دانلود مقاله ریشه های معماری مدرن
ریشه های معماری مدرن
هنر مدرن و معماری مدرن به یکدیگر تعلق دارند. هدف هردوی اینها کمک به انسان برای یافتن جای پای وجودی دردنیای جدید از طریق تجسم و ویژگیهای آن است. خصلت هنری معماری مدرن را پیشگامان آن تشخیص دادند. لوکوربوزیه تأکید خاصی به این دیدگاه داش، به طور که در تمام سه فصلی که در کتاب خود درباره «معماری» به نام <به سوی معماری جدید> ارائه کرده، همین نظر را مطرح میکند: « شما سنگ، چوب و بتن را به کار میگیرید و با این مواد خانه و کاخ میسازید. این کار، ساختن است. نوعی سازندگی در کار است.سپس ناگهان احساسات درونیام را بر میانگیزید، حالم را خوب میکنید، و من خوشحال میشوم و آن را زیبایی میخوانم. این معماری است و هنر در آن نقش دارد.» حتی میس ون دروهه که به کلی «خشکه مقدس» ترین پیشگامان تلقی میشود، در مقدمه نشریه رسمی Wessenhofsiedlang همان عقاید را بیان میکند: «امروز کاملاً ضرورت دارد تأکید شود که سکونتگاه جدید، به رغم جنبههای فنی و اقتصادی آن، مسئلهای هنر است. این امر تنها از طریق تلاشهای خلاق میتوان به آن دست یافت.» دست آخر آنکه، میس ون دروهه کلکسیونر نقاشیها کلی (و نه موندریان!) شد. بدین لحاظ، جنبش مدرن در معماری، در واقع جنبش هنری بود.
اما آیا این امر مغایر با تعبیر رایج از معماری مدرن به عنوان معماری «کارکردگرایی» نیست؟ مسلماً لوکوربوزیه، گروپیوس و میس توجه خاصی به کارکرد داشتند، اما هیچیک از آنها معتقد نبودند که فرم صرفاً از کارکرد «پیروی میکند». پیش از این نقل قولی از لوکوربوزیه شد؛ او در ادامه میگوید: «شما استفاده از مواد سست و دست به کار شدن با مواضع کم و بیش سود جویانه روابط خاصی را به وجود میآورید که عواطفم را بر میانگیزید. اینها نوعی از آفرینش بسیار دقیق ذهن شماست. این معماری است.» کارکردگرایی افراطی در طول سالهای رهبری گروپیوس در باهاوس نیز دنبال نشد. ان رویکرد تنها در سال ۱۹۲۸، زمانی که هانس مه یر مدیریت باهاواس را بر عهده گرفت ، ارائه گردید. همان سال مهیر در بولتن مدرسه نوشت: «تمام چیزها در این جهان محصول فرمولی هستند که عبارت است از: کارکرد ضربدر اقتصاد. بنابراین تمام این چیزها آار هنری نیستند. کال هنر ترکیب است و بنابراین بیفایده. کل زندگی کارکرد ست و بنابراین غیرهنری.» نتیجه آنکه کارکردگرایی مهیر در حاشیه جنبش مدرن باقی ماند. هر چند این موضوع پس از جنگ جهانی دوم به دست نیروهایی که اساساً به اقتصاد و کارآیی علاقهمند بودند دنبال شد، و آنان تا آنجا پیشرفتند که به آن «کارکردگرایی زشت» لقب دادند. کارکرد گرایی زشت به عوض ایجاد هدف هنری معماری مدرن، ساختمان را به فعالیتی صرفاً عقلانی تقلیل داد که با تحلیل منطقی و «شیوههای طراحی» هدایت میشد.
