دانلود تحقیق و مقاله رایگان با عنوان تحقیق درباره خانواده درمانی
تاريخچة خانواده درماني :
خانواده درماني بعد از جنگ جهاني دوم يعني اواخر دهة 1940 و اوائل دهة 1950 توسعه يافت . خانواده درماني تحت تأثير خانواده هاي اسكيزوفرنيك و مشكلات رفتاري و بزهكاري كودكان به سرعت پيشرفت نمود. فرويد و بسياري از روان پزشكان بيمار را از خانواده جدا مي كردند تا از اثرات زيان آوراحتمالي در خانواده جلوگيري شود .
فرويد با مطالعة گذشتة كودك مبتني بر اين عقيده كه مشكلات نوروتيكي بيماران به رفتارهاي متقابل و تعاملات ناسالم دوران كودكي آنها با پدرو مادرشان بر مي گردد ، به مداواي بيمار مي پرداخت .ناتان آكرمن از بنيانگذاران خانواده درماني است و كتاب او تحت عنوان ‹‹ پويائي هاي رواني زندگي خانوادگي ، 1958 ›› درهاي جديدي به روي خانواده درماني بازكرد . او از روانكاوي
به خانواده درماني رسيد . در سال 1937 متوجه گرديد كه مصاحبه فردي با كودك و اعضاي خانواده به نتيجة مطلوب كه تغيير رفتار كودك است نمي رسد ، لذا كلية افراد خانواده را با هم مورد مصاحبه قرارداد.
بنابراين كارهاي آكرومن و ساير همكارانش در رابطه با كودكان بزهكار و خانواده هاي اسكيزوفرنيك شروع واقعي نهضت خانواده درماني بوده است .آكرومن معتقد بود با كسب مهارت در كار با تمامي گروه خانواده به بعد جديدي در درمان بيماري هاي رواني و مشكلات خانوادگي ميرسيم .
در پايان دهة 1950 خانواده درماني با اين نگرش كه با درمان هاي ديگر متفاوت است ، شناخته شد . در اين درمان ، پذيرفته شد كه هدف ، تغيير ساختار خانواده است نه تغيير رفتارهاي فردي و اعضاي خانواده ، به عبارت ديگر خانواده درماني يك روش درماني نيست بلكه نوعي درمان با ويژگي ها هدف هاي خاص مي باشد .
تعريف روان درماني خانواده :
روان درماني خانواده ارائه خدمت به منظور بالا بردن احساس وحدت ، انس و آرامش و رحمت و مودّت در خانواده است . مشاوران خانواده پس از كسب تجربه روي تعداد زيادي از خانواده ها به اين نتيجه رسيدند كه خانواده درماني يك روش نيست ، بلكه يك بينش خاص در مورد مشكلات انساني است . مشاور خانواده مشكلات هر فرد را در رابطه با خانواده اش مورد مطالعه قرارمي دهد .
مشاوران خانواده معتقدند كه مشكلات فرد ناشي از روابط او با ديگران است و منظوراز ديگران در نظر اول خانوادةوي مي باشند .بنابراين درمان فردي هم نوعي مداخلة درماني در خانواده است . اين توجيه غلط است كه ما در خانواده درماني به اين دليل كه چون فرد بيمار است به درمان او بپردازيم و براي درمان او اقدام كنيم . درمانگر به جاي آنكه براي تغيير دادن فرد بكوشد ، هدفش دگرگون كردن رفتارهاي حاكم بر روابط اعضاي خانواده است .
– تفاوت هاي خانواده درماني :
ديدگاه فردي با ديدگاه خانواده درماني كاملاً متفاوت است كه ما به پاره اي از اين تفاوتها اشاره مي كنيم :
1- ديدگاه درمان فردي به گذشتة فرد اهميت مي دهد و در اين ديدگاه اعتقاد بر اين است كه گذشتة فرد وضعيّت فعلي او را به وجود آورده است . در حاليكه خانواده درماني وضعيت فعلي را مورد توجه قرار ميدهد و براي تغيير آن اقدام مي كند . مشاور خانواده وضعيت گذشته را زماني مورد بررسي قرار مي دهد كه در تغيير وضع حاضر كمك كند .
2- درمانگر معتقد به درمان فردي ، فرد را بعنوان مشكل را بيمار مي پذيرد و كوشش ميكند مشكل او را درمان كند ، د رحاليكه مشاور خانواده از كاربرد كلمة‹‹ بيمار›› پرهيز مي كند و منظور او از مراجع ، فردي است كه علائم اختلال دارد كه در رابطه با خانواده مورد بررسي قرار ميگيرد .
