زندگی نامه لئوناردو داوینچی

دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان زندگی نامه لئوناردو داوینچی

زندگی نامه لئوناردو داوینچی
این نوشته بیان کوچکی برای انسانی بزرگ است و این انسان بزرگ کسی نیست جز لئوناردو داوینچی . کسی که تنها در زمانه و دوران خود نزیست و افق ذهن او بسیار بلندتر از دورانی به شکوه رنسانس بود.

نام لئوناردو در کتب هنر و در کنار نام استادان و بزرگان هنر و علم نامی پر تلألو است در طی مراحل مختلفی که مشغول به گرد آوری مطالب جهت این بیان بودم، بارها و بارها به واژگانی چون : خلاقیت، علم و هنر، نبوغ، کنجکاوی، ذهن بارور، دقت و شناخت و از این قبیل بسیار برخورد کردم.

من لئوناردو را انسانی باهوش و خلاق یافتم که دیگران بیشتر به او نیازمند بودند تا او بدانها دربررسی مطالب و نوشته ها آنچه جلب توجه می کرد، شخصیت کنجکاو و اسرارآمیز او بود.

در حقیقت او دوست داشت دیگران را به فکر کردن وا دارد. شناخت او با داشتن اندیشه های نامحدود و تا حد زیادی پوشیده در لایه های رمزآمیز حیاتش کاری سخت و دشوار است.

با نگاه به زندگی و آثار جاودانش آنچه که برایم بسیار کمرنگ جلوه کرد، شایعات و اتهاماتی بود که هیچ گاه تاکنون سندیت و دلیل روشنی بر آنها یافت نشد و آنچه برایم بسیار با ارزش بود تفکر نوگرا و شناخت او از هنر گذشته و حال خویش بود به گونه ای که این شناخت تأثیرات شگرفی در هنر دوره های پس از او داشت.

برای آشنایی بیشتر با این نابغه چپ دست ابتدا بر آن شدم تا هرچند مختصر به دوره ای که او در آن می زیست بپردازم. امید است این مطالب تکرار مکررات نبوده و سهمی هرچند کوچک در دفتر دانسته هاتان داشته باشد.

امین جهانگرد

زمستان 86

تعیین تاریخ دقیقی برای آغاز نهضت رنسانس کاری بس قابل تأمل و بحث انگیز است.

مورخان برای سهولت پژوهش به یک اعتبار سال 1453 (سال پیروزی سلطان محمد فاتح بر دولت بیزانس و همچنین زمان به آخر رسیدن شیوع بیماری طاعون در سراسر اروپا) را و به اعتبار دیگر بر اساس پیشرفتهای دریانوردی و محاسبات معماری، کشف قاره آمریکا (1492) و ظهور و تحولات ادبی و هنری حدود 1500 میلادی را آغاز این دوره می دانند.

در ایتالیای اواخر سده سیزدهم روح تازه ای در هنر دمیده می شود. این روح دوره رنسانس نوخاسته است. آنچه در ایتالیای سده سیزدهم به ظهور می رسد، الزاماً سرآغاز عصری نو می شود. عصری که تا چند سدة بعد و به بیانی درست تر تا زمان ما به شکل قابل شناختی ادامه خواهد یافت.

هنر ایتالیا در اواخر سده سیزدهم و سده چهاردهم را به عنوان رنسانس آغازین مشخص ساخته ایم. در ایتالیا هنر دورة رنسانس از حمایت طبقات مرفه بازرگانی برخوردار بود که پس از خلع سیاسی اشراف بر شهرها حاکم شده بودند. بازسازی و اشاعه فرهنگ شهری روز به روز موانع فئودالی و کهنة بیشتری را فرو ریخته و امکانات پیشرفت انسانهای مستعد و بلند پرواز متعلق به طبقات گوناگون را فراهم آورده بود. رنسانس با معنا و محتوای تولد دوباره  و یا احیای سنتهای ادبی و هنری روم و یونان باستان بود. این واژه ابتدا در زبانهای اروپایی و سپس یک واژه بین المللی شد.

