ددانلود مقاله فرش افشار ها تحقیق فرش افشار زرینه فرش افشار تکاب فرش افشار کاشان فرش افشار بیجارفرش افشار زنجان فرش افشار کرمان فرش افشار تبریز فرش افشار زرین مقاله فرش دستباف مقاله فرش شهری مقالات فرش دستباف مقالات فرش ماشینی مقالات فرش ایران مقاله درباره فرش مقاله صادرات فرش مقاله بازاریابی فرش
افشارها
هزار سال پیش از این، نام افشارها برای اولین بار مطرح شد. در آن تاریخ، محمود کاشغری (ف.۴۶۵ ق) نویسندۀ ترک زبانی که در بغداد می زیست، کتابی با نام دیوان لغات ترک نوشت و در آن از آنها یاد کرد. کاشغری که به لهجه های مختلف ترکی آشنایی داشت، پس از سفرهایی به خانات آسیای میانه و قبایل غُز، صورتی از این قبایل تهیه کرد و آنها را شامل ۲۲ طایفه دانست و علامت یا تمغای هر کدام را نیز ترسیم کرد و متذکر شد این علائم مشخص کنندۀ احشام و اسب های آنهاست که در صورت اختلاط، از یکدیگر تمیز داده می شوند و آن را از سنت های قبایل غز خواند.
کاشغری زمان مناسبی را برای نگارش کتاب خود انتخاب کرده بود، زیرا این دوران مصادف با نفوذ ترکان غز در بیشتر ممالک اسلامی بود و هر روز که می گذشت، اخبار تازه ای از تاخت و تاز یا تسلط آن بر بخش هایی از سرزمین مسلمانان می رسید. از طرفی ماجرای به قدرت رسیدن غزان شرحی طولانی دارد، اما از طرف دیگر، بررسی تاریخ افشارها بدون آگاهی از غزان امری ناممکن می نماید و بیان مختصری از چگونگی پیدایی آنها ضروری به نظر می رسد.
هم زمان با ضعف سامانیان (۲۶۱ – ۳۸۹ ق) – که از دودمان های ایرانی و دولت های قدرتمند خراسان و ماوراءالنهر بودند – راه برای ورود اقوام تازه وارد هموار شد. تازه واردان که بیشتر از بردگان ترک بودند با خدمت های خالصانه، موفق به جلب اعتماد اربابان خود شدند و ظرف مدت کوتاهی توانستند در میان طبقات حاکم نفوذ کنند. این اقوام تازه نفس، همین که خلئی ئدر منطقه ایجاد می شد، به کمک طوایف خود ب راوضاع مسلط می شدند، در سال ۳۶۷ هجری تشکیل دادند. ترکان غزنوی به تدریج به فرهنگ و سنن ایرانی علاقه مند شدند و دربار پر جلال و شکوهی شبیه دربار سامانیان پدید آوردند. اما دیری نپایید که کاخ های افسانه ای و شهرهای آباد و بازارهای پر کالای آنها، قبایل صحرانورد آسیای میانه را به وسوسه انداخت و فکر دستیابی به زمین های زیر تسلط غزنویان را در مخیله آنان بیدار کرد. در میان این قبایل، غزان بر دیگری برتری داشتند و ظرف مدت کوتاهی توانستند حریفان خود را مغلوب کنند و خیمه های خود را در چراگاه های اطراف سغد و سمرقند و بخارا بر پا سازند. محمود، سلطان قدرتمند غزنوی (جلوس ۳۸۹ ق) که از اخبار غزان آگاهی یافته و از توان آنان هراسناک شده بود، درصدد برآمد تا به قدرت نظامی این قبایل محکی بزند. برای این منظور، حیله ای اندیشید و از رهبر غزان، اسراییل، دعوت کرد تا وی را در جنگ با کفار هند یاری دهد. اما همین که آگاهی یافت اسراییل با ده هزار سوار مجهز در راه تختگاه اوست، اندیشناک شد و برای وی پیغام داد که اکنون به لشکریان وی نیازی نیست و غرض از این ملاقات دیدار و آشنایی است. بیهقی (۳۸۵ – ۴۷۰ ق) تاریخ نگار غزنویان، این ملاقات سرنوشت ساز را که به قدرت نظامی غزان اشارتی دارد، چنین توصیف می کند:
«سلطان محمود پس از پذیرایی شاهانه از اسراییل پرسید: اگر ما را به لشکری احتیاج شود شما چه مقدار مرد جنگی مدد توانید کرد؟ اسراییل کمان خود را به محمود نشان داده، گفت: اگر این کمان را به نشانی نزد قوم خود فرستم ۳۰۰۰ چیده در حال سوار شوند. سلطان فرمود: اگر زیاده احتیاج افتد. اسراییل گفت: اگر کمان را با این چوبه تیر فرستم ۱۰۰۰۰ سوار شوند. سلطان فرمود: اگر زیاده احتیاج باشد. اسراییل ترکش دیگری به آن اضافه کرد و گفت: اگر این به نشانی برند ۶۰۰۰۰ سوار خونخوار از قبیله ما بیرون آیند. محمود گفت: اگر زیاده بر آن حاجت افتد اسراییل گفت: اگر این کمان و ترکش به ترکستان فرستم تا چندان که مرد خواهی بیاید… محمود که از زیادی سواران اسراییل به وحشت افتاده بود، دستور داد تا وی را در همان مجلس بزم دستگیر کنند و در قلعه ای در هند محبوس کنند. هر چند اسراییل از زندان محمود جان سالم به در نبرد. اما برای اقوام خود پیام داد: زنهار در طلب ملک خراسان سستی و تهاون نورزید و سعی بلیغ در طلب ملک به جای آرید که آخر این دولت روی به ما خواهد نهاد. » و بالاخره پیش بینی اسراییل جامۀ عمل پوشید و برادرزادگان او توانستند سلطان مسعود، جانشین محمود، را در نزدیکی نسا (خراسان) شکست دهند و در سال ۴۲۹ ق در نیشابور به تخت نشینند و سکه به نام خود زنند و بنای امپراتوری قدرتمندی را که سلاجقه نام گرفت، بر پا نهند. امپراتوری سلاجقه نزدیک به دو قرن (۴۲۹ – ۷۰۰ ق)، در سرزمین های وسیعی، که آسیای میانه تا دریای مدیترانه را در بر می گرفت، حکم راند.
غزها در ادوار کهن
شاید بتوان مجموعه عقایدی را که دربارۀ ریشه های نژادی و تاریخی غزان وجود دارد، در دو دستۀ جدا، به شرح زیر خلاصه کرد: دستۀ اول کسانی که غزها را از نژاد ترکان می دانند و خاستگاه اولیۀ آنها را در دامنه های آلتای و صحرای مغولستان می شمرند و معتقدند بعد از به قدرت رسیدن ترکان و تشکیل امپراتوری آنها در قرن ششم میلادی، شاخه هایی از آنها جدا شدند. این شاخه ها به طرف جنوب غرب مهاجرت کردند و در کرانه های دو رود سیحون و جیحون سکنا گزیدند و پس از تشکیل اتحادیه ای صاحب قدرت شدند.
دستۀ دوم بر این عقیده اند که غزان از سلالۀ ترکمن ها نبوده و از نژاد آریایی اند. به نظر این گروه، غزان از تبار همان تورانیان باستان اند که در اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، از آنها یاد شده است. این گروه معتقدند ایرانیان و تورانیان در آغاز از یک قوم و یک نژاد بوده اند. آنها پس از ترک موطن اصلی و مهاجرت به طرف جنوب، به دو شاخه تقسیم شده اند. شاخه ای از آنان در پایین دریای آرال (خوارزم) سکونت گرفتند و به کشاورزی و شهرنشینی پرداختند و کشور خود را ایرانه وئیجا (ایران زمین) خواندند و شاخۀ دیگر، در دشت های ماوراءالنهر به صحراگردی و چادرنشینی ادامه دادند. همین اختلاف سلیقه در نوع زندگی این دو قوم، به دشمنی و جنگ های طولانی منجر شد که تاریخ افسانه های آن را «فردوسی» در شاهنامۀ خود به نظم درآورده است.
به عقیدۀ گروه دوم، زبان غزان در آغاز نیز فارسی بوده است. این گروه برای اثبات نظریۀ خود، با نام کوه ها و رودها و دره های آسیای میانه که تا زمان عباسیان و سدۀ چهارم هجری فارسی بود، توسل می جویند یا به قول کاشغری استناد می کنند. کاشغری یکی از ویژگی های زبان غزان را کلمات زیاد فارسی دیده بود که در آن وجود داشت و یک مثل قدیمی ترکی را در پی تأیید گفتۀ خود آورده بود: «کلاه، بی سر و ترک بی تات (فارس) نمی شود.»
به موازات نظرات ضد و نقیض دربارۀ ریشه های نژادی غزان، منابع مستدلی هم در مورد آغاز قدرت نمایی آنها در دست است. بر مبنای این مآخذ، در اوایل قرن هفتم میلادی، برخی از طوایف ترک شرقی موسوم به «تیه لو» اتحادیه ای تشکیل دادند که به «تُغُز اُغُز» شهرت یافت. این اتحادیه در آغاز متشکل از نه تُغُز (قبیله) بود و هدفش مقابله با امپراتوری ترکان غربی و ایجاد موازنۀ قدرت در مقابل آنان بود که منجر به روی کار آمدن حکومت های دیگری، از جمله مپراتوری اغز شد. در دوران گسترش امپراتوری اویغورها، دسته هایی از اغزها به جانب غرب روی آوردند و به سبب ارتباط با مردم دیگر، خصوصیات تازه ای یافتند و از این پس با حذف کلمۀ تغز، به اغز یا غز شهرت یافتند.