3- ديدگاه فردي در پي تشخيص ناراحتي فرد و تعيين نوع بيماري يا مشكل است و هدفش كمك به مراجع براي رفع مشكل يا درمان بيماري است ، در صورتيكه خانواده درمانگر پس از كسب اطلاعات مختصري ، كار درمان را در رابطه با تغيير جوّ حاكم بر خانواده شروع مي كند . مشاور خانواده خود را جدا از وضع بيمار نميد اند . او خودش و بيمار و كليةاعضاي خانواده و شبكة خويشاوندي را در بروز مشكل و درمان آن دخيل و سهيم مي داند .
4- مشاور خانواده سعي مي كند از آشكار نمودن عواطف مخرّب و خصومت افراد خانواده با يكديگر پرهيز كند و بعلاوه مسائل خانواده ها را يكسان نمي بيند . لذا ممكن است درمانگر كارخود را با تمام اعضاي خانواده شروع كند و بعد به اقتضاي هر مورد با يك عضو و يا زن و شوهر و يا هر تركيب ديگر مصاحبه كند .
خانواده و مراحل تكامل آن :
خانواده كوچك ترين واحد يك جامعه است كه از نظر اثرات فردي و اجتماعي داراي اهميت زيادي است و به همين علّت چون مشكلات خانواده دررابطه با كل اعضاي خانواده مي باشد ، خانواده درماني از اهميت ويژه اي برخوردار است .
تعريف مشكل :
هرگاه بين رفتار فرد و شرايط اجتماعي ناهماهنگي به وجود آيد و ارزش و فرهنگ حاكم بر جامعه مانع انجام برنامه هاي فردي گردد و يا تعادل فرد را به هم بزند اصطلاحاً فرد مواجه با مشكل مي شود . بنابراين مشكل يا فردي است يا اجتماعي ؛
مشكلاتي در جامعه مطرح مي شود كه دامنگير اكثريت افراد جامعه است نظير مشكلات اقتصادي ، ناامني و آلودگي هواي شهر ها و مشابه آن .
آنچه در رابطه با فرد مطرح مي شود و موضوع مشاوره و روان درماني به ميان مي آيد مشكلات فردي منبعث از جامعه است . مشكلات اعضاي خانواده در رابطه با كل خانواده قابل طرح و بررسي است و درمان ، قبل از آنكه به صورت فردي انجام شودبايددررابطه باكل خانواده مورد مطالعه و اقدام قرارگيرد .
درمان حل مشكل :
پس از شناخت مشكل مرحلة بعدي برنامه ريزي براي حل آن است .
در خانواده درماني مشكل در نظام خانواده مورد بررسي قرار مي گيرد و در اين فرآيند تكيه بريك روش نيست . با توجه به نوع مشكل و شرايط و مقتضيات ، درمانگر مي تواند روش مناسب را انتخاب و با استفاده از فنون مختلف در حل مشكل اقدام كند .
خانواده بعنوان كانون شكل گيري هويّت :
از زماني كه كودك متولد مي شود ، آنچه اثر مي پذيرد از محيط اطراف وي مي باشد ، بنابراين شخصيت بجه در خانواده به تدريج شكل مي گيرد .
شخصيت يا متأثر از وراثت است و يا محيط كه خانواده از نظر وراثت مستقيم و از نظر محيط به طور غيرمستقيم روي بچه تأثير مي گذارد .
هويت كه مجموعه اي از خصوصيات يك فرد است جنبه هاي مختلف دارد :
هويت شناسنامه اي ، هويت ديني ، هويت ملي ،…
هويت شناسنامه اي شامل نام و نامن خانوادگي – نام پدر و ساير مشخصات مي باشد كه تمام آن منتسب به خانواده است .
هويت ديني ؛ اعتقادات ديني فرد مي باشد كه در خانواده از زماني كه اذان د رگوش كودك مي خوانند تا به رشد مي رسد در اعماق ذهن وي چنان تأثير مي گذارد كه كمتر كسي دين آبااجدادي خود را در صورتيكه خانواده معتقد باشد تغيير بدهد و اگر مواردي هم باشد علت اصلي آن عدم اعتقاد يا ضعف اعتقاد خانواده است .
هويت ملي هم شامل آداب و رسوم و زبان و در مجموع ، مليت است كه بيشترين اثر آن از خانواده است .