پیش از آنکه در نظر آوریم که چگونه معماری مدرن اهداف هنریاش را در کار جا انداخت، به طور کلی باید سخن چند درباره بعد هنری معماری اضافه کنیم. معماری به عنوان هنر، جهانی رؤیت پذیر را میسازد. ظاهراً این جهان با آن جهانی که هنرهای تجسمی میسازند همخوانی ندارد. اثر معماری ماهیت و بستگیهای موجودات بشری ، جانوران یا چیزهای دیگر را بر ما آشکار نمیکند. به طور کلی، معماری هیچ چیزی را به تصویر نمیکشد؛ پس معماری چه کاری انجام میدهد؟ معماری بیش از آنکه چیزی را نمایش دهد شیوههای متفاوت هستی بین زمین و آسمان را مجسم میکند. البته تمام چیزها با زمین و آسمان رابطه دارند، و این رابطه بخشی از جهان آنهاست، در ساختمانها این جنبه اهمیت اساسی مییابد، یا به بیان دیگر، ساختمانها، آنچه را که ما «مکانمندی» جهان مینامیم نشان میدهند. ساختمانها این کار را با قرار گرفتن روی زمین، سربرافراشتن به سوی آسمان، گسترده شدن د در جهت افقی، و باز و بسته شدن به اطراف خود انجام میدهند. لوکوربوزیه از زمان «بیانیه»ای که پیش از این نقل شد میگوید: «… گیریم که دیوارها به همان طریقی که من پیشنهاد میکنم به سوی عرش سر برافراشتند. من نیات شما را درک میکنم. روحیه شما مهربان، وحشی، دلربا یا شریف است. اما سنگهایی که برپامیدارید باید این را به من بگویند.» یعنی لوکوربوزیه به طور ضمنی میگوید که معماری تا اندازهای فراتر از هنر سازماندهی فضایی است. این نکته مسلماً خصیصه اصلی هر اثر معماری است که فضایی عرضه کند که امکان میدهد زندگی «اتفاق بیافتد». اما این فضا باید با فرمهای ساخته شده در کار مشخص باشد تا بتوان گفت مکان است، یعنی زندگی میتواند در آن «رخ دد». زمانی که چیزی اتفاق میافتد، در واقع میگوییم که زندگی توانسته است رخ دهد.»، یعنی به طور ضمنی میگوییم که خیلی بیمعنی است که درباره زندگی از یک سو و مکان از سو دیگ صحبت کنیم. مکان جزء مکمل حیات بشری است، و این فرصت مناسبی برای معماری است تا مکانهایی عرضه کند که مناسب زندگی انسان باشد. منظور از مناسب بودن مکان تنها آن نیست که کارکردها را برآورده سازد، بلکه مکان باید با استفاده از شیوههای قرار گرفتن، سربرافراشتن، گستردهشدن، باز و بسته شدن، شیوه بودن بین زمین و آسمان را تجسم بخشد. این شیوهها مظاهر آن ویژگیهایی اند که بیانگردرک کلی حیاد در جهان است. “mood” واژه ای است که در ترجمه انگلیسی کتاب لوکوربوزیه برای این معنا به کار رفته است.
در گذشته تصور فضا و فرم همچون انگارههایی یکپارچه مینمودند که همزمان دارای خصوصیات اصلی (کلی) و محلی (تفصیلی) بودند. چنین انگارههایی عبارت بودند از ستون، طاق، ستنوری، برج، هرم، و سقف گنبدی. لوکوربوزیه با درک این مطلب معماری را به عنوان «بازی استادانه، درست و شکوهمند حجمهایی که در پرتو نور گرد یکدیگر میآیند… و بدین لحاظ مکعب، مخروط، کره، استوانه، و هرم فرمهای بسیار مهمیاند…» تعریف میکند. همانطور که پیش از این خاطر نشان شد، معماری مدرن تصور فضایی جدیدی از فضا و فرم، که «همزمانی رویدادها» را به عنوان نقطه عطف در نظر میگیرد، به دست میدهد. این تصورات ریشههایی در ساختار «فلزی و شیشهای» قرن نوزدهم دادند و پیش از سال ۱۹۰۰ به صورت «دستور زبان» منسجم طراحی به دست فرانک لوید رایت ایجاد شدند. در سال ۱۹۱۴، لوکوربوزیه ساختار اسکلتی برای خانههای “Dom-ino” ی خود با هدف «آزاد سازی فضا از یوغ دیوارهای باربر» طراحی کرد و «ترکیبات بیشمار آرایهبندیهای