دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان زندگی نامه میرزاکوچک خان
ميرزا كه بود:
اسمش شيخ يونس, پدرش در استادسرا بود اما اصلا اهل زيده بود و بزرگ شده رشت بود. ميرزا در مدرسه حاج حسن صالح آباد و مدرسه جامع راسته زرگرها و در مدرسه محموديه تهران درس خواند. علي التحقيق ميرزا صرفل را به پايان رسانيد. انقدر خوش استعداد بود كه در مسير اجتهاد افتاد.
ميرزا و كلمات ضد و نقيض:
ميرزا كوچك يك مجاهدا و يك فرد مومن و آزاده بود كه در راه آزادي مي جنگيد و مي گويد او يك مبلغ آزادي بود و هميشه از حق و عدالت و حقوق انسانها دفاع مي كرد. ژنرال دنسترويل از انگلستان آمده بود ماموريت داشت از همدان, تهران ـ قزوين سايه وار ميرزا را تعقيب مي كرد. كتابي دارد به نام خاطرات نسترويل يا سركوبگر جنگل. در اين كتاب درباره ميرزا مي نويسد:
((ميرزا كوچك انقلابي معروف يك ايده آليست با شرف و منصفي بود)). در جاي ديگر مي گويد ميرزا كوچك از وطن پرستان بود و امثال ميرزا كوچك در ايران كمياب و يا خيلي نادر بودند.
چرا انقلاب كرد :
انگيزه انقلاب جنگل چه بود: يقيناً شما شخصيتها كه در اينجا جمعيد مي دانيد ميرزا در سال 1914 ميلادي قيام كرد. شما مي دانيد در سال 1914 ميلادي دو سال از جنگ بين المللي عالم مي گذشت و مي دانيد ايران هم اعلان جنگ نكرده بود با دنيا ولي عثمانيها, آلمانيها, انگليسيها و روسها ديدند كه برنده در اين جنگ بين المللي آن كسي است كه ايران را به عنوان پل داشته باشد. انگليسيها و روسها مي خواستند در مسئله ايران سر آلمانيها, سر عثمانيها را كلاه بگذارند.
در سال 1907 م كشور تزار با كشور سلطنتي انگلستان يك عهدنامه محرمانه بسته بودند. آن عهدنامه محرمانه اين بود كه ايران را دو قسمت كنند. شمال و جنوب. شمال مال روسها و جنوب مال انگليسيها. همين كه شهريور بيست تشخيص دادند ايران پل پيروزي است كه اگر ايران نباشد روسها شكست مي خورند و آلمانيها لنينگراد و استالينگرادا را مي گيرند و تا پشت مسكو خواهند رفت از اين عهدنامه هيچكس اطلاع نداشت وقتي كه تروتسكي در سال 1917 م يك اعلاميه از باكو داد مثل بمب صدا خورد. تروتسكي در سال 1917 م كه انقلاب شورويها بر عليه تزارها و انقلاب كمونيستيشان جان گرفت اعلام كرد قرارداد 1917 را زير پا گذاشته و هيچكس حق تعرض به ايران را ندارد. تازه متن اين عهدنامه بيرون آمد. فهميدند كه پشت پرده بين تزار و انگليس تقسيم ايران بوده.
وقتي كه ميرزا ديد عثمانيها, آلمانيها انگليسيها و روسها آمدند به طرف ايران عثمانيها قسمت آذربايجان را داشتند. آلمانيها در طرف همدان بودند و انگليسيها خودشان را رسانده بودند از طرف جنوب به گيلان و قزوين و روسها هم در بندر انزلي بودند.
غيرت مردانگي ميرزا, شجاعت ميرزا, حب وطن ميرزا, شرافت ميرزا اجازه نداد كه ميرزا ساكت بشود. چون روسها از ميرزا را شناسائي كرده بودند اينها در انقلاب مشروطيت از ميرزا سخت عصباني بودند و پنج سال ميرزا را به تهران تبعيد كرده بودند.