بنابراين در مجموع مي توان نتيجه گرفت كه خانواده به عنوان كانون شكل گيري هويت محسوب مي شود و پدر و مادر براي استحكام و تثبيت هويت بايد علاوه بر تربيت غيرمستقيم كه كودك به طور غيرارادي تحت تأثير واقع مي شود به طور عمومي نيز از طريق آموزش هاي برنامه ريزي شده است اقدام نمايند .
حضور اعضا در خانواده درماني :
حضور كلية اعضاي خانواده در روان درماني ضروري است ، ولي ممكن است يك يا چند عضو از اعضاي خانواده در جلسات درمان حاضر نشوند . در اين موارد درمانگر بايد ضرورت حضور كلية اعضاي خانواده را در روان درماني متذكر گردد.
كارپل و اشتراوس توصيه مي كنند كه لا اقل تلفني به اعضاي خانواده گفته شود كه هدف از حضور آنها در جلسات روان درماني جمع آوري اطلاعات بيشتر راجع به خانواده است .
اظهار اين مطلب بدين خاطر است كه ممكن است پدر يا كسي كه در جلسات حاضر نميشود ، اين احساس برايش پيش مي آيد كه ممكن است به علّت قصور در رابطه با ناراحتي خانواده مورد ملامت قرارگيرد و يا درمانگر حالت خشم و ناراحتي پيداكند و در مقابل وي حالت دفاعي به خود گيرد.
عدم حضور يكي از والدين يا هردو :
از آنجا كه مشكل فرزند مي تواند در رابطه با پدر و مادر يا روابط زناشوئي باشد ، حضور هر دو در جلسة مشاوره ضروري است . چنانكه يكي يا هردو از آمدن به جلسه امتناع ورزند درمانگر بايد تلفني به آنها بگويد كه حضور آنان براي رفع مشكل فرزندشان ضروري است .
در ديگر حالت ، يكي از والدين براي رفع مشكل فرزند خود خود كمك خواسته و در جلسه حاضر ميشود و ديگري از آمدن پرهيز مي كند . در اين حالت ممكن است مشكلات زناشوئي جدّي باشد . درمانگر از پدر و مادري كه كمك خواسته جداً مي خواهد كه همسرش را به حضور در جلسه تشويق كند . مشكلات مطرح شده ممكن است مربوط به يكي از دو والد باشد يا ممكن است مربوط به يكي از فرزندان باشد . در هردو حالت درمانگر بايد راههايي را كه در رابطة با والدين با فرزندان است و حضور آنان مفيد مي باشد را بررسي كند .
تعارض زوجين :
تعارض در زندگي زناشوئي به طور طبيعي وجود دارد . يك زن و شوهر به خصوص در فرهنگ ما زماني كه با هم ازدواج مي كنند با اين فكر كه تا پايان عمر باهم زندگي مي كنند ، پيوند زناشوئي مي بندند . هنوز اين جمله كه دختران با لباس عروسي به خانة بخت مي روند و با كفن از آن خارج مي شوند در گوش ها طنين انداز است . وقتي ماه عسل پايان مي پذيرد و شورو هيجان ماههاي اوليه زناشوئي طي مي شود ، مسائل خانوادگي از قبيل برنامه ريزي براي فرزنددار شدن ، خريد خانه ، خريد ماشين ، و افزايش درآمد و چگونگي هزينه و نحوة ديد و بازديد هاي خويشاوندان دو طرف و تهية غذا و انجام كارهاي خانه و … مطرح مي گردد .
دراين برنامه ها سعي برآن است كه تعارض به وجود نيايد ولي با گذشت زمان نارضايتي و رنجش و عدم هماهنگي به وجود مي آيد و گاه آنقدر اين تعارضات شديد است كه منجر به جدايي عاطفي و يا طلاق مي شود و در اكثر مواقع نيز با وجود تعارض و تنش زندگي ادامه مي يابد و در مواقعي نيز به تدريج هماهنگي ايجاد مي شود و زندگي حالت ايده آلي به خود مي گيرد .
درمان فردي در زوج درماني :
زوج درماني معمولاً با حضور زن و شوهر انجام مي گيرد . ولي مواردي است كه بعضي از متخصصان درمان ها ي فردي را در زوج درماني بكار مي برند از آن جمله :
1- ناكامي هاي دوران كودكي ممكن است در زندگي زناشويي بارز و توقع ارضاشدن آن از سوي همسر مطرح باشد . پسري كه در كودكي از مادر محبت نديده ، ممكن است از همسرش محبت مادري بخواهد . در اين مسأله كه زوج درماني بايد به صورت مطالعة انفرادي انجام گيرد ، هدف كلي آن است كه به هريك از زن و شوهر كمك شود تا طرف مقابل را نه به عنوان يك والد نمادين بلكه به همان گونه كه واقعاً هست بنگرد .