داخلی و روزنههای نما» را امکان پذیر ساخت. او با «پنج اصل معماری جدید»ش در سال ۱۹۲۶، تعریف دقیقی از ایدههای جدید به دست داد. یکی از این اصول «پلان آزاد» نامیده میشود؛ و این اصطلاحی است که همواره در نظریه پردازی معماری اهمیت عمدهای داشته است. بعداً مبدأ اهمیت پدیدارشناسی آن را مطرح خواهیم ساخت؛ تا اینجا فقط میتوانیم بگوییم که پلان آزاد عاملی برای رفع نیازهای فضایی زندگی مدرن را یافت. با توجه به پلان آزاد، اصل دیگری مطرح میشود که «نمای آزاد» نامیده میشود.لوکوربوزیه در دو اصل دیگر خود، رابطه جدید ساختمان نسبت به زمین وآسمان را تعریف میکند. فرمهای جدیدی که به دست پیشگامان اجرا شدند توانستند تا اندازهای جانشین «انگارههای» گذشته شوند. پیلوتی، پنجرههای کشیده، و بام مسطح در واقع نوعی اهمیت نمادین به دست آوردند. با اینکه عناری جدید مانند سبکها «زبان» یکپارچهای برای فرمها نبودند، اما به نظر میرسد یکپارچگی ظاهری در طول دهه ۱۹۲۰، تولد «سبک بینالمللی» جدیدی را نشان میدهد.
لوکوربوزیه در مقاله خود برای اتحاد ملل به سال ۲۸-۱۹۲۷، تصورات جدیدی را برای کار با مقیاس بزرگ مطرح میکند، که برداشتهای کلی از وجوه غیرمستقیم کار را نز بیان میدارد. در این مقاله فضا امکاناتی ایجاد میکند که از طریق آنها فرم ساخته شده آزاد میگردد، و بدین ترتیب ساختمان با اطراف خود در میآمیزد، در عین حال همانطور که به وضوح گفته میشود، حجمها به اجزاء و کل هویت میبخشند. بدین ترتیب مقاله «اتحاد ملل» تصورات جدیدی از فض و فرم را ، به علاوه نیز به تحقق چیزهایی از ان دست، به تصویر میکشد؛ در واقع معماری فقط مسئله چگونگی انجام کارها نیست، بل اینک چه چیزی انجام میگیرد نیز هست. «آنچه» که وظیفه ساختمان است، تجلی شیوه زندگی است، و شکل معماری مدرن بر طبق مکانمندی جهان جدید، تعریف دوباره وظایف ساختمان بود، و باید به راهحلهایی میرسید که واقعاً معاصر باشند.
یش از این اشاره کردیم که خانه، وظیفه اصلی ساختمانسازی در معماری مدرن بود، فرانک لوید رایت، به طور کلی تعبیر جدیدی از خانه به دست داد. وی در کتابش با عنوان «خانه طبیعی» نظر خود را اینگونه جمعبندی میکند: «در آغاز پی بردم که سکونتگاه اساساً مانند غار نیست، بلکه مانند سرپناه وسیع در هوای آزاد، همیشه به چشمانداز – به بیرون و درون است – » کارهای نخستین رایت در سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ در آلمان منتشر شد و موجب انقلابی در رویکرد معماران اروپایی گردید. سی. آر. اشبی در مقدمه یکی از چاپهای آلمانی کتاب مینویسد: «رایت پیبرده که ایدههای جدیدی (یعنی ایدههایی مثل سولیوان) را برای خانه شخصی به کار برد، و خانه جدیدی خلق کند که کاملاً بیسابقه است…»،.
اما شیوه جدید زندگی، تجدید نظری در وظایف ساختمانی همگانی را نیز طلب میکرد. در طول قرن نوزدهم تعداد زیادی ساختمانهای جدید در بازسازی جامعه مطرح شد. برخی از آنها تعبیرها وتفسیرها عملکردهای مشخص ساختمانی بودند، اما بسیاری دیگر، مانند آنهایی که به تولید وتوزیع مربوط میشدند، کاملاً جدید بودند. برخی کارهای قدیمی نیز اهمیت تازهای به دست آوردند، به ویژه تئاتر و موزه که به عنوان «معابد زیبایی شناختی»، همچون کارهای «پیشرو» ساختمانی، جانشین ساختمانهای کلیسا شدند. معماری رسمی این دوره، سبکهای تاریخی را به عنوان راهحل به کار گرفت، و برای به وجود آوردن سبک برگزیده توجهی هم به آن«تطبیق» با آن مسئله روز کرد.