ميرزا از فرصت جنگ بين المللي خودش را به رشت ميرساند و در رشت پنهان مي شود. اول كسي كه از ورود ميرزا آگاه مي شود مرحوم آسيد محمود روحاني بود كه از علماي بزرگ رشت داماد مرحوم آشيخ علي خمامي آنكسي كه گفت: به مظفر بگوئيد اينقدر پشت در من باشد تا پشت پايش علفها خشك بشود وي بجاي اينكه بديدن ميرزا برود بديدن قنسول روس رفت. گفت آمدم يك چيزي به تو بگويم اما بايد قول بدهي. گفت چه قول بدهم. گفت بايد قول بدهي بعد از شنيدن عكس العمل نشان ندهي. گفت قول مي دهم. گفت ميرزا به رشت آمده و آمده ام از تو برايش امان بگيرم كه متعرض او نشوي. كنسول روس گفت: امان مي دهم به شرطي كه اگر كوچكترين خلافي اين دفعه از او ببينم با جانش بازي مي كنم. و ميرزا به جاي اينكار به جنگل رفت جنگل را انتخاب كرد. در جنگل هم همه نوع افراد پيدا مي شد.
چون ايران عموماً شلوغ بود. مشهد شلوغ بود. تبريز شلوغ بود. اصفهان شلوغ بود. همه جا سخن از اتحاد اسلام بود من نمي دانم ريشه اتحاد اسلام را مي دانيد يا فقط خيال مي كنيد كه ميرزا مخترع و يا مبدع اتحاد اسلام بوده, نه در بسياري از بلاد اسلام, اتحاد اسلام بود. اتحاد اسلام جمعيتي بود كه توسط مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادي و شيخ عبده تشكيل شده بود براي بيداري اسلام. براي متحد شدن مسلمين و براي اينكه مسلمين از اين فقر و مذلت بيرون بيايند.
ما آب خنك را نه به گلوي آمريكا نگذاشتيم فرو برد و نه به گلوي شوروي. انقلاب ما دنيا را طوري متحير ساخت وقتي كه امام مي گويد:
((گورباچف, كمونيست را بايد توي موزه گذاشت.))
آغاز جنگل از شوال 1332 شروع شد و تا ربيع الثاني 1340 فرو كشيد ولي ميرزا با ارتباطي كه در تهران با رجال سياسي پيدا كرده بود جنگل را انتخاب كرد. اما جنگل, كجاي جنگل؟ ديوسالار مازندراني بود, اهل كجور مازندران. ديوسالار عقيده داشت بايد از جنگلهاي كجور شروع بشود و ميرزا عقيده داشت كه بايد از جنگلهاي گيلان اين قيام شروع شود و بين اين دو اختلاف نظر افتاد ديوسالار نتوانست نقشه اش را پياده كند و ميرزا جنگل گيلان را انتخاب كرد. ميرزا وقتي كه داشت به جنگل مي رفت با اين ايدئولوژي رفت. اولين پيامي كه داد اين بود.
ما قبل از هر چيز طرفدار استقلال مملكت ايرانيم. استقلالي به تمام معنا بدون اندك مداخله هيچ دولت اجنبي. اصلاحات اساسي مملكت. رفع فساد تشكيلات دولتي كه هر چه بر سر ايران آمده از فساد تشكيلات دولتي و وابستگي اينها به اجانب آمده است. ما طرفدار يگانگي عموم مسلمانانيم. اين است نظريات ما. اولين هديه اي كه در جنگل به ميرزا رسيد از طرف انورپاشا فرمانده ارتش عثماني در تبريز بود. وي 300 قبضه اسلحه به عنوان ارمغان فرستاد براي ميرزا كه بزرگترين پشتوانه را ميرزا با اين اسلحه ها بدست آورد. يك جلد قرآن.