در آن زمان امکان مبارزه جویی در برابر اندیشه ها و نهادهای کهن و تا حدودی بی اعتبار کردنشان فراهم آمده بود و در همان حال انسانهای مستعد در این عصر، پترارک و جوتو می توانستند دریابند که زمانه، در پیش گرفتن راههای تازه را تشویق می کند. در واقع تحولات و تغییرات در جهت آزاد اندیشی و انسانگرایی و اهمیت فردی بود.

روش کار هنرمند در دورة رنسانس آغازین جنبه آزمایشی دارد. او دربارة همه چیز تردید دارد و مسیر او در جهت کشف کردن است.

هنرمندان فیلسوف نیستند هرچند در دورة رنسانس وجوه مشترک فراوان با فیلسوفان پیدا می کنند یکی از تغییرات اساسی این دوره تحولی درخشان همراه با نبوغی نوآفرین در معماری بود که خصلت اصلی آن اهتمام و تلاش در افزون کمال و شکوهمندی با نگاه به روم باستان بود.

در حدود 1400 میلادی تعدادی از پیکره های باستانی یونان و روم از دل خاک بیرون می آید که در میان هنر پژوهان غوغای ستایش انداخت. با این کشف و شناخت پیکره ها،پیکرتراشی در دورة رنسانس از صورت نقشی بر دیوار یا ابزاری در اختیار معمار درآمد.

اکنون در عالم پیکر تراشی، رب النوع شراب (باکوس) و داود نبی در کنار هم به وجود می آمدند. و یا در نقش برجسته کاری، صحنه داوری پاریس که از مضامین اساطیری یونان است. با مجلس سوگواری مریم برجسد مسیح همتا و همانند است.

جوتو  در اواخر دوران گوتیک فضا را وارد نقاشی کرد. و مازاتچو در آستانة قرن پانزدهم هیکلهای خود را با حجمی سه بعدی و دارای عمق مجسم می سازد. در قرن پانزدهم مکتب نقاشی فلاندر شهرت و اعتبار بسیاری پیدا کرد و باعث شد که دوکها و فرمانروایان ایتالیا از استادان فلاندری (مانند هانس مملینگ) دعوت کنند به ایتالیا بروند و از خود آثاری در کلیساها و دربار آن به یادگار بگذارند.

همین طور نقاشان ایتالیا برای کارآموزی به شهرهای گان و بروکسل اعزام می شدند.

در اوایل سده پانزدهم فلورانس سلطه فرهنگیش را بر ایتالیا قطعی کرد. اما پس از پایان این سده فلورانس مقام رهبری هنرها را از دست داد. و علت آن این بود که نوآوریهای هنرمندانش به خصیصة مشترک هنرمندان سراسر ایتالیا مبدل شده بود.

با این حال لئوناردو و میکلانژ با آنکه بخش بزرگی از عمرشان را در بیرون از شهر سپری کردند باز خود را فلورانسی می نامیدند و رافائل نیز نقطه عطف تربیت هنری اش در پی آشنایی او با هنرمندان فلورانسی بود.

رنسانس پیشرفته

از حدود 1495 تا زمان یورش بیگانگان و غارت رم این شهر جانشین فلورانس شد و مدعی برتری هنری بر آن گردید. تعدادی از پاپهای قدرتمند و جاه طلب، قدرتی تازه به نام ایالت پاپی آفریدند و رم را پایتخت آن قرار دادند. رم در همان زمان پایتخت هنری اروپا شد.

با شروع سده شانزدهم میلادی، رنسانس وارد مرحله تازه ای می شود. که رنسانس مترقی است.

اکنون دورة هنر برگزیده و به اوج کمال رسیدة داوینچی، میکلانژ و رافائل است. که با نبوغ خود جدایی میان واقعنمایی و آرمانگرایی (جدایی میان متعارف و متعالی) را از میان بردارند. نوعی آمیزش بین بیان احساس درونی با شکل بیرونی.