به طور کلی وظایف ساختمانی جدید در دو تیپ ساختمان اصلی حل شده بودند: سالن یکپارچه و برزگ، و«آسمان خراش» بلند مرتبه. هردو تیپ از الگوهای شناخته شده سرچشمه میگرفتند، اما این الگوها تعبیر کاملاً جدیدی از الگوهای نامبرده بودند. سالن و آسمانخراش در واقع به عنوان نشانههای دنیای آزاد جدید تلقی میشدند. در توصیف همزمان «کریستال پالاس» میخوانیم که در این ساختمان «هیچ چیز بین داخل اشیاء و آسمان باز» وجود ندارد، و لویی سالیوان که مشارکت مسلمی در بسط آسمانخراش داشت، کریستال پالاس را به عنوان ساختمانی دارای «بینهایت طبقه»، تعریف میکند. موضوع شهر، مورد توجه خاص پیشگامان معماری مدرن بود. شهر به عنوان مکان اصلی که زندگی انسان در آن اتفاق میافتد، آن را بیش از هر ساختمان مجردی مظهر شیوه زندگی هر عصری میسازد. زمانی که زندگی هر چه شهریتر میشود،این قضیه بسیار مهم میگردد. ظاهراً شهر بسته و نسبتاً تاریخی، دیگر با ساختار جهان آزاد جدید همخوانی ندارد واین همان چیزی است که باعث زوال تدریجی شهرهای قدیمی در طول قرن نوزدهم شد. شرایط ناسالم و پر ازدحام زندگی، و بینظمی شهری، به نظم روز بدل گردید، و به نظر میرسید که نوسازی اساسی لازم باشد. بدین ترتیب دیدگاه شهر سبز به وجود آمد که بازگشت به «شادمانی ذاتی» انسان از خورشید، فضا و طبیعت سبز را سوگیری کرده بود.در عین حال شهر سبز میبایست جان آزاد را همان طور که ابراز شده است بسازد. برای قطعی شدن این ایده پلان آزاد از ساختمان به شهر منتقل گردید، و الگوی جدید شهری ساخمانهای قطعه قطعه مستقل پدید آمد که جانشین خیابانها، میدانها و بلوکهای شهر سنتی شد. لوکوربوزیه این دید جدید را به تعبیر «کلاسیک» آن در مقالههای زیادی نشان داد، که آغاز آنها مقاله «شهر معاصر برای سه میلیون نفر» در سال ۱۹۲۲ بود، و نقض تعیینکنندهای نیز در شکلگیری نظریه مذکور داشت. البته جای تردید است که ایده پلان آزاد برای ایجاد شهر میتواند از بین رفته تلقی گردد، بلکه وجود آن به تمایلات و حالات روحی انسان مجرد و مقیاس کوچکتر محیطی مربوط میشود.علاوه بر آن با درنظر گرفتن تعریف لویی کان، شهر «مان نمادهای گردآمده» است ، و بنابراین مکانی است که پسر کوچکی، همانطور که پیاده از میان آن میگذرد، میتواند چیزهایی را ببیند که آن چیزها آنچه را که او میخواهد در کل زندگیاش انجام دهد به او میگویند.» شهرهای گذشته این ویژگی را داشتند، در حالی که شهرسبز چنین مشارکتی را معولاً در نظر نمیگیرد. با این حال این بدان معنا نیست که شهر باید به شکل بسته و ساکن برگردد. شهر مدرن باید باز و پویا باشد، بیآنکه هویتش را به عنوان مکان از دست بدهد. معماران مدرن، نخست با خاطر نشان کردن لزوم در نظر گرفتن «قلب» یا «هسته» برای شهر. و بعد با ارائه الگوهای متراکم، نتوانستند به این شکل نزدیک شوند اما شهر باز همچنان رشد کرد.