2- درمان منطقي – عاطفي اليس نيز براي حل تعارض هاي خانوادگي به صورت انفرادي به كار مي رود . يعني درمانگر با اين فرض كه مشكلي در درون يكي يا هردو زوج وجود دارد كه موجب آشفتگي ميان آنها شده به درمان فردي مبادرت ميكند .
براي مثال زن ممكن است به طور منطقي اين باور را داشته باشد كه شوهرش بايد هميشه او را تمجيد كند و محبت او نبايد به هيچ وجه كم شود . با اين ديدي كه زن نسبت به شوهرش دارد اگر در يك ميهماني شوهرش از او فاصله بگيرد و با مردان يا زنان ديگر صحبت كند واكنش نشان خواهد داد .
كانون خانواده و انحرافات :
خانواده مهم ترين نهاد اجتماعي در جوامع انساني بوده و از نظر تكوين شخصيت و پرورش آن در فرزندان و همچنين از نظر سازگاري بعدي فرد با جامعه داراي آثار وسيعي مي باشد . بسياري از جامعه شناسان و نيز روان كاوان عقيده دارند كه ريشة بسياري از انحرافات شخصيت را بايد در پرورش نخستين خانوادگي جستجو كرد ؛ چرا كه اگر منشاء بسياري از كج رفتاريها و انواع گوناگون بيماريهاي رواني بررسي گردد ، نقش پرورشي خانواده در كيفيت رشد شخصيت آشكار مي گردد . به طور كلي خانواده را – از نظر امكان دخالت آن در بروز انحرافات و بيماريهاي رواني – از چند ديدگاه مورد بررسي قرار دهيم :
1-ميزان سازگاري و كيفيت روابط عاطفي زن و شوهر و ديگر كساني كه هستة اصلي خانواه را تشكيل مي دهند و نيز نقش آموزشي خانواده و اهميت آن در رشد شخصيت
2- روابط عاطفي فرزند و خانواده
3- مسائل رواني – جسماني ناشي از حيات خانواده
اثرات و عوارض طلاق :
با اينكه طلاق – به حكم ضرورت – براي پرهيز از مخاطراتي پذيرفته شده است ، با وجود اين ، چون از عوامل گسيختگي و ازهم پاشيدگي كانون خانواده است ، به ناچار عواقب اجتماعي آن را بايد انتظار داشت . طلاق از نظر جرم شناسي در وقوع جرم و جنايت و بزه بي تأثير نيست و از عوامل جرم زا به حساب مي آيد .
ميزان طلاق را در يك جامعه مي توان به مثابة معيار تزلزل اجتماعي و عدم ثبات آن تلقي كرد از نظر جرم شناسي ، نتايج وخيم طلاق را بايد به اين شرح بررسي نمود :
1- اثر طلاق بر مردان و زناني كه فاقد فرزند هستند .
2- اثر طلاق بر فرزندان
3- زيان اجتماعي طلاق
اثرات طلاق در مردان بدين شكل است كه آنان را افرادي غير متعهد بارمي آورد . آمار جنايي نشان مي دهد كه تعداد اين گونه افراد غيرمتعهد در زندانيان قابل ملاحظه است . اثر طلاق در زنان ، به خصوص آناني كه پناهگاهي ندارند و فاقد استقلال اقتصادي هستند ، سخت خطرناك است .زنان از همسر جداشده (مطلّقه ) ، خيلي دير به خانة بختِ دوم پاي ميگذارند و چه بسا كه اين اميد هرگز جامة عمل نپوشد و احتمالاً را را براي انحراف و سقوط آنان به پرتگاههاي مختلف بگشايد .
اثر طلاق در فرزندان متعلّق به كانونِاز هم پاشيده بسيار شديد است و عقده هاي غيرقابل تحمل و توأم با نفرت در آنان بوجود مي آورد كه شديدتر از وضع يتيمي است . مسائلي كه دربارة زنِ پدر وجود دارد ، در مورد كودكاني كه داراي مادر مطلّقه هستند ، ولي بر اثر لجبازي و يكدندگي پدر مجبورند زن پدر را تحمل كنند نيز صادق است .
اين دسته هم ، زندگي توأم با نكبت ، ترس ، شقاوت ، و سيه روزي را مي گذرانند .
مطالب مرتبط