رنسانس پیشرفته دو عملکرد داشت: اول آنکه گروه بزرگی از نوابغ استثنایی را به میدان آورد. و دوم آنکه شالوده منطقی ستایش از هنرمند نابغه را در الهام الهی یافت. استادان دورة رنسانس پیشرفته حرفه ای تازه آفریدند که حق بیان خاص خود، شخصیت محترمانة خود و ادعاهای خاص خود را برای تأیید شدن از سوی بزرگان داشت.

لئوناردو داوینچی متولد 15 آوریل 1452 در فلورانس ایتالیا است.

توسکانی زادگاه اوست مکانی که به گفته استاندال در آن انسان معمولی به اوج کمال می رسد.

مادرش دختری روستایی به نام کاترینا بود که زحمت عقد شرعی با پدر او را به خود نداد. فریب دهندة او پیرو / آنتونیو از وکلای دعاوی نسبتاً ثروتمند بود. در آن سال که لئونادرو از مادر زاده شد. پدرش با زنی هم شأن خود ازدواج کرد. و کاترینا ناچار شد به یک شوی روستایی راضی شود و طفل نامشروع را به پیرو و زنش سپرد. بنابراین لئوناردو بدون مهر مادری در یک محیط نیمه اشرافی تربیت شد. شاید در همان اوان کودکی بود که عشق به لباس زیبا و نفرت از زنان در وی پدیدار شد.

او به مدرسه ای در نزدیکی منزل وارد شد. با عشقی فراوان به ریاضی، موسیقی و رسم پرداخت با آواز خواندن و عود نواختن پدر خویش را شاد می ساخت. برای خوب طراحی کردن همة اشیاء را با صبر و دقت بررسی می کرد.

علم  و هنر که در مغز او به نحوی شگرف آمیخته شده بود فقط یک اساس داشت و آن مشاهدة دقیق بود.

هنگامی که 15 ساله شد پدرش او را به هنرکدة وروکیو در فلورانس برد. تقریباً تمام مردم تحصیل کرده از داستان وازاری دربارة فرشته ای که توسط او در سمت چپ  تصویر غسل تعمید مسیج اثر وروکیو کشیده شد آگاهند. و می دانند که آن استاد چگونه شیفتة زیبایی آن فرشته شد و باعث شد که وروکیو نقاشی را کنار گذارد و پیکرتراشی پیشه کند. با این حال شاید داستان تغییر حرفه پس از مرگ وروکیو جعل شده باشد.

در همین اوان پیر و ثروتمند شد، چند ملک خرید، خانوادة خود را به فلورانس برد و متوالیاً چهار زن گرفت. زن دوم فقط ده سال از لئوناردو بزرگتر بود. وقتی که زن سوم برای پیرو کودکی بدنیا آورد. لئوناردو خانه را ترک کرد و نزد وروکیو رفت. در 1472 به عضویت گروه قدیس یوقا درآمد. مرکز این گروه یا اتحادیه که عمدتاً از داروفروشان، پزشکان و هنرمندان تشکیل شده بود در بیمارستان سانتاماریانوئورا بود. احتمالاً در آنجا لئوناردو فرصتی برای تحصیل تشریح داخلی و خارجی بدست آورد. زیرا هدف او کشف قوانین بنیادی جریان و فعل و انفعالات طبیعت بود. مطالعات او بر روی بدن انسان کمکهای توصیف ناپذیری به رشد اطلاعات ما دربارة فیزیولوژی و روان شناسی کرد.

یک هفته پیش از بیست و چهارمین زادروزش لئوناردو و سه جوان دیگر به شورای شهر فلورانس احضار شدند تا به اتهامی درباره همجنس گرایی پاسخ دهند. نتیجه این محاکمه معلوم نیست. در 7 ژوئل 1476 این اتهام تجدید شد. کمیته تحقیق لئوناردو را چندی زندانی کرد. آنگاه به علت فقدان دلیل وی را تبرئه و آزاد کرد.

اما برخی از قسمتهای یادداشتش بی میلی او را نسبت به روابط جنسی از هر قبیل نشان می دهد.