شهر به عنوان مکان نهادهای گرد هم آمده، شکل نمادینی نیز هست که شیوه زندگی مردم را به وجود میآورد و آن را نشان میدهد. دلیل نسبی کیفیت ضعیف انگاره ساختمانهای عمومی، بین دو جنگ به وجود آمد، ومتعاقب آن تقاضا برای «عظمت جدید» مورد توجه قرار گرفت. تقاضا برای عظمت جدید به معنای انحراف از هدف اصلی معماری مدرن یعنی تجسم دنیای جدید نیست، لکن ما باید نتایج کامل این هدف را به تصویر بکشیم. بیتردید، ساختمان «یادبود»، جهان جامعتر و همگانیتری را نسبت به ساختمان سکونتگاه شخصی ارائه میکند؛ و بنابراین میتواند به عنوان کانون محیط زیست مطرح گردد. برای رسیدن به چنین رابطه پرمعنایی بین عناصر میط زیست، به زبان منسجم فرمها نیاز است. بدین لحاظ، تقاضای عظمت جدید، مستلزم آن است که تصرورات جدیدی از فرم و فضا با چنین زبانی پرورانده شوند. در واقع به نظر میرسد موضوع «زبان معماری» باید در بحث جاری معماری نقش اساسی داشته باشد. با اینکه زبان مدرن باید متفاوت از سیستمهای بسته سبکها باشد، اما باید وضعیت جهانی جدید را، بی بازگشت به بازی التقاطی و سطحی با فرمها پوشش دهد.
نیاز به معماری پرمعناتر، نیاز به «منطقهگرایی جدید» را نیز در بر میگیرد. نظر به اینکه مدرنیسم اولیه اساساً به ساختارهای کلی جهان جدید توجه داشت، و بنابراین رو به سویی داشت که معماری «بین المللی» شود، اما بعداً آشکار شد که جهان آزاد بدان معنا نیست که تمام مکانهای خاص لزوماً هویتشان را از دست بدهند و جملگی شبیه به هم شوند. جهان آزاد، جهان ارتباط و تغییر است، و مستلزم نوعی گونهگونی است. به بیان دیگر، زندگی ضرورتاً با خصوصیات محلی رابطه دارد، و تجسم هر نوع جهان باید تجلی این خصوصیات را در بر گیرد. اینکه معماری مدرن میتواند ریشه در محل داشته باشد، نخستین بار در دهه ۱۹۳۰ با اطمینان راسخ به دست آلوار آلتو نشان دهده شد. گیدیون مینویسد، «آلتو هر جا که میرود، فنلاند با اوست. فنلاند با آن منبع انرژی نهفتهاش که همیشه در کار آلتو جاری است، او را مجهز میسازد. این نکته مانند اسپانیاست با پیکاسو، و ایرلند با جیمز جویس.» گیدیون اهمیت این گستردگی حوزه معماری مدرن را نیز درک کرده بود: «نکتهای وجود دارد که معمار مدرن باید یاد بگیرد: پیش از آنکه طرحهایی تهیه کند، در آغاز و مقدم بر هر کاری باید بررسی دقیق – یا شاید بتوان گفت، بررسی محترمانهای – از شیوه زندگی (فضای حاکم جاری) از مکان و مردمی که میخواهد برای آنها سازندگی کند، به عمل آورد. این منطقه گرایی جدید همانقدر که نیروی برانگیزانندهاش توجه به فردیت و خواستهها دارد، نیازهای عاطفی و مادی هر منطق را نیز برآورده میسازد».
«عظمت خواهی جدید» و «منطقه گرایی جدید» خواستههایی مرتبط به یکدیگرند؛ هر دو با معنا و مفهوم سر ور کار دارند، و هر دو وجود زبان فرمها را امری بدیهی فرض میکنند؛ و این نوعی سنت است، که یکی بر فراگیر بودن آن و دیگری بر جنبه های محلی موقعیت تأکید دارد. در واقع گیدیون برداشت خود از اصول و بسط معماری مدرن را در عبارت «رشد سنت جدید» خلاصه میکند.
