هر عملی در راستای سعادت واقعی است . لذا محدودیت تکوینی انسان باید در جهت سعادت دنیا . اخرت او تنظیم شود و هر چیزی که با کمل و سعادت انسان ناسازگار بود نهی وضع شود . نظریه دوم اگرچه به صورت کلی صحیح است ولی کارایی چندانی ندارد و نمی تواند به محدودیت های فردی جهت درستی دهد و ادراه درست جامعه را ممکن کند . چون اگرچه انسان ها به حسن عدالت ومتج ظلم آگاهند ولای تشخیص همه مصادیق ظلم و عدل برای انسان در صحنه زندگی ممکن نیست به همین دلیل در طول تاریخ در جوامع مختلف بر سه مصادیق عدل و ظلم اختلافات فراوانی وجود داشته است . بنابراین تعیین مصادیق ظلم و عدل نیاز به منبع و مرجع معتبری دار د تا بتوان بر اساس آن رفتارهای جامعه را در چهارچوب قوانین تشریعی تنظیم نمود . و این منبع و مرجع معتبر تنها دین و وحی الهی است وتنها خداست که به همه مصالح انسان آگاه است و نیز توانایی و حق دارد که آزادی انسان را برای رسیدن به کمال و سعادت با قوانین شریعت محدود کند . [16] بنابراین ملاک آزادی انسان عدالت نیست زیرا خود عدالت نیازمند تفسیر و تبیین است و تنها دین و شریعت مشخص کننده ظلم و عدالت و حدود آزادی فردی و اجتماعی انسان ها در قالب احکام و حقوقی است.[17]
فصل سوم :
گفتار اول : آزادی های دینی و حدود آن
آزادی تکوینی انسان ، بحثی ندارد که ما بگوییم باید باشد یا نباید باشد بنابراین از نظر دینی د نوع آزادی داریم : یکی آزادی اخلاقی یعنی رفتارهای اختیاری انسان ، اگر دخالتی در سعادت انسان دارد مطلوب است و به آن امر شده و اگر منافات دارد از آن نهی شده است ولی لازمه اش تعقیب دولت نیست . انجام کارهای غیر اخلاقی اگر به مرتبه ی نهی تحریمی باشد در آخرت مجازات دارد ، این خارج از آزادی حقوقی است.
آزادی حقوقی و سیاسی یعنی اگر انسان کاری را انجام دهد که از نظر دین نهی شده باشد ، دولت اسلامی به عنوان منامن اجرایی شخص را مورد تعقیب قرار داده به انجام واجبات و ترک محرمات وادار می کند . در واقع اگر ما اصل دین را پذیرفتیم پعنی پذیرفتن مدودیت آزادی ها دین انسان را مقید به اعتقادات خاص می کند .[18] یعنی اگر انسان موحد بود به بهشت و اگر مشرک بود به جهنم می رود . بنابراین دین در اعتقادات امر و نهی می کند و شخص را آزاد نمی گذارد . اما در این موارد تعقیب دولتی ندارد و متعنای صحیح اینکه :
« هیچ اجباری در دین وجود ندارد … »[19]
نیز همین است . هیچ کس را برای اعتقاد ی که در دانش می گذرد مواخذه نمی کنند و نهی ارتداد نیز به خاطر اظهار و تاثیر آن درجامعه و گمراهی دیگران است . وگرنه با صرف اعتقاد قلبی دولت اسلامی با او کاری ندارد.[20]
بعضی معتقدند که دین ، حق محدودیت آزادی را ندارد حال آنکه دین مجموعه ای از بایدها و نبایدها ست اما دین را بر کسی تحمیل کردن کار دین نیست ، بلکه آزادی حقوقی است . محتوی دین ، یعنی محدود کردن عقاید ، افکار باورها، رفتارها و ارزش ها. همان طور که پذیرش هر قانونی به معنای پذیرش محدودیتهاست ؛، چه قانون کمونیستی چه لائیک ، چه اسلام و یا هر مکتب و مذهبی .[21] اما اینکه این محدودیت تا چه حد است درواقع باید بگوییم قید آزادی تجاوز به هر مصلحتی از مصالح اجتماعی است . یعنی انسانها مجازند هر کاری را انجام دهند تا انجا که به مصالح مادی و معنوی جامعه لطمه نزنند . آنجا که ازادی ، از لحاظ مادی ، به مصالح جامعه لطمه برسانند ممنوع است و همچنین آنجا که استفاتده از آزادی ها با مصالح معنوی جامعه اصطکاک پیدا کند ممنوع است .[22] بنابراین حدود آزادی قانون است که از دین الهام گرفته باشد.