{و ایشان در پی زیباترین چیزهای جستنی عنان از کف می دهند تا بر پست ترین قسمتهای آنها دست یابند. و از ن بهره گیرند… عمل تولید مثل و اعضایی که برای آن بکار می روند چندان کریه است که اگر به خاطر زیبایی صورتها و آرایش مرتکبان و انگیز سرکش نبود طبیعت نوع انسان را از دست می داد}

او هرگز سران شهر فلورانس را به خاطر اهانتی که به او داشتند نبخشود. ظاهراً خود او موضوع را جدی تر تلقی کرد تا سران شهر.

یکسال پس از اتهام واردة بر او از وی درخواست شد تا سرپرستی هنرگاهی در مدیچی را عهده دار شود و او این دعوت را پذیرفت.

در سال 1478 شورای شهر از او خواست نمازخانة سان برنادورا و همچنین کاخ وکیو را نقاشی کند ولی بنا به علتی این درخواست را رد کرد. مع هذا هیئت مدیره از او و بوتیچلی می خواهند تا از 2 مردی که به سبب توطئه علیه لورنتسو و جولیا تومدیچی به دار آویخته شده بودند تصویری تهیه کنند شاید لئوناردو با علاقة نیمه معتلی که به عیوب جسمانی و رنج انسانی داشت تا حدی مجذوب این مأموریت شنیع شده بود.

او در سال 1482 فلورانس را ترک گفت و توانائیش را در خدمت لودریکو اسفورت دوک میلان به کار گرفت. (اقامتش در میلادن از 1482 تا 1499) شاید علت ترک فلورانس برای او گزینش نو افلاطونی لورنزو مدیچی بود که احتمالاً با روحیة تجربه گرای عملی لئوناردو ناسازگار از آب در آمده است. به همین دلیل به میلان مهاجرت کرد و در نامه ای به دوک میلان از توانائی هایش چنین می نویسد.

{خلاصه آنکه بر حسب موارد گوناگون می توانم ابزار و وسائل تدافعی و تهاجمی بی پایان ابداع کنم و در زمان صلح گمان می کنم می توانم ماننند هر شخص دیگری در عرصة معماری و طراحی ساختمانهای عمومی و خصوصی و هدایت آب از یک نقطه به نقطة دیگر کاری رضایت بخش انجام دهم }.

او در میلان به پرده های مریم عذرا در میان صخره ها و شام واپسین پرداخت.

نقاشی دیواری شام واپسین (حدود 1495 تا 1498)

این نقاشی، نخستین ترکیب بندی بزرگ پیکره ای در دورة رنسانی و تفسیر قطعی مضمون آن است.و در این اثر مسیح در کنار شخصی قرار گرفته که چهره ای زنانه دارد. و زاویة دست این دو نفر (مسیح و زن) حالتی ایجاد کرده که گاهاً نماد زن (V ) است.

لباس این دو از لحاظ رنگ برعکس هم است و این شگردی است که در گذشته برای نمایش خدایان نر – ماده استفاده می شده است.

از این تابلو که یکی از مشهورترین آثار مذهبی است کپی های بسیاری گرفته شده است. در سال 1587 این نقاشی نیمه ویران شده بود. در سال 1652 راهبه های صومعه (سانتا ماریا دلگراسیته) برای دسترسی آسانتر به آشپزخانه در پائین این اثر یک در ایجاد کردند که پاهای مسیح را از بین برد. در سال 1769 نیروهای ناپلئون میلان را اشغال کردند و از این صومعه به عنوان اسلحه خانه و اصطبل استفاده می کردند. آنها به سمت نقاشی سنگ پرتاب می کردند و گاهی با نردبان بالا می رفتند و چشم های حواریون را می خراشیدند.

در طول زمان چند نقاش برای ترسیم نقاشی اقدام کردند که جز از بین بردن نقاشی اثری نداشت. تا اینکه در 1977 برای بازسازی اثر پس از 500 سال اقدام شد و نقطه نقطة آن با وسائل و تکنولوژی روز مورد بررسی واقع گردید و همچنین رنگ آمیزی شد. که حدود 22 سال به درازا کشید و در 1999 به پایان انجامید.