ميرزا اولين پيامي كه در جنگل دريافت كرد, از انگليسي ها بود كه ماژور دنسترويل ژنرال انگليسي برايش فرستاد, كه اگر ميرزا كاري در گيلان به ما نداشته باشد ما آماده ايم جنگل, حكومت جنگل و فرمانروايي ميرزا را در جنگل به رسميت بشناسيم ولي يك شرط دارد. بايد ميرزا دوستي خود و وفاداري اش را با دولت بريتانيا اعلام كند. ميرزا وقتي با دوستانش اين مطلب را مطرح مي كند دوستانش دو جبهه مي شوند. عده اي مي گويند روز نياز ماست ما به حمايت انگلستان نياز داريم ما مي خواهيم انگلستان يار ما باشد.
به امام گفتند: اماما, همه پلها را نبر, با همه سر جنگ نداشته باش او مي فرمود: روس بدتر از امريكا, امريكا بدتر از روس. اسرائيل بدتر از همه گفتند انگليسيها چطور, مي گفتند با يكي بساز با يكي خوش و بش كن.
مبرزا و عقايد مذهبي او :
رضاخان و پسرش سعي داشتند در افكار عمومي عنوان كنند ميرزا طرفدار چپي ها است. و مي خواسته به زيارت لنين برود, مي خواستند در افكار عمومي مردم از ميرزا يك چهره ضد دين بسازند.
از ميرزا در سخت ترين شرايط واجباتش از نماز و روزه ترك نمي شد و حتي ادعيه بين نمازها را ترك نمي كرد. ميرزا اين آيات را هميشه زير لب در راه بيراه,. جلسه, نشسته بود اين آيات زير زبان ميرزا بود.
قل اللهم مالك الملك توتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تغز من تشاء و تذل من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شيئي قدير (آيه 26 سوره آل عمران)
و ديگر آن آيه را زياد مي خواند. من يتوكل علي الله فهو حسبه … (آيه 3 سوره طلاق) (هر كه بر خدا توكل كند خدا او را كفايت خواهد كرد).
و نيز اين آيه را ميرزا زياد در هر راه, سواره و پياده با خود زمزمه مي كرد.
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا …
در تاريخ 31 ارديبهشت 1299 پس از انقلاب كبير در شوروي (1917 م) را سكولينكف فرمانده ارتش نيروي دريائي ارتش با ميرزا ملاقات كرد.
درضمن ملاقاتش در لفافه به ميرزا فهماند كه اگر حكومت لنينيسم را پذيرا باشي تحت عناوين مايي. اگر در جنگل كمونيسم را تزريق كني و اگر جنگل را بطرف ما بكشاني ما تو را تائيد مي كنيم ما الان حاضريم با شما معاده اي ببنديم و من ماموريت دارم و اختيار حق معاهده بستن با شما را دارم. اولين جمله اي كه ميرزا به آقاي راسكولينكف گفت اين بود. بايد از تبليغات مسلكي كمونيستي در گيلان جلوگيري شود. اين خيلي قدرت مي خواهد خيلي نيرو مي خواهد. آدمي كه امروز نياز دارد. انگليسيها تحت فشارش قرار داده اند دنيا تحت فشارش قرار داده, مي گفت: پذيرفتن كمونيسم يعني شكست انقلاب اسلام
ميرزا گفت من قراردادي مي نويسم باين ترتيب, خلاصه مي گويم:
1- عدم اجراي اصول كمونيسم و مصادره اموال و املاك مردم
2- ممنوع بودن تبليغات كمونيستي
3- تاسيس حكومت جمهوري انقلابي
4- تاسيس مجلس مبعوثان
5- هيچ حكومتي حق ورود به گيلان بدون اجازه ما را ندارد.