مکان جدید
تأمین سکونتگاه جدید برای بشر، چیزی فراتر از برپایی خانههای مدرن است. انسان تنها در خانهاش «سکنی نمی گزیند»؛ او در کنار همشهریهایش در مؤسسات عمومی و فضاهای شهری نیز زندگی میکند. از این رو برای تجربه تعلق و مشارکت، شناسایی وسیع و گسترده امری ضروری است. هدف از این شناسایی ویژگی مکان است، که با ساختارهای طبیعی و همچنین مصنوعی تعیین میشود. بنابراین هدف غایی معماری، خلق و محافظت از مکان است. بگذارید تکرار کنم که مکان میتواند به عنوان سنتز سازماندی فضایی درک شود و فرم ساخته شده (به طور قیاسی، سکونتگاه، سنتز تشخیص موقعیت و شناسایی است)، و معنای آن با زبان معماری یا سنت نشان داده میشود. همچنین میتوان اضافه کرد که معماری تنها مسئله چگونه و چه نیست، بلکه مسئله کجا نیز هست.
بنابراین، مسئله نهایی ما این است که معماری در خلق مکانهای رضایتبخش برای شیوه جدید زندگی موفق بوده است. با وجود این ، مکان مدرن مکانی است که هویت خاص خود را دارد. البته در عین حال، مکان باید دارای نوعی آشکارگی یا فراخی واقعی باشد که حضور همزمان «مکانهای بیشمار» را نشان دهد. گفتیم که برخی از ابزارهای لازم برای حل این مسئله ، یعنی تصور جدید از فضا و فرم، قوام گرفته بودند. همچنین خاطر نشان کردیم که این ابزارها برای حل آن وظایف ساختمان که مکان مصنوعی تعیین میکرد، مورد استفاده قرار گرفتند. دست آخر این واقعیت را یادآوری کردیم که جنبش مدرن مدتها پیش نیاز به عظمت و منطقه گرایی جدید، یعنی نیاز به فرمهای نمادین جدید، را تشخیص داد. اینجا شرایط لازم برای خلق مکانهای معاصر وجود دارند، و در این میان میتوان به تلاشهای بسیار چشمگیر برای حل ملموس این مسئله نیز اشاره کرد. در فصول بعد، درباره «چگونه» و «چه» و «کجا» ی معماری مدرن به تفصیل بحث خواهد شد؛ و نقاط ضعف و دستاوردهای ممکن آن نیز خاطر نشان خواهد گردید.
اما پیش از ادامه بررسیها، اشاره به برخی مخاطرات که رشد این سنت جدید را مانع شدند، اجتنابناپذیر مینماید. به طور کلی آنها پیامد اعتقاد یک بعدی در منطق و دودستگی تفکر و احساسی بودند که ریشه در عصر روشنگری داشت. ظاهراً معماری مدرن قرار نبود به عنوان شقی از فنآوری عقلانی عمل کند، بلکه میبایست به عنوان مکمل آن در نظر گرفته مید. پیشگامان، جهان جدید را قبول داشتند، اما میخواستند بعد هنری آن را که در مرحله ابتدایی آن به فراموشی سپرده شده بود، به آن بازگردانند. برج ایفل تجلی شکوهمند این هدف است. گرچه پیشگامان در کارهای خاص خود موفق بودند،اما شیوههایی را به کار بردند که بینقص نبود. اثر هنری هرگز نتیجه تحلیل منطقی نیست و نمیتواند به عنوان آیندهای از «شیوه بیان» انتزاعی درک شود. اثر هنری همیشه بر نگرش یا «انگاره» ای کلی استوار است که به تجمیع عناصری که به طور منطقی تعلقی به یکدیگر ندارند میپردازد. هنر اساساً غیرمنطقی است و نمیتوان آن را با اصطلاحات علمی توصیف کرد. بسیاری از معماران مدرن نما، با انتقال روشهای علوم طبیعی به معماری، بعد هنری آن را از بین بردند، و زمینه کارشان را به طراحی صرف و ساخت تقلیل دادند. این تقلیل به طور کلی دو جهت متفاوت را در بر میگرفت: یکی از اینها ریشه در اتم گرایی تفکیک ناپذیر از عل تحلیلی داشت. و دیگری از باور علمی به سیستمهای سامان بخش ناشی میشد. در نتیجه معماری مدرن با گسترش زیاد به جلوههای نواکسپرسیونیستی یا فرمالیسم نوعقلانی سخت تنزل کرد در هر دو مورد نگرش جدید از دست میرود و معماری دشمن زندگی معاصر میشود.