گفتار دوم : علل محدودیت آزادی در دین
در اینجا موضوع آزادی های است که دین آنها را محدود کرده که دولت اسلامی آن محدودیتها را تامین و با مخالفین آنها برخورد می کند والا مسائل شرعی ، اتگر کاملاً فردی باشد هیچ سرایتی به دیگران نداشته باشد اصلاًمحل بحث این آزادی ها نیست . منتها دین با آن بینش عمیقی که اولیای دین داشتند واسطه ها را هم در نظر گرفته است مثلاً اگر کسی در وسط خیابان شرب خمر کند با این که عمل تاو یک کار اجتماعی حساب نمی شود ولی چون دین این کار را تظاهر به فسق و دارای آثار سود اجتماعی می داند ، آ ن را از نظر اجتماعی ممنوع و یک جرم کیفری به حساب آورده و برایش مجازات تعیین نموده[23].
پس جواب این سوال که چرا دین در مسائل اجتماعی دخالت می کند این است که فساد به جامعه سرایت نکند و چیزهایی را که فساد هستند و مانع رشد و تکامل انسانم می شوند منع کرده است[24].
گفتار سوم : تفاوت حدود آزادی در اسلام و غرب
در عمل هیچ جامعه ای آزادی مطلق ندارد و وجود قوانین برای اداره انسانها امری ضروری است و در واقع هر قانونی ذاتاً محدود کننده ندعی آزادی است.
در غرب قانون فقط ناظر به مسائل اجتماعی است ؛ یعنی تنها اداره جامعه را عهده داراست تا انسانها بدون هیچ مزاحمتی به حداکثر خواسته های خود برسند و اگر کسی در بند شهولت و خواسته های خود شود و سعادت دنیوی و اخروی افراد را در تیررس خطر قرار دهد مانعی ندارد. نه تنها قوانین برای محدود کردن این نوع آزادی ها وضع شده بلکه قانونگذار نیز چنین حقی را دارا نمی باشد . و حال آنکه در اسلام بین زندگی دنیوی و اخروی انسان پیوستگی وجود دارد و تمام اعمال انسان در سعادت او موثر است و اعمال او در این دنیا سعادت ابدی او را رقم می زند . در واقع جامعه ای که هوس پرستیو پیروی از شیطان را آزاد بداند جامعه مورد قبول اسلام نیست . بنابراین قوانین اسلام برای جهت دهی به اعمال انسان در راه دست یابی به سعادت دنیوی و اخروی وضع شده است و نقض این قوانین همان نادیده گرفتن قوانین اخلاقی و فردی ، درآخرت باز خواست خواهد شد [25] . بنابراین با توجه به مطالب گفته شده تفاوت اساسی اسلام و غرب در این مطلب است که غربی ها شأن قانون را محدود کردن آزادی هاست تا آنجا می دانند که مصالح مادی انسانها به خطر افتد اما بینش اسلامی می گوید که قانون باید نظر به مصالح مادی و معنوی انسانها داشته باشد . در نتیجه اگر ما می گوئیم آزادی پذیرفته شده در دین مثل آزادی غربی نیست معنایش همین است . یعنی به این دلیل که باید مصالح معنوی را رعایت کنیم نمی توانیم غربی ها بی بندو بار باشیم و باید یک سلسله ارزشها دیگر را که مربوط به روح و انسانیت حقیقی و حیات ابدی انسان می شود رعایت کنیم حال آنکه فرهنگ غرب این ارزشها را مربوط به قوانین اجتماعی می داند و فراتر از آن را نیز وابسته به اخلاق ومی داند که ربطی به دولت ندارد اما دولت اسلامی دین را مقدم بر دنیا می داند .[26]
بنابراین آزادی اسلامی در مقابل آزادی غربی موهبتی است الهی بر اساس توحید و عبودیت و همراه با تکلیف و مسئولیت پذیری ، مسدود کننده بدبختی و گشایشگر راه کمال سعادت و فعلیت بخش تمام استعدادها است.