تابلوی نقاشی مونالیزا

آغاز به کار داوینچی برا ی کشیدن این تابلو در سال 1503 بود و تا 1507 اتمام آن به طول انجامید. همین نکته کافی است که به اهمیت این اثر برای داوینچی پی برده شود.

( در مورد اتمام این اثر مطلبی در روزنامة جام جم آمده بود که قسمتی از آن را انتخاب کردم)

{یک دانشمند ایتالیایی ادعا می کند مدرک جدیدی دارد که لئوناردو مونالیزا را کامل نکرد. وزوسی می گویند داوینچی فلج بوده است. مدیر موزة لئوناردو در وینچی می گوید. فلج بودن سمت راست بدون لئوناردو باعث می شده که او نتواند تخته نقاشی را در دست بگیرد و مدتی طولانی کار کند.

در این باره یک نقاشی که داوینچی را در حال نشسته نشان می دهد و دست راستش با پارچه ای به شکل بانداژ بسته شده است وجود دارد که متعلق به یک نقاش قرن 16 به نام لومبارد است.

گفته می شود چهرة لئوناردو در این نقاشی شباهت زیادی به یک نقاشی از خود داوینچی که از صورت خود در سالها 1512 تا 1517 کشیده دارد. علت فلج بودن او را می توان ناشی از سکته یا بیماری خاصی بیان نمود. وزوسی می گوید: علت عدم فعالیت این نابغه بزرگ در پنج سال آخر عمرش فلج بودن وی بوده است)

با این حال تابلوی مونالیزا شاهکاری بی نظیر در جهان است. که آنرا لئوناردو در بازگشت به فلورانس کشیده است دلایل متعددی ذکر شده که چرا لئوناردو این اثر را مدت زیادی پیش خود نگاه داشت.

که یا آن را خیلی دوست داشت و یا از آن راضی نبود.

در این تابلو نکات بسیاری به کار رفته است که به ذکر چند مورد بسنده می کنم.

1- شیوه ای که برای ترسیم چشم های مونالیزا به کار رفته به شکلی است که شما از هر طرف که به مونالیزا توجه کنید چشمان او را متوجه خودتان می بینید.

2- لبخند خفیفی که بر لبان مونالیزا است. تنها در صورتی دیده می شود که شما به هر جایی از نقاشی غیر از لبان مونالیزا نگاه کنید.و به محض خیره شدن به لبها این لبخند گویی محو می شود.

3- طرز نشستن مونالیزا هنوز هم یکی از ژستهای محبوب برای عکاسی است.

4- پلی که در پس زمینه پشت شانة چپ مونالیزا  دیده می شود هنوز هم به عنوان یکی از جاذبه های شهر بورونو پذیرای توریستها است.

5- آرواره های مونالیزا مردانه است و این حدس زده می شود که لئوناردو چهرة خودش را به تصویر کیشده است. {بنا بر کناب هنر در گذر زمان این چهرة رمز آمیز لاجوکوبدا همسر زانوبی دل جوکوندوی بانکدار فلورانس می باشد}.

6-  دستهای مونالیزا متورم است، به اعتقاد برخی این امر بدلیل آبستن بودن مونالیزا است. حلقه ای نیز در دستان مونالیزا وجود ندارد که نشان از متأهل بودن او باشد.

این تابلو که بخشی از فرهنگ عامة غربی شده است در سال 1911 توسط یک نقاش ایتالیایی به نام وینچنزو پروجیا به سرقت رفت تا به کشور ایتالیا بازگشت داده شود اما 2 سال بعد این اثر یافته شد و به لوور بازگردانده شد.

خود لئوناردو از تأثیر شگفت انگیزی که در تابلو بر تماشاگر می گذارد لذتها برده است.

شاید هدف او از این رازو رمزها سر در گم کردن بیننده و مجاز ساختنش به تفسیر آزادنة این شخصیت نهفته بوده باشد.