6- سپردن مقدورات و زندگي مردم به خود مردم
ميرزا پس از آنكه به جنگل مي رود اولين اعلاميه اي كه مي دهد مي گويد ((هوالحق))
مرحوم طبرسي در كتاب مجمع البيان در تفسير سوره قل هوالله احمد مي نويسد:
حضرت علي (ع) عرض كرد يا رسول الله من ديشب خواب پيرمردي را ديدم به من گفت: فردا كه به ميدان ميروي بگو ((يا هو)) ((يا من هو)) ((يا من ليس الا هو)) پيامبر يك نگاهي كرد و فرمود: يا علي آن خير بود اسم مخصوص خدا را بتو آموخت آن اسمي كه مطلق است همه اسماء مقيدند آن اسمي كه قيد نمي پذيرد. آن اسم خالص خداست ((هوالحق)) ((هوالله)) اسمي كه در آخر سوره حجر است با كلمه هو امده است.
عظمت خانم مي شنود كه ميرزا دارد به طرف او مي آيد. شصت نفر را براي ياري و آوردن ميرزا مي فرستد كه ميرزا را از گدوك بگذرانند. بين راه خلخال يك كوهي است كه حتي در تابستان هم برف دارد. همانجائي كه منافقين رفته بودند پناهنده شده بودند تا به گيلان ضربه بزنند. در همين وقت سردار سپه پيغام مي دهد براي امير مقتدر ضرغام السلطنه از تالش كه ميرزا از چنگ ما گريخته است و شنيديم كه به طرف خلخال دارد مي آيد راه را بر او ببند او با سيصد نفر مي رود دنبال ميرزا ـ تا خانقاه كه يكي از روستاهاي ماسال است مي رود كرم نام كرد كه از خلخال داشت مي آمد ديد چيزي توي برف دارد دست و پا مي زند اول خيال كرد حيواني است كه گرفتار برف شده است خودش را به اين موجود رسانيد دو تا مرد ريشو ديد يكنگاهي كرد ميرزا را شناخت . ديد ميرزا رمق ندارد. نفسش را در نفس گائوك آلماني انداخت هر چه سعي كرد كه به او جاني بدهد نتوانست
آمد به خانقاه و گفت: من دو مرد را ديدم توي برف مرده بودند و فكر مي كنم يكي ميرزا است.
سالار شجاع برادر نصرت الله خان امير مقتدر طالش, ميرزا را به خانقاه آورد. اينجا به مشهدي رضاي اسكستاني دستور داد سر ميرزا را كه مرده بود ببرند. پيش خودشان فكر مي كردند ميرزا رختي, پولي, طلائي دارد. مثل اعليحضرت همايوني آريامهر كه مي رود بيست و پنج ميليارد دلار پول با خودش مي برد. وقتي جيبش را نگاه كردند. ديدند يك قرآن پول توي جيبش هست و يك مهر كه نوشته السجع ميرزا. سر را آوردند به رشت. در نفت انبار. همين نفت انباري كه الان نيروي دريائي است حدود چهار پنج روز سر را آنجا آويزان كردند كه مردم بيايند تماشا بكنند هر كه آمد نفرين كرد.
سر را دادند به خالوقربان .خالو قرباني كه موزرش را باز كرد و به سردار سپه داد. و سردار سپه درجه سرهنگي به او داد. ولي سر انجام با بدبختي و فلاكت مرد. او را ترور كردند. سر ميرزا را در تهران به سردار سپه دادند. او تلفن كرد سر را در حسن آباد تهران دفن كردند. حسن اباد جايي است كه الان آتش نشاني است. بعدها مرحوم مشهدي كاس آقاي خياط عموي مرحوم حسام شبانه سر را مي دزدد و از آنجا مي آورد در همين جا كه حالا دفن است, دفن مي كند. در شهريور 1320 بدن ميرزا و استخوانش را از خانقاه برمي دارند و به سرش ملحق مي كنند.
منابع:
سخرانيهاي اجلاسيه كنگره بزرگداشت روحاني مجاهد ميرزا كوچك جنگلي خرسندي- مبتكر، انتشارات لادن، چاپ 1369
مطالب مرتبط