فصل چهارم :
شاخصه های آزادی
گفتار اول : آزادی اندیشه و بیان
هر کس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و اسلانم با چنین چیزی موافق است. تجربه نشان داده که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری – و لوازروی سؤنیت – برخوردار بوده است این امر نه تنها به اسلام ضرر نزده ، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است . اگر در جامعه محیطز برخورد عقاید به وجود بیاید به طوریکه صاحب نظران بتوانند اظهار عقیده کنند و حرفهایشان را مطرح کنند و رد مقابل مخالفان نیز نظریاتشان را بیان کنند تنها در چنین شرایطی است که اسلام هرچه بیشتر رشد می کند . در واقع تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است .
در غیر این صورت یعنی اگر جلوی فکر گرفته شود ، این کار منجر به شکست اسلام خواهد شد . البته رخورد عقاید غیر از اغدا و اغفال است . اغوا اغغفال یعنی کاری دائم با دروغ ،توأم با تبلیغات نادرست انجام دادن ؛ مثلاً کسی قسمتی از جمله یا آرایه ای را حذف کندو قسمتی را خود به آن اضافه کند و بعد این عبارت تحریف شده را به عنوان حجت مطرح کند یا اینکه از مسائ تاریخی قسمتهایی را حذف کند و بعد با استفاده از این اطلاعات ناقص نتایج دلخواه خودش رابگیرد ، و یا مثلاً ادعای علمی بودن داشتهباشد و حال آنکه حرفش اساساً تحریف علم باشد . بنابراین اغفال کردن به هیچ عنوان نمی تواند و نباید آزاد باشد [27].
خلاصه آنکه اگر آزادی بیان در محیط صمیمانه و گرمی که روح تفاهم نیز بر آن حاکم است مطرح شود ، مسلماً با روح آزادی و مصلح اسلام نیز مطابق خواهد شد و این همان موهبتی است که شرع و عقل ، همواره به آن ترغیب نموده و می نماید ، بویژه در مسائل سیاسی – عقیدتی که هر گونه نقدو نظر تحت عنوان «نصح الائمه» مورد تاکید شرع قرار می گیرد . ولی اگر از روی غرض و مرض و حاکی از توطئه علیه اسلام باشد باید با قاطعیت با آن برخورد شود و آن را سرکوب نمود[28].
گفتار دوم : آزادی مطبوعات
مطبوعات لایه میانی از سه لایه جامعه مدنی (جامعه قانون مند) را تشکی می دهند. پس بنابراین باید وظایفی را که لایه میانی انجام دهد در غیر این صورت از وظیفه قانونی و شرعی خود تخلف نموده اند . البته مطبوعات باید در محدوده مقررات ووظایف خود آزادی کامل داشته باشند ، چنانکه ایجاد هرگونه مزاحمتی در محدوده کارایشان نیز ، تخلف تلقی خواهد گردید.
جامعه مدنی از سه لایه تشکیل می شود : لایه زیرین ، میانه و بالا .لایه زیرین را توده های مردمی با خواستها ونیازهای فراوان و گوناگونشان تشکیل می دهند . لایه میانه ، شامل سازمان های تشکیل یافته از گروههای مردمی است که نیازها و درخواستهای مردم ب=ره به صورت قانونی به لایه بالا که دولت است .منعکس می سازند . و لایه بالایی که دولت مردان محسوب می شوند و باید بر تمام این خواسته ها در سایه قانون جامعه عمل بپوشاند.