لئوناردو نقاشیهای بسیار اندکی را تکمیل کرد. کمال جویی، تجدید گرایی ناآرام و کنجکاوی بلندگرایانه، سبب پراکندگی کوششهایش شد. علاقه اش به علم در آخرین سالهای زندگیش روز به روز فزونی می گرفت و خودش نیز شناخت سراسر طبیعت را در مرکز علائق خود قرار داده بود.

پژوهش هایش در عرصة کالبد شکافی به کشیدن طراحیهای فوق العاده دقیق و زیبا انجامید که از آن میان می توان به طراحی مدادی جنین در رحم اشاره کرد.

دامنة علایق او بی سابقه و چنان گسترده و بزرگ بودند که او را نسبت به تحقق تمامی آنچه نیروی تخیل جوشانش می توانست به تصور در آورد ناامید می کرد.

هنر او متعلق به هیچ مکتب خاصی نبود. بلکه ویژگی خاص خود را داشت. او به همراه رافائل و میکلانژ علوم تصویری سده 15 را به ارث برده بودند و از یکدیگر تجربه می آموختند. با این حال پیوندشان را با گذشته اشکارا گسستته بودند و شالوده ای تازه و رفیع پرافکنده بودند که جانشینانشان را قدرت رقابت با آن را نبود.

او جزو شناخته شده ترین نقاشان و دانشمندان (به با معنای امروزی) جهان است.

در رشته های معماری، موسیقی، کالبد شناسی، اختراع، مهندسی ، تندیس گری دارای شهرت بود آثارش اغلب دارای رمز و راز خاص خود هستند. که همین امر باعث شهرت بیشتر داوینچی شده است.

با این حال هیچ یک از مجسمه های لئوناردو باقی نمانده و هیچ ساختمانی وجود ندارد که بتوان ساختش را به وی نسبت داد. به احتمال زیاد در میلان با بر امانتة معمار در تماس بوده و وی نیز به هنگتم کشیدن طرح های اولیه اش برای کلیسای بزرگ سان پیترو در رم حتماً یکی از طرح های لئوناردو را در نظر داشته است.

او طرح های متعددی از پیکره های عظیم سوار بر اسب از خود بر جای گذاشته است. که یکی از  این پیکره ها به کمال رسید ولی از سوی فرانسویان به هنگام اشغال میلان هدفگیری و تکه تکه شد. او از این رفتار فرانسویان بر آشفت و از میلان رفت اما سرانجام به میلان بازگشت و به خدمت فرانسویان در آمد و به دعوت شاه فرانسه راهی آن کشور شد و آنجا به سال 1519 در سن 67 سالگی در کاخ کلو بی آنکه اثری بر هنر آنروز فرانسه گذاشته باشد چشم از جهان فرو بست. هنر لئوناردو بدون علم او و علم او بدون هنرش غیر قابل دسترس اند.

عادت لئوناردو جز در چند مورد استثنایی این بود که بسیار بلند اندیشی کند، خود را در آزمایش جزئیات مستغرق سازد و در ورای موضوع، دورنماهای بیشماری از اشکال انسانی، حیوانی و … را به حیطة تصویر در آورد. بیشتر مجذوب فلسفة تصویر شود تا کمال فنی آن و بالاتر از همه آنکه کار کوچکتر رنگ آمیزی تصاویری را که بدین گونه پدید آمده اند به دیگران واگذارد . و آنگاه پس از رنج فکری و جسمی بسیار از نارسایی دست و اسباب کار در تعبیر رویای کمال دستخوش نا امیدی شود. خوی و سرنوشت لئوناردو داوینچی از ابتدا تا انتهای بدین گونه بود.

او معتقد بود واقعیت به معنای مطلق واژه برای انسان قابل دریافت نیست و ما تنها با توجه به جنبه های متغیر آن می توانیم آن را بشناسیم. از این روی او چشم را حیاتی ترین اندام و بینایی را ضروری ترین کار آدمی دانسته است.

این مطالب برگرفته از روزنامه صبح تهران است.