مطابق قراین موجود، تا اوایل قرن چهارم هجری، اسلام در میان غزان رواجی نداشته و آنان مانند بقیۀ ساکنان آسیای مرکزی تحت تأثیر مذهب های بودایی، مانوی، مسیحی و یهودیت بوده اند. اما در این قرن، با گسترش اسلام در ماوراءالنهر و توسعۀ روابط بازرگانی، اسلام در میان آنان رواج گرفت و رفت و آمد و نفوذ آن در شهرها و حکام ایرانی تبار فزونی یافت.
ترکمن
واژه ترکمن لقب دیگری است که به ترکان غز یا اغز اطلاق می شود. این واژه از همان آغاز قدرت نمایی ترکان غز در مورد آنها به کار می رفته و از آن پس و در طی هزار سال گذشته اغلب جانشین واژه غز شده است. همین امر، عده ای را بر آن داشت است تا به تفسیر معنای این واژه بپردازند و منطق و مفهومی برای آن در نظر بگیرند.
مقدسی (ف. ۳۷۵ یا ۳۸۱ ق) و گردیزی (ف.ح. ۴۵۳ ق) از اولین کسانی بوده که این واژه را به کار برده اند و بیهقی در تاریخ جامع خود آن را بارها ذکر کرده است. از آن پس، کلمۀ ترکمن چنان عمومیتی یافته که نام غز را تحت الشعاع خود قرار داده است. آنچه مسلم است در کتیبه های اورخون که قدمت آن به قرن هشتم میلادی می رسد، از ترکان غز با لفظ کلی ترک یاد شده و هیچ اشاره ای به لفظ ترکمن نشده است. شاید هم، بر همین پایه است که برخی ترکمن را به معنی «مسلمان ترک» و «ترک تازه مسلمان شده» می دانند. با این دلیل، طرفداران این فرضیه، دو واژۀ ترک و ترکمن را که در نوشتۀ بسیاری از گذشتگان در مقابل هم قرار گرفته است، به کار می برند و ترکمن ها را جدا از ترکان می شمارند. گروهی نیز ترکمن را برگرفته از لفظ چینی تو-کو-مونگ (To – Ku – Mong) دانسته و به دایره المعارف چینی استناد کرده اند و معتقدند چون چینی ها مخرج «ر» ندارند ترکمن را توکومونگ نامیده اند.
عقیدۀ رشیدالدین فضل الله دربارۀ غز و ترکمن و افشار
در مقابل نظرات گفته شده، عقیدۀ دیگری هم دربارۀ اصل و نصب غزان و ترکمنان وجود دارد که متعلق به رشیدالدین فضل الله (۶۴۵ – ۷۱۸ ق) استو این مورخ و دانشمند عهد مغول، غزان را از سلالۀ اوغوزخان دانسته و پیدایی غزان و ترکمنان را ضمن داستانی شیوا، چنین آورده که خلاصۀ آن به شرح زیر است:
«ترکان در ابتدا و تا زمان قراخان – که قائم مقام پدر گردید – همه کافر بودند. از قراخان پسری وجود داشت که سه شبانه روز پستان مادر نمی گرفت و شیر نمی خورد، بدان سبب مادرش می گریست و تضرع می کرد و هر شب در خواب چنان دیدی که با آن بچه با وی گفتی: ای مادر اگر خداپرست شوی و محب خدا گردی شیر تو بخورم و آن زن که به کیش شوهر و اقوام او آشنایی داشت، می ترسید که اگر اظهار خداپرستی کند، او و بچه را هلاک کنند. لذا پنهان به خدای تعالی ایمان آورد و بچه پستان مادر را گرفت و شیر خورد و چون یکساله شد به غایت پاکیزه و خوب صورت بود و آثار رشد و هدایت از ناصیۀ او می تافت. پدرش چون آن معانی در وی دید گفت: از قوم ما بدین شکل و صورت هیچ فرزندی در وجود نیامده و در مورد نام نهادن وی با خویشان مشورت کرد و بچه یکساله به آواز درآمد و گفت نام اغز بر من نهید. حاضران از آن حال متعجب ماندند و بر وی نام اغز نهادند.»
رشیدالدین در ادامه، به آگاهی پدر از خداشناسی پسر و جنگ های ۷۵ ساله ای که بین آن دو در گرفت و سرانجام به پیروزی اغز انجامید، می پردازد و طوایفی که همراه او بودند یا از فرزندان آنها به وجود آمده بودند، ۲۴ طایفه دانسته است. وی فهرستی را با ذکر معانی و تمغاهای آنها عرضه کرده که افشار یکی از آنهاست، وی این نام را «چابک» و «علاقه مند به شکار حیوانات» معنا کرده است.
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 44
مطالب مرتبط