هر یک از این سه لایه شرایط و وظایفی را بر عهده دارند که در صورت فراهم آمدن آنها می توان آن جمعه را با عنوان جامعه مدنی توصیف نمود و اما در صورتی که شرایط نامساعد و در انجام وظایف کوتاهی شود ، چنین جامعه ای فاقد وصف ، مدنیت مطلوب ، خواهد بود. اما لایه میانه ، یعنی سازمان های فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی متشکل یافته از دسته های مردمی است که بر مبنای نامه خود ، در جهت تىمین مصالح اعضای خود تصمیم می گیرند و در عین حال ، از افراط و تفریط اعضای خود جلوگیری می نمایند . آن ها مانع انحصار قدرت در دست یک قشر یا گرو.ه خاص شده ، از خود محوری ها و خودکامگی ها جلوگیری می نمایند. وظایف مهم این لایه میانه ، رساندن خواسته های مشروع اعضای خود به لایه بالایی و وادار نمودن به انجام آنهاست ، که تمام این کارها در سایه قانون انجام می گیرد . هم چنین ایشان رقابت های سالم و قانون مند در جامعه را ة جایگزین رفتارهای ناسالم صنفی و گروهی می نمایند . البته این وظایف زمانی به درستی انجام می شود که لایه میانه قدرت و مشروعیت خود را از خطوط حاکم در لایه بالا به دست آورده باشد در واقع دست نشانده ای بیش نخواهد بود و مجبور است تنها در جهت منافع گروههای متخاصم حرکت کند و برای مردم جز سردرگمی ارمغانی نخواهد داشت.[29]
در اینجا ، وظیفه مطبوعات که از مهمترین لایه های میانی محسوب می شود ، روشن تر می گردد که شرایط و وظایف مطبوعات را می توتن به شرح ذیل خلاصه نمود.
اول اینکه مطبوعات باید از متن جامعه برخاسته و هیچ گونه وابستگی بیرونی یا غیر مردمی نداشته باشند. مطبوعات زبان گویای مردم محسوب می شوند ، لذا باید کاملاً مردمی سخن گویند ، آنها باید در راستای مصالح همگانی حرکت کنند و خود را وابسته به هیچ گروهی جلای از مردم نبینند . دوم اینگکه قدرت و مشروعیت خود را به پشتوانه مردمی بودن خود ، ودر سایه قانون کسب کرده باشند و در این صورت است که می توانند و در جهت منافع مردمی حرکت کنند . سوم اینکه جز حق و حقیقت چیز دیگری نگویند و در این راستا ٰ، با صراحت لهجه از هیچ کسی و مقامی هراسی نداشته باشند و در صورتی که مطبوعات از روی غرض و مرض درصدد انحراف اذهان برآمده و به افشای اسرار که به نفع دشمن است پرداختند در این صورت باید با عملکرد آنان مخالفت به عمل آید [30]. چراکه مطبوعات نقش مهمی در جهت دهی افکار دارند و حضرت امام نیز در این مورد می فرمایند که اگذر تیتراژ روزنامه ای دویست هزار باشد پانصدهزار نفر آن را مطالعه می کنند و اگر انحراف باشد پانصدهزار نفر را منحرف می کند و این مسئولیت کوچکی نیست و این غیر از معصیتی است که در خانه است آن هم معصیت است اما نه به بزرگی این ، هرچه تیتراژ بیشتر باشد باید به اصلاح آن بیشتر توجه شود … باید مطبوعات در خدمت کشور باشند ، نه بر ضد انقلاب کشور. مطبوعاتی که بر ضد انقلاب کشور هستند اینها خائن هستند… کستنی که می خواهند دست اجانب را بار دیگر به مملکت ما باز کنند ، باید کنار گذاشته شوند ، نویسنده زیاد است ، نویسنده دیگری وارد کار شود. در هر صورت تمام رسانه ها مربی یک کشور هستند. باید کشور را تربیت کنند وهمچنین افراد یک کشور را باید به ملت خدمت کنند.[31] .
گفتار سوم : آزادی عقیده و دین
در نظام های دموکراسی چیزی به نام «پاینده بودن به دین» اصلاً مطرح نیست ، لذا هرگونه تبدیل دین یا خروج از مذهب نیز، جرم شناخته نشده و فاقد تعقیب کیفری است . آزادی دینی با این وسعت و گستردگی بر هیچ آیین و حیاننی پذیرفته نیست . در تمامی ادیان آسمانی ، شریعت واقعیتی است که مردم به پذیرفتن آن ملزم می باشندو سر پیچی از آن ، تمرد شناخته می شود و احیاناً تعقیب کیفری دارد .
آزادی دینی در اسلام ، به معنای تحمل پذیری ادیان دگر است . اسلام حتی به مشرکان اجازه می دهد تاب به دارالاسلام پناه بیاورند ، تا شاید سخن حق باشند و نرمشی در دلهایشان ایجاد شود ، آنگاه وظیفه دولت اسلامی می داند که آنا را تحت حمایت خود قرار داده ، با کمال امنیت به جای گاه خود باز گرداند . این بدان معنا نیست که اسلام ، ادیان دیگر را پذیرفته و همگی آنها بر صراط مستقیم بوده باشند ،چرا که چنین شامحی با این معنا ، بازگوکننده تفسیر غربی از ادیان است . خلاصه مدار نمودن و تحمل دیگر ادیان ، غیر از اعتراف به حقانیت آنهاست ، لذا نباید که این دو امر ، با یکدیگر اشتباه شوند[32].
فهرست مطالب
فصل اول :
پیشگفتار:
گفتار اول : مفهوم آزادی در فلسفه
گفتار دوم : مفهوم آزادی در اخلاق
گفتار سوم : مفهوم آزادی در حقوق
فصل دوم :
گفتار اول : آزادی تا مرز قانون
گفتار دوم : آزادی تا حد عدم تجاوز به حقوق دیگران
گفتار سوم : آزادی تا حد عدم لطمه به آزادی دیگران
گفتار چهارم : آزادی مقید به عمل است یا دین؟
فصل سوم :
گفتار اول : آزادی های دینی و حدود آن
گفتار دوم: علل محدودیت آزادی در دین
گفتار سوم : تفاوت حدود آزادی در اسلام غرب
فصل چهارم :
گفتار اول : آزادی اندیشه و بیان
گفتار دوم : آزادی مطبوعات
گفتار سوم : آزادی عقیده و دین
فصل اول :
مفهوم آزادی
فهرست منابع
1- مصابح یزدی ، محمدتقی ، دین و آزادی ،مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه ی علمیه
2- مصابح یزدی ، محمد تقی، نظریه سیاسی اسلام . موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی . قم :1378.
3- معرفت ،محمد هادی ؛جامعه مدنی . موسسه فرهنگی انتشارات التمهید:1378.
4- مرکز تحقیقات اسلامی، آزادی از دیدگاه امام (ره) . انتشارات محدث . قم :1378.
5- یزدی ، حسین ، آزادی از نگاه استاد مطهری . انتشارات صدرا. تهران : 1379.
[1] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص.
[2] . همان ، ص 6.
[3] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص7 .
[4] .همان.
[5] . همان ، ص 8.
[6] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص9.
[7] همان ، ص 11.
[8] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص 37.
[9] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص 38.
[10] . همان، ص 39.
[11] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص 40 .
[12] . همان، ص 42.
[13] . ولاتبر جن تبرج الجاهلیه الاولی . سوره احزاب ، آیه 23.
[14] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص 43
[15] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص 75.
[16] . همان ، ص 76.
[17] .همان ، ص 77.
[18] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص16.
[19] .لا اکراه فی دین … سوره بقره،آیه 256.
[20] .مصابح یزدی ، همان ، ص 17.
[21] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص 18.
[22] . مصباح یزدی، محمد تقی ، نظریه سیاسی اسلام ،ج اول ،ص 194
[23] . مصباح یزدی ، همان ؛ ص43.
[24] . . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص 45.
[25] . مصباح یزدی، محمد تقی ، دین و آزادی ،ص 60.
[26] . مصباح یزدی، محمد تقی ، نظریه سیاسی اسلام ،ص227.
[27] .یزدی ، حسین ،آزادی از نگاه استاد مطهری ص66-264.
[28] . معرفت ، محمد هادی، جامع مدنی ،ص13-112.
[29] . معرفت، محمد هادی ، جامعه مدنی ، ص 14-113.
[30] .معرفت،محمدهادی، جامعه مدنی ،ص115.
[31] .مرکز تحقیقات اسلامی ،آزادی از دیدگاه امام (ره)،ص 3-51.
[32] .معرفت،محمدهادی، جامعه مدنی ،ص19-118 .
مطالب مرتبط