نقاشانی مانند کلی و کاندینسکی خیلی پیش از این رویکردی پدیدار شناسانه به مسائل هنر تصویری را مطرح ساختد، و برخی معماران آن پیشنهاد را دنبال کردند. پدیدار شناسی در فلسفه برای امکان بازگشت به «خود اشیاء» از طریق توصیفهایی که «شیء بودگی» آنها را نشان میدهد. عمل می کند. در برخی موارد، انسان تلاش کرده است که با مشکلات محیط زیست و مکان به طور جدی برخورد کند، و مکانمندی را به عنوان یکی از ساختارهای اساسی «هستی ما در این جهان» توصیف کند. بدین ترتیب مکان به مثابه «شیء» در مفهوم اصلی واژگانی آن درک میشود و این به منزله نوعی «گردهمایی» است که «انسان را با جهان رو در رو میکند.» بنابراین مفهوم مکان عبارت است از جهانی که مکان به وجود میآورد. هر جهان، کلی و در عین حال وابسته به شرایط است، و معماری باید این واقعیت را از طریق تعابیر تازه از حال و هوای ویژه هر مکان (geniuse loci) بیان کند. ظاهراً سبکها در ساختارهای اصلی ریشه دارند، و نماینده مجموعهای از انتخابهای ویژهاند. بدین ترتیب گرچه اساس کلی سبکها به آنها ارزش ابدی میبخشد، اما به طور کلی سبکها منحصر به فردند. هر چند جهان آزاد نمیتواند از سیستمهای بستهای از این نوع استفاده کند اما در این میان به «پلان آزاد» و «فرمهای آزاد» نیاز است. معماری برای به وجود آوردن این امکان باید به سرچشمههایی رجوع کند که در زبانهای متفاوت فرم مشترکاند. جنبش مدرن از این مسئله آگاه بود، اما نظریه پردازیاش در این باره در تنگنای «علمی» گرفتار شد. پدیدار شناسی به این نقطه ضعف غلبه میکند و این امکان را به دست میدهد که ریشههای مان را درک کنیم. با کمک پدیدار شناسی، زبان جدید معماری میتواند ایجاد گردد و بدین ترتیب مکان جدید رونق گیرد.
فهرست
ریشه های معماری مدرن.. ۱
دنیای جدید و معماری جدید. ۳
تصور فضایی جدید. ۶
سوراخ سوزنی هنر مدرن.. ۱۱
ریشه های معماری مدرن.. ۱۴
مکان جدید. ۲۴
معماران مطرح خارجی.. ۲۷
چارلز جنکس… ۳۸
منتقدان چارلز جنکس چه میگویند؟. ۴۴
پیتر آیزنمن: ۴۵
پل شپارد: ۴۵
مایکل سورکین: ۴۵
ریچارد وستون: ۴۵
آلبرتو پرز گومس: ۴۶
پیتر دیوی: ۴۶
پارادایمهای معماری.. ۴۷
۱٫ الگوهای مکانیکی.. ۴۷
۲٫ معماری ارگانیک… ۴۷
۳٫ معماری مبتنی بر کامپیوتر. ۴۸
۵٫ معماری مبتنی بر اشکال زمین.. ۴۸
۶٫ معماری کیهانشناختی.. ۴۹
۷٫ الگوواره دال معماگونه. ۴۹
خداوند زیباست.. ۵۰
۱- ( پل رودخانه سورن – ابراهام داربی – ۱۷۷۹ انگلستان ). ۶۰
۲- قصر بلورین ( Crystal palace ) – جوزف پاکستون ۱۸۵۱ – انگلیس – لندن.. ۶۱
۳- ( برج ایفل (iffel Tower ) – گوستاو ایفل ۱۸۸۹-۱۸۸۸ – فرانسه – پاریس ۶۲
۴- ( تالار ماشین The machin hall – دوترت و کنتمین – ۱۸۸۹ – فرانسه – پاریس ) ۶۲
فرمت فایل: WORD
تعداد صفحات: 68
مطالب